شماره ۳۸۷ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۱ مهر
صفحه را ببند
نگاهی به نمایش «بر پهنه دریا» به کارگردانی پارسا پیروزفر
تناقضی میان متن و اجرا

کاوه سالاری| نمایش «بر پهنه دریا» نوشته اسلاومیر مروژک از آن دست نمایشنامه‌هایی است که در ایران اقبال داشته است و گروه‌های مختلفی به سراغش رفته‌اند. چه در تئاتر حرفه‌ای یا در نوع تئاتر دانشگاهی یا حتی تئاترهای دانش‌آموزی این متن توانسته جای خودش را در دل همه باز کند. شاید مشهورترین ترجمه از این اثر مربوط به داریوش مودبیان باشد که آن را از زبان فرانسه به فارسی برگردانده است. مودبیان درباره این نمایشنامه و اقبالی که در ایران داشته در جایی گفته: «به گمانم دلیل نخست این اتفاق این است که این نمایشنامه یک کهن الگو را مطرح می‌کند و شخصیت‌هایش چون تمثیلی اند و قابلیت تعمیم به هر جغرافیا و هر مکانی را دارند، مورد توجه است. درواقع شخصیت‌ها و موقعیت‌های این نمایشنامه به نوعی در هر جامعه وجود دارند و آدم‌های نمایشنامه نماینده اقشار مختلف هستند و همه ما موقعیت سرگردانی آدم‌های این نمایش را حس می‌کنیم.» پیش از مودبیان هم ایرج زهری این متن را از آلمانی به فارسی ترجمه کرده بود و بعد از مودبیان نیز این نمایشنامه توسط پارسا پیروزفر از انگلیسی به فارسی برگردانده شده و این روزها با کارگردانی پیروزفر در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر به صحنه می‌رود. نمایشی که در برخی شب‌ها به دلیل استقبال تماشاگران در دو سانس اجرا می‌شود. با این همه فکر می‌کنم هنوز هم علاقه‌مندانی پیدا شوند تا این متن را به   صحنه ببرند. متنی خوش ریتم و طناز که به صورت دقیق نوشته شده است. خورده شدن انسان کوچکتر توسط آدم‌های بزرگتر تم این نمایشنامه است.
مروژک در ایران
سال 1346 مجموعه داستان «فیل» مروژک به فارسی ترجمه شد.  فخری گلستان توانست این داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس لهستانی را به ایرانی‌ها معرفی کند و مروژک هم توانست با متن‌ها و داستان‌هایش در ایران جایگاه خوبی پیدا کند. کسی که در تئاتر قرن بیستم به نوعی بازتاب‌دهنده زمانه خودش بود و نوعی نگاهی سیاسی و گروتسک در متن‌هایش به چشم می‌خورد. مروژک اولین رمانش را در ‌سال ۱۹۵۳ و اولین مجموعه داستان کوتاهش را در ‌سال ۱۹۵۷ با عنوان «فیل» منتشر کرد که بلافاصله به بسیاری از زبان‌های اروپایی ترجمه شد. اولین نمایشنامه‌اش با عنوان «پلیس» هم در ۱۹۵۸ منتشر شد و او با موفقیت نمایشنامه‌هایش آرام‌آرام فعالیت اصلی‌اش را به نمایشنامه‌نویسی اختصاص داد. او در جریان انقلاب ۱۹۶۸ چکسلواکی معروف به بهار پراگ از حامیان این انقلاب بود و به مخالفت علنی از شوروی و حکومت‌های کمونیستی اروپای شرقی پرداخت و به همین دلیل مجبور به مهاجرت به فرانسه شد. او که در ۲۹ ژوئن ۱۹۳۰، کراکاو در جنوب لهستان به دنیا آمده بود در ۱۵ آگوست ۲۰۱۳، در شهر نیس در فرانسه چشم از جهان فرو بست.
پهنه دریا
در طول اجرای «بر پهنه دریا» به کارگردانی پارسا پیروزفر مدام به این فکر می‌کردم که چرا مروژک خوب است. سوالی که در لابه‌لای اجرای پیروزفر می‌شد به آن پاسخ داد. درامی که مروژک خلق می‌کند در کنار مفهوم انسانی‌ای که دارد موقعیتی عجیب را خلق می‌کند. موقعیتی که در آن 3 شخصیت کوچک، متوسط و بزرگ را در یک قایق در میانه دریا کنار هم می‌گذارد درحالی‌که غذای‌شان تمام شده و گرسنه هستند. این یعنی ایجاد بحران در دقایق اولیه یک نمایشنامه. مروژک در این نمایشنامه بدون هیچ مقدمه‌چینی به سراغ فکر اصلی نمایشنامه می‌رود و از آن جاست که در کنار فکر نمایشنامه تعلیق را به وجود می‌آورد.  نمایشنامه‌ای که تعلیق را از ابتدا طرح‌ریزی می‌کند و می‌خواهد انسانیت را در کنار از دست رفتن خصلت‌های انسانی نشان دهد.  او 3 قشر را در کنار هم قرار می‌دهد. بزرگه نماینده قشر بالای اجتماع، متوسطه نماینده قشر متوسط و کوچکه نماینده قشر پایین به حساب می‌آیند. تمام پیش‌فرض‌های ذهنی‌مان درباره این طبقات در این نمایشنامه دیده می‌شود. زورگویی و تسلط بزرگه و چاپلوسی و گوش به فرمان بودن متوسطه و زیردست و مفلوک بودن کوچکه تمام فکر نمایشنامه را شکل می‌دهد. با این همه این نمایش تمام پیش‌فرض‌های ما را به واقعیت تبدیل می‌کند و در عین حال اثری خوش ساخت را به مخاطب تحویل می‌دهد.
اجرای پیروزفر
پارسا پیروزفر بهانه‌ای است برای پرداختن به این نمایشنامه. اثری که در آن خود او به همراه هوتن شکیبا و سیاوش چراغی‌پور بازی می‌کنند. اما سوال اینجاست که دلیل انتخاب یک متن از طرف کارگردان چیست؟ چرا یک کارگردان به سراغ یک متن می‌رود و از دل آن متن چه می‌خواهد؟ سوال‌هایی که پیروزفر هنگام انتخاب این متن باید از خود می‌پرسید تا بتواند مخاطب را مجاب کند تا به تماشای چنین اثری بنشیند. نمایشی که بارها اجرا شده و از قضا اجراهای موفقی هم از آن در ذهن‌ها هست، گزینه مناسبی برای اجرا نیست مگر آن‌که کارگردان بخواهد شیوه‌ای از اجرا را به نمایش بگذارد که تماشاگر تا به حال آن را ندیده یا می‌خواهد فکری جدید وارد نمایشنامه کند. با این همه وقتی به سراغ اجرای پیروزفر می‌رویم چنین فکر یا ایده‌ای پشت اجرا نمی‌بینیم و تنها با چند بازی شسته و رفته مواجهیم که حتی در جاهایی نمی‌تواند توقع مخاطب را برآورده کند. فضاسازی پیروزفر در جاهایی از نمایش چنان خسته‌کننده می‌شود که حتی ریتم درونی نمایشنامه به درستی اجرا نمی‌شود. نمایشنامه‌ای که در خوشبینانه‌ترین حالت یک ساعته تمام می‌شود نباید مجالی برای خستگی بگذارد. با این همه اگر نام و چهره و شهرت پارسا پیروزفر را از این اجرا بگیریم چیز چندان قابلی از این اجرا باقی نمی‌ماند. اگر قصد پارسا پیروزفر از به صحنه بردن این نمایش تنها نشان دادن بازی‌های شسته، رفته و خوب است، بازی‌های بهتری از هوتن شکیبا و خودش سراغ داریم که می‌تواند توانایی بازیگری آنها و سیاوش چراغی‌پور را به ما نشان دهد. اما اگر قصد خلق فضایی متفاوت است باید بگویم پیروزفر در این زمینه موفق عمل نمی‌کند. او نتوانسته شکل کار را از آنچه در برخوردهای ابتدایی با متن می‌فهمیم فراتر ببرد. اگر چنین اجرایی را بخواهیم با اجرای تلویزیونی آن توسط داریوش مودبیان مقایسه کنیم چیزی فراتر از آن را نخواهیم دید. ایده‌هایی چون هماهنگ شدن حرکات بازیگرها یا تولید صداهایی توسط بازیگران شاید به‌عنوان ایده‌های اجرایی بتوانیم از پیروزفر در این متن قبول کنیم اما چنین ایده‌هایی به تنهایی نمی‌تواند کافی باشد. حتی هماهنگی لازم و خیره‌کننده‌ای هم در این حرکت‌ها نمی‌بینیم. شور و هیجانی که در این متن وجود دارد در بازیگرها دیده نمی‌شود.  بازیگرها به رئالیستی‌ترین شکل ممکن صحنه‌هایی گروتسک را اجرا می‌کنند که می‌تواند تلخند به همراه داشته باشند اما این اجرا کمترین تاثیرگذاری را روی مخاطب دارد. عدم صمیمیت اجرا نمی‌تواند مخاطب را مجاب کند تا با اجرا همراه شود. شاید یکی از مشکلات اجرا انتخاب سالن برای چنین اثری است.  صحنه‌ای بزرگ با پرسوناژهایی کم و حرکاتی محدود و فضاسازی‌ای کم‌حجم و مختصر که نمی‌تواند حس نزدیکی من به‌عنوان مخاطب را منتقل کند. شاید اجرای این اثر تناقض آشکار متنی پرشور به همراه اجرایی کم‌هیجان است.


تعداد بازدید :  241