شماره ۹۲۹ | ۱۳۹۵ پنج شنبه ۴ شهريور
صفحه را ببند
بیماری سخت آقای وزیر ارشاد

آیدین سیارسریع طنزنویس [email protected]

در اتاق تزریقات نشسته بودم و داشتم توی تلگرام اخبار را چک می‌کردم. صداوسیما جلوی قسمت‌هایی از سخنرانی روحانی آباژور گذاشته. هی آباژور می‌گذارد بعد سر‌سال شاکی می‌شود که چرا بودجه ما کم شده. تو همین فکرها بودم که دیدم مردی با کت و شلوار و پیراهن یقه دیپلمات آمد تو. علی جنتی بود، وزیر ارشاد. من عادت دارم هروقت با آشنایی مواجه می‌شوم، می‌گویم: «به‌به آقای فلانیِ بزرگ». این‌بار هم خواستم بگویم به‌به آقای جنتی بزرگ که دیدم ممکن است سوءبرداشت شود. فکر کردم بگویم به به آقای جنتی کوچیک، دیدم ممکن است ناراحت شود. آقای جنتی متوسط هم درست نبود. بالاخره بعد از مرور چند سایز دیگر گفتم: به‌به آقای جنتی عزیز... سلام سردی کرد و رفت روی تخت نشست. نسخه‌اش را گرفتم و گفتم لطفا آماده شین. آماده شد و من هم سرنگ را آماده کردم. همین که رفتم بالای سرش، گفت: من از فشارها می‌ترسم. گفتم: ترس نداره که آقا. یه لحظه‌ست دیگه. صدایش را کمی بالا برد و گفت: یه لحظه‌ست!!؟ سه‌ساله! دلم خیلی برایش سوخت. یعنی بنده خدا سه‌سال بود که هر روز تزریق می‌کرد؟ سرم را تکان دادم و گفتم: خیلی متأسفم آقا. خدای‌نکرده ناراحتی‌ای، چیزی دارین؟ آهی کشید و گفت: خیلی... خیلی ناراحتم. گفتم: الهی بمیرم. دکتر هم رفتین؟ گفت: آره پیش دکتر هم رفتم. گفتم: دکتر چی؟ گفت: امیدتان را از دست ندهید و مقاومت کنید. گفتم: پیش دکتر روانشناس رفتین؟ گفت: دکتر روانشناس، آدم‌شناس خوبی هم هستند. گفتم: یعنی چیز دیگه‌ای نگفت؟ آخه تشخیصی دارویی چیزی. جنتی کمی جابه‌جا شد و غرغرکنان گفت: چه می‌دونم... هی میگه وزرا در مقابل فشارها کوتاه نیایند. گفتم: خب درد داره دیگه. آخه آدم چقدر می‌تونه مقاومت کنه؟ شما هم بالاخره آدمین، ولی آقای وزیر! شما نباید دست از مبارزه بکشین. راه درمان این درد فقط مبارزه خود فرده. وزیر گفت: نه آقا. بنای ما بر مبارزه نیست. گفتم: عزیزم شما اگه امروز مبارزه نکنین، این ویروس همین‌طور پخش میشه و خدای‌نکرده به جاهای دیگه سرایت می‌کنه. اخم‌هایش را درهم کشید و گفت: لازم نکرده واسه من حرف سیاسی بزنی. بیا سوزنتو بزن ‌هزار تا کار دارم. تو دلم گفتم اصلا دلسوزی برای این جماعت نیامده. من فقط به فکر سلامتی‌اش بودم. خودش دلش فشار می‌خواهد به من چه؟ سرپوش سوزن را درآوردم، دو تا ضربه به سرنگ زدم ولی باز دلم نیامد ساکت بنشینم. قبل از شروع عملیات گفتم: ولی آقای جنتی! شل نگیرید! بعد سوزن را که زدم، دادش رفت هوا. گفتم: چی شد آقا؟ این آمپول که اصلا درد نداره! گفت: خودت گفتی شل نگیر. گفتم: نه آقا منظورم روند درمان بود. حتما پیگیری کنید. با دلخوری سریع از تخت بلند شد و گفت: لازم نکرده شما دخالت کنید! من به احترام [...] پیگیری نمی‌کنم. این را گفت و از اتاق تزریقات خارج شد. من نمی‌دانم چرا همیشه اوضاع اینجوری پیش میره. هروقت می‌آیم از روی خیرخواهی و دلسوزی چیزی بگویم، فحشم می‌دهند. اصلا به من چه؟ من فقط یک تزریقاتچی ساده‌ام. راستی... اصلا بیماری آقای وزیر چی بود؟


تعداد بازدید :  264