شماره ۳۳۸ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲ مرداد
صفحه را ببند
گریز از نابرابری‌ها

سیدعلی  میرموسوی  پژوهشگر دینی

عدالت اجتماعی از آن دست مفاهیمی است که از آن برداشت‌های متفاوتی می‌شود. برخی آن را با برابری اجتماعی یکی می‌دانند و برخی آن را توزیع عادلانه در حوزه قدرت و ثروت قلمداد می‌کنند.  شاید تفاوتی که در 2 مکتب لیبرالی و سوسیالیستی نیز وجود دارد بر سر همین موضوع باشد که لیبرال‌ها عدالت اجتماعی را توزیع عادلانه قدرت و سوسیالیست‌ها، آن را توزیع عادلانه ثروت می‌دانند. اختلاف بر سر این مفهوم هم دقیقا از همین‌جا نشأت می‌گیرد که بی‌عدالتی از انباشت کدام یک از اینها آغاز می‌شود؟ این موضوع مدتهاست همواره محل اختلاف بوده و سوالی که در این بین مطرح می‌شود این است که آیا تمام نابرابری‌ها ناعادلانه است؟یا می‌توان انتظار داشت که نابرابری عادلانه هم داشته باشیم؟مارکسیسم بین نابرابری، بی‌عدالتی، برابری و عدالت، یکسان‌سازی می‌کند اما این نظریه امروز طرفدار ندارد چراکه جامعه امروزی از برخی نابرابری‌ها گریزی ندارد. این نابرابری‌ها ریشه‌های طبیعی و غیرطبیعی دارد و نمی‌تواند به‌طور کامل از بین برود. تنها کاری که می‌توان انجام داد این است که نابرابری‌ها را عادلانه کرد. بنابراین موضوع عدالت اجتماعی که مطرح می‌شود پرسش‌هایی به وجود می‌آید که موضوع را پیچیده می‌کند.
آنچه که عیان است به این موضوع برمی‌گردد که در همه جوامع توزیع حداقلی قدرت و ثروت باید وجود داشته باشد. مثلا در حوزه قدرت، حداقل عدالتی که می‌تواند وجود داشته باشد این است که نظام سیاسی باید دموکرات باشد، نهادهای لازم برای نظارت بر قدرت باید وجود داشته باشد، تفکیک قوای سه‌گانه باید وجود داشته باشد و مسائلی از این دست همگی از حداقل‌های توزیع عادلانه قدرت است. درمورد توزیع عادلانه ثروت نیز باید گفت در جوامع باید همه افراد به کالاهای اساسی خود دسترسی داشته باشند. درواقع باید یک محرومیت‌زدایی انجام شود و افراد یک جامعه در مضیقه نباشند. اما در سطوح بالاتر و در جوامعی که توسعه‌یافته هستند برای ثروت و انباشت ثروت ارزش قایل می‌شوند یا به بیان دیگر همین توسعه‌یافتگی در گرو احترامی است که به انباشت ثروت گذاشته می‌شود. جوامع توسعه‌گرا بیشتر می‌توانند عدالت اجتماعی را اجرایی کنند. دولت توسعه‌گرا باید به الزامات جذب سرمایه اهمیت دهد. آنچه که ما در ژاپن و کشورهای آسیای جنوب‌شرقی می‌بینیم به همین موضوع برمی‌گردد که دولت‌ها جذب سرمایه را وظیفه خود می‌دانند و همین مسأله می‌تواند آنها را یک گام به اجرای عدالت اجتماعی پیش ببرد. عدالت اجتماعی در جوامع مدرن و غیرمدرن هم نمودهای متفاوتی دارد. درواقع این مفهوم همان‌طور که در کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته متفاوت است در کشورهای مدرن و غیرمدرن نیز تفاوت‌هایی دارد که باز هم پیچیدگی این مفهوم را نشان می‌دهد. در جوامع غیرمدرن که همان جوامع سنتی یا گذار هستند، یک سلسله مراتبی وجود دارد که حکومت به افراد این اجازه را نمی‌دهد که از یک طبقه به طبقه دیگری بروند. درواقع هرکس باید به همان قشر و طبقه‌ای که تعلق دارد راضی باشد و به فکر تغییر موقعیت خود نباشد. افراد اگر بخواهند موقعیت خود را تغییر دهند با واکنش‌های نامناسب از سمت حکومت روبه‌رو می‌شوند. اما در جوامع مدرن همه انسان‌ها با هم برابر هستند و همه از امکاناتی که در جامعه وجود دارد بهره‌مند می‌شوند. درواقع سلسله مراتبی که در جامعه سنتی وجود دارد به هیچ‌وجه در جامعه مدرن نیست و همه چیز را شرافت و کوشش انسان‌ها تشکیل می‌دهد. همین هم باعث می‌شود تا عدالت اجتماعی در این کشورها که منوط به سعی و کوشش افراد است، به راحتی اجرا شود و همه چیز از حالت شعار خارج شود.

 


تعداد بازدید :  91