شماره ۳۳۸ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲ مرداد
صفحه را ببند
خوانشی از کتاب «نظریه عدالت» جان رالز، فیلسوف معاصر آمریکایی
عدالت، متضمن فرصت‌های برابر

| طرح نو|  مجتبی پارسا|جان رالز، فیلسوف آمریکایی معاصر که به دلیل صورت‌بندی نظریه عدالت به شهرت رسید، از چهره‌های بنام فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق در سده بیستم بود. اثر مشهور رالز «نظریه عدالت» یا نظریه‌ای در باب عدالت
 (A Theory of Justice) هم‌اکنون به‌عنوان یکی از منابع کلاسیک فلسفه سیاسی تلقی می‌شود. کتاب نظریه عدالت جان رالز در ایران نیز ترجمه و چاپ شده است. در این یادداشت سعی می‌شود که قسمتی از کتاب نظریه عدالت، مورد بررسی اجمالی قرار بگیرد. رالز کتابش را با تعریف عدالت این‌گونه آغاز می‌کند: «عدالت نخستین فضیلت نهاد‌های اجتماعی است، همچنان که صدق فضیلت نظام‌های اندیشه است.» بعد از ذکر این تعریف، رالز به نکته بسیار جالب و قابل توجهی در باب عدالت اشاره می‌کند و آن این است که قوانین و نهاد‌های سیاسی و اجتماعی، به هر میزان که کارآمد و مفید باشند، اگر ناعادلانه باشند، در بهترین شرایط باید اصلاح و در غیر این صورت، کنار گذاشته شوند. به این ترتیب او مهم‌ترین مولفه هر نظریه، نظام و نهادی را، عادلانه بودن آن در نظر می‌گیرد و پذیرش بي‌عدالتی را تنها در صورتی مجاز می‌داند که نظریه بهتری وجود نداشته  باشد:
«یک نظریه هرچند شکوهمند و بسنده، اگر صادق نباشد باید رد یا بازنگری شود. همچنان که قوانین و نهاد‌ها فارغ از این‌که چه میزان کارآمد و سازمان یافته باشند اگر ناعادلانه باشند، اصلاح یا کنار گذاشته شوند. تنها چیزی که به ما اجازه می‌دهد یک نظریه نادرست را بپذیریم، نبود یک نظریه بهتر است. به همین ترتیب، یک بي‌عدالتی زمانی قابل تحمل است که برای پرهیز از یک بي‌عدالتی بزرگتر، ضروری باشد.»
جان رالز در مورد موضوع بحث عدالت، می‌گوید صفت عدالت و بي‌عدالتی بر انواع متفاوتی از چیزها اطلاق می‌شود. او اطلاق صفات عادلانه یا ناعادلانه را نه‌تنها
در مورد قانون، نهادها و نظام‌های اجتماعی بلکه برای بسیاری از کردار‌ها و کنش‌های خاص ازجمله تصمیمات، داوری‌ها و اسناد‌ها نیز موجه می‌داند. او حتی معتقد است که ما نگرش‌ها، منش‌ها و خلق و خوهای اشخاص و خود اشخاص را عادل یا ظالم می‌نامیم؛ اما بحث اصلی درخصوص عدالت اجتماعی است و بررسی و تبیین عدالت در اجتماع. نویسنده کتاب نظریه عدالت، جامعه بسامان را جامعه‌ای می‌داند که افراد در آن جامعه می‌پذیرند و می‌دانند که همه آنها، اصول عدالت یکسانی را پذیرفته‌اند، و نهاد‌های اجتماعی بنیادین، این اصول را برآورده می‌سازند و آنها نیز به مسأله برآورده شدن اصول عدالت از سوی آن نهاد‌ها وقوف دارند. به این ترتیب، وجود یک برداشت عمومی و مشترک از عدالت در جامعه بسیار ضروری است: «یک جامعه آنگاه بسامان است که نه‌تنها برای بهبود خیر اعضای آن طراحی شود، بلکه به نحو موثر بر پایه یک برداشت عمومی از عدالت نیز ساماندهی شده باشد. پس یک جامعه بسامان آن است که در آن اولا، هرکس می‌داند و می‌پذیرد که دیگران نیز چون او همان اصول عدالت را پذیرفته‌اند و ثانیا، نهاد‌های اجتماعی پایه، عموما این اصول را رعایت می‌کنند و باور عموم مردم هم این است که آن نهادها به آن اصول پایبندند.» وجود این نگاه مشترک از مقوله عدالت، در میان افراد جامعه، موجب مفاهمه‌ای متقابل می‌شود و به این طریق، امکان همکاری و اعتماد میان افراد جامعه ایجاد می‌شود؛ اما با در نظر گرفتن این خصیصه از جامعه بسامان و با توجه به این‌که در اکثر کشورها همچنان بر سر تعریفی مشترک از عدالت مجادله وجود دارد و همچنین به علت مناقشه بر سر عادلانه یا ناعادلانه بودن چیزها، رالز نتیجه می‌گیرد که کمتر جوامعی، بسامان هستند؛ «اگر گرایش انسان‌ها به منفعت شخصی مراقبت و حساسیت‌شان در برابر یکدیگر را گریز ناپذیر می‌سازد، برداشت عمومی آنها از عدالت، همکاری مطمئن و قطعی آنها با یکدیگر را امکان‌پذیر می‌کند. در میان افراد با اهداف متنوع و غایات گوناگون یک برداشت مشترک از عدالت، پیوند‌های دوستی مدنی بین آنها را تحکیم می‌بخشد. می‌توان گفت وجود یک برداشت عمومی از عدالت سازنده ویژگی بنیادین یک انجمن انسانی بسامان است. از این حیث جوامع موجود به ندرت بسامان هستند. زیرا درباره این‌که چه چیز عادلانه و چه چیز ناعادلانه است مناقشه و اختلاف نظر وجود دارد.»
عدالت به تعبیر «هیوم»، فضیلتی احتیاط‌آمیز و حسادت‌خیز است به این معنی که انسان برای تحقق عدالت همواره می‌باید که هم خود، عادل باشد و هم باید مراقب باشد که دیگران از قلمروی عدالت بیرون نروند؛ با این حال همچنان این پرسش قابل طرح است که یک جامعه کاملا عادلانه چگونه جامعه‌ای است؟ رالز در قسمت دیگری از کتاب نظریه عدالت، در این باب سخن می‌راند که برداشت از مقوله عدالت، نباید برداشتی شخصی و منفعت‌طلبانه باشد؛ «به نظر می‌رسد همگان موافقند که تدوین اصول عدالت نباید متناسب با اوضاع و احوال شخصی یک فرد باشد. برای نمونه اگر کسی می‌دانست که ثروتمند می‌بود، ممکن بود تقویت این اصل را عقلانی بیابد که مالیات‌های متنوع برای کارهای رفاهی ناعادلانه به شمار می‌آید و اگر می‌دانست که او تهیدست می‌بود، به احتمال زیاد اصل مغایر با این اصل را
پیشنهاد  می‌کرد.»
از دیدگاه جان رالز، عدالت اجتماعی متضمن این است که آزادی‌های اجتماعی، سیاسی و همچنین حقوق افراد جامعه، همگی برای همه افراد جامعه برابر باشند و همه افراد جامعه از شانس و فرصتی برابر برای رسیدن به آنها برخوردار باشند؛
«آزادی‌های اساسی شهروندان - در
مجموع - عبارتند از: آزادی سیاسی (حق رأی دادن و حق نامزدی برای احراز مناصب دولتی و عمومی) همراه با آزادی بیان و اجتماعات، آزادی وجدان و آزادی اندیشه، آزادی فردی همراه با حق داشتن مالکیت (شخصی) و آزادی از دستگیری و بازداشت خودسرانه که براساس مفهوم حکومت قانون تعریف می‌شوند. بر پایه اصل نخست، همه این آزادی‌ها باید
در مورد افراد جامعه، برابر باشند چون حقوق پایه شهروندان در یک جامعه عادل، یکسان است.» همچنین او می‌نویسد که «توزیع ثروت و درآمد و سلسله مراتب اقتدار باید با آزادی‌های شهروندی برابر و برابری فرصت‌ها سازگار باشد. همه ارزش‌های اجتماعی - آزادی و برابری فرصت‌ها، درآمد و ثروت و پایه‌های عزت نفس - باید به نحو برابر توزیع شوند مگر آن‌که توزیع نابرابر هر یک با همه این ارزش‌ها به سود همگان باشد. بي‌عدالتی همان نابرابری‌هایی است که به سود همگان نیست.»
از نظر جان رالز، موقعیت‌های شغلی نه‌تنها باید به نحو رسمی به سوی همگان باز باشند، بلکه همگان باید برای دستیابی به آن از بخت منصفانه برخوردار باشند. ما می‌توانیم بگوییم کسانی که توانایی‌ها و مهارت‌های مشابه دارند باید از بخت مشابه برای زندگی برخوردار باشند. به‌طور مشخص‌تر اگر فرض کنیم گونه‌ای توزیع دارایی‌های طبیعی وجود دارد کسانی که در یک سطح از توانایی و استعداد هستند و تمایل یکسان برای بکارگیری آن دارند باید
صرف نظر از جایگاه اولیه‌شان در نظام اجتماعی، یعنی صرف‌نظر از طبقه درآمدی‌ای که در آن زاده شده‌اند، دورنمای کامیابی یکسانی داشته باشند. از نظر او در همه بخش‌های جامعه باید دورنماهای تصدی مشاغل برای همه صاحبان انگیزه و بخت تقریبا برابر باشد. انتظارات کسانی که توانایی‌ها و آرمان‌های یکسان دارند، نباید تحت‌تأثیر طبقه اجتماعی آنها واقع شود؛ لذا فرصت‌های کسب معرفت و مهارت‌ها نباید به جایگاه طبقاتی فرد بستگی داشته باشد و بنابراین نظام مدرسه اعم از عمومی (دولتی) یا خصوصی باید موانع طبقاتی را از سر بردارد.
جان رالز در مورد وضع «منصفانه»، مثال جالبی می‌زند. او می‌گوید شرط بندی‌ای را تصور کنید که همگی افرادی در این شرط‌بندی به‌طور داوطلبانه شرکت می‌کنند و مقدار پول برابری را وسط می‌گذارند. رالز این توزیع را منصفانه می‌داند یا حداقل آن را غیرمنصفانه نمی‌داند و بعد می‌گوید که شرط‌بندی منصفانه از نظر من، شرط بندی‌ای است که انتظار برنده شدن در آن صفر است؛ به این معنی که احتمال برنده شدن در میان همه افراد، برابر است و کسی شانس بیشتری نسبت به دیگری ندارد. با تعمیم این مثال به جامعه، می‌توان عدالت اجتماعی را به این نحو درک کرد که در جامعه عادلانه، فرصت‌ها برای همگی، به یک نسبت و به میزان یکسان وجود دارد.
بررسی تفصیلی مباحث مطرح شده از عدالت، در کتاب نظریه عدالت جان رالز، بیش از حوصله این مقال است و فرصت دیگری می‌طلبد. اما تا جایی که میسر بود، سعی شد تا نکات اجمالی و اساسی در مورد نظریه عدالت بیان تا حدودی تبیین شود.


تعداد بازدید :  142