شماره ۳۸۶ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۳۱ شهريور
صفحه را ببند
از انتقال خون استان کردستان سرزمین فداکاری‌های بزرگ
بازگشت به روزی که خون در میان خون جوشید

فرزام معماری|  استان کردستان به‌عنوان یکی از استان‌هایی که در خط مقدم دفاع از کیان و نظام اسلامی بوده بیش از 5‌هزار و 400 شهید والامقام در طول دوران دفاع مقدس تقدیم نظام جمهوری اسلامی کرده است.
در اوایل جنگ تحمیلی ایران و عراق با توجه به حساسیت استان کردستان و نظر به موقعیت مرزی استان لزوم وجود پایگاه انتقال خون احساس می‌شد، در سال 1359 به همت مرحوم برهان‌الدین فخرالعلمایی، مدیرعامل وقت جمعیت هلال‌احمر استان، مجوز تاسیس پایگاه انتقال‌خون کردستان اخذ شد.  
به‌علت موقعیت استراتژیک استان در طول جنگ تحمیلی، خون رسانی به مناطق جنگی از فعالیت‌های مهم و ارزنده این پایگاه محسوب می‌شد. میزان اهدای خون مردم در طول آن سال‌ها جهت نجات جان مصدومین جنگی افزایش قابل توجهی داشت، خون‌های موردنظر به وسیله آمبولانس پایگاه به پایگاه‌های سیار مناطق جنگی منتقل می‌شد.
فتح‌اله قریشی، کارمند بازنشسته انتقال‌خون کردستان، در گفت‌وگویی صمیمانه از روزهای بمباران کردستان به دست رژیم بعث صدام و خدمات انتقال خون می‌گوید.
200شهید در 6 دقیقه!
اواخر دی‌ماه ‌سال 1365 در سنندج مثل دیگر روزهای ‌سال کارکنان انتقال‌خون کردستان در میان سرمای سخت زمستان کار خود را آغاز کردند، صدای بچه‌ها در زنگ تفریح مدارس به گوش می‌رسید و همه چیز شهر رنگ و بوی عادی داشت.
عقربه‌های ساعت به 10 صبح رسیده بود که صدای آژیر قرمز سکوت صبحگاهی را در هم شکست و ناگاه دیوار صوتی شهر شکسته شد. به یکباره صدای اولین انفجار به گوش رسید و آپارتمان‌های میدان شهرداری سنندج به خود لرزیدند.
قریشی یکی از شاهدان این حادثه تلخ می‌گوید: اولین بمب به شلوغ‌ترین منطقه مسکونی شهر سنندج برخورد کرد. آن روزها در این آپارتمان‌ها که امروز نیز هنوز یادگارهای جنگ را بر پیشانی خود دارند بالغ بر 600 خانوار زندگی می‌کردند.
اولین بمب در یک آپارتمان مسکونی و در نزدیکی یک مدرسه ابتدایی فرود آمد و هنوز صدای انفجار اول به پایان نرسیده بود که صداهای بعدی هم شروع شد. این‌بار محله چهارباغ و بعد خیابان انقلاب و درنهایت خیابان‌های اکباتان و میدان لشکر هدف بمب‌افکن‌های رژیم بعث عراق قرار گرفتند.
خون در میان خون جوشید
فتح‌اله قریشی، عضو بازنشسته خانواده انتقال خون با آهی سرد از آن اتفاق یاد می‌کند و می‌گوید: وحشتی خون‌بار سراسر شهرستان سنندج را فراگرفته بود و... خیلی از مردم که سر کار بودند از سلامت خانواده خود بی‌خبر بودند و ترس و اضطراب از یک‌سو، حادثه خونبار از سوی دیگر روزی خونین و پر از غم و نگرانی را به دنبال داشت.
اما این پایان راه نبود مثل این‌که هواپیماهای بعثی قصد داشتند سنندج را به خاک و خون بکشند زیرا به شلوغ‌ترین محله سنندج هم رحم نکردند و با بمباران محله «پیرمحمد» باعث خلق یکی از فجیع‌ترین جنایت‌های بشری شدند و دست آخر هم به مجتمع مسکونی لشکر واقع در پادگان سنندج یورش برده و آن‌جا را با خاک یکسان کردند.
قریشی گلویی تازه می‌کند و به دوردست‌ها چشم می‌دوزد. انگار می‌خواهد غبار سالیان را از روی شهر مصیبت‌زده ‌سال 65 بزداید و بعد ادامه می‌دهد: سکوت و آرامش شهر شکست و 18 نقطه سنندج در فاصله کمتر از 6 دقیقه توسط 5 بمب افکن رژیم بعث عراق مورد حمله‌ای ناجوانمردانه قرار گرفت. صدای ضجه مادران و گریه کودکان از همه جا به گوش می‌رسید... هنوز هم جوی خون از خاطرات آن روز می‌جوشد.  
از انتقال خون تا بخیه و پانسمان
قریشی، کارمند بازنشسته انتقال خون کردستان ادامه می‌دهد: در شرایطی که شهر داشت در خون و اشک غوطه می‌خورد به یک چیز فکر می‌کردیم: «تأمین خون برای نجات جان همنوعان».
فتح‌اله قریشی می‌گوید: در کمتر از چند دقیقه بیش از 220 نفر شهید و بالغ بر 123 نفر نیز به شدت مجروح شدند که تنها بیمارستان شهر سنندج نیز گنجایش و ظرفیت این همه میهمان ناخوانده را در آن روزها نداشت.
آن روز‌ها انتقال خون کردستان امکانات امروز و تجهیزات نوین حال را در اختیار نداشت، به‌رغم تمام دغدغه‌ها در پی فراهم‌آوری خون سالم برای نجات جان همنوعان برآمدم. هرآنچه کیسه‌های خون در یخچال‌ها بود را با تنها خودرو آمبولانسی که در اختیار داشتیم به بیمارستان شهر انتقال دادیم، پارچه نوشته‌ای را که همواره برای فراخوان استفاده می‌کردیم بر سر در سازمان نصب کردیم، دسترسی به تلفن امکان‌پذیر نبود از مردم محل که برای کمک جمع شده بودند جهت اطلا‌ع‌رسانی هرچه بیشتر در کوی و برزن برآمدیم تا اهداکنندگان همیشگی ما حاضر شوند و...  خونگیری و خونگیری و... شیون مادرانی که برای دریافت واحد‌های خونی در آن روزها و نجات جان فرزندانشان حاضر می‌شدند و خون اهدا می‌کردند و اشک می‌ریختند، فراموش شدنی نیست.
قریشی می‌گوید: ما کار عادی خود را آغاز کرده بودیم که به ناگاه سیل افراد و مراجعان ما زیاد شد، با توجه به ماهیت بهداشتی - درمانی انتقال خون مجروحان سرپایی هم به ما مراجعه می‌کردند.
ما نیز با استریل و پانسمان بیمارانی که جراحت جزیی داشتند سعی می‌کردیم به همکاران بیمارستان کمک کرده باشیم.
قریشی از هیوا و منیره 2 اهداکننده‌ای می‌گوید که همیشه به پایگاه مراجعه کرده بودند: هر دو جوان و اهداکننده خون بودند و با اشتیاق در پایگاه انتقال خون حاضر می‌شدند، در تدارک برگزاری مراسم عروسی خود بودند و زمانی‌که می‌خواستند برای خرید مراسم عروسی از خانه بیرون بروند بمباران شروع شد و هر 2 شهید شدند تا مراسم عروسی‌شان به عزا تبدیل شود.
استان کردستان در جریان جنگ 8 ساله بارها این اقدامات فجیع را به چشم دید. بمباران 15 خرداد 64 شهر بانه نیز در نوع خود یک فاجعه واقعی بود که هرگز در جریان محاکمه صدام حسین به آن اشاره‌ای نشد. هرچند که شاید امروز با گذشت زمان اندکی از زخم‌های آن زمان التیام یافته باشد ولی هنوز کوچه پس‌کوچه‌های شهر سنندج صدای ضجه مادران و در خون غلتیدن جوانانش در روز 28 دی‌ماه را از یاد نبرده است. هنوز هم وقتی که گذرت به بهشت محمدی سنندج می‌خورد یادگارهای بمباران 28 دی‌ماه این شهر در قطعه شهدا دل را مالامال از غم می‌کند.


تعداد بازدید :  135