| مریم صفایی | ترجمه و تنظیم|
درحالی که روند ساخت فیلمهای اقتباسی از رمانهای نوجوانان همچنان در هالیوود ادامه دارد، فیلم «دونده هزارتو» با اقتباس از کتاب محبوب «جیمز دشنر» که در سال 2009 منتشر شده ساخته و اکران شد، اما برخلاف برخی از فیلمهای مشابه خود، بهرهگیری اندک آن از فناوریهای بسیار پیشرفته و داستان محور بودن آن قابل توجه است.
فیلمهای اقتباس شده از رمانهای نوجوانان از «بازی بقا» گرفته تا «ناهمگون» و «بخشنده» که اکثراً فضاهای پادآرمانشهری دارند، حول محور یک منجی با ظاهری مناسب میچرخد که یک نوجوان منحصربهفرد است و طبق معمول در این نوع داستانها از همتایان خود بهتر، قویتر و سریعتر است و با نجات دنیای خود به موفقیتهای چشمگیری دست مییابد.
قسمت اعظم اکشن فیلم در یک محوطه بزرگ با حضور پسران نوجوان در کنار موجوداتی وحشتناک شبیه به عنکبوت رخ میدهد که گویی بخشی از جنگل است، این موجودات بیومکانیکی عنکبوت مانند تنها با هدف ایجاد دردسر برای این پسران تعبیه شدهاند که سعی دارند این زندان مرموز را رمزگشایی کرده و از آن بگریزند. اگرچه سرعت یک ساعت اول فیلم، بسیار آزاردهنده و خستهکننده است، در جریان این یکساعت هیچ تحول کاراکتری رخ نمیدهد و مخاطب غیراز محاسبه ساعاتی که مجموع هنرپیشگان در ورزشگاه سپری کرده تا برای فیلم آماده شوند به چیز دیگری فکر نمیکند، اما این فیلم بهعنوان اولین ساخته بلند «وس بال» دارای پایانبندی قوی و افشای بزرگ داستان است که نشان میدهد فیلم صرفا برای مخاطب نوجوان ساخته نشده است.
وقتی که شرکت فاکس قرن بیستم تصمیم گرفت از فیلم کوتاه «ویرانه» اثر وس بال یک فیلم بلند بسازد، به سرعت مشخص شد که این استودیو به بال پیشنهاد کارگردانی اولین ساخته بلند خود را ارایه میکند. این ساخته بلند اولین کتاب در سری کتابهای جیمز دشنر است که برای مخاطب نوجوان نوشته است. به نظر میرسد استراتژی که کارگردان در این میان به کار برده ساخت سریع فیلم با استفاده از حق امتیاز کتاب بوده تا اینکه یک داستان طولانی مستقل ارایه کند.
وقتی که دونده هزارتو درسال 2009 منتشر شد توسط نشریه نیویورک تایمز بهعنوان یکی از کتابهای پرفروش معرفی شد. علت این مسأله نیز ساده است: دشنر یک خط داستانی متمایز و پادآرمانشهری ساخته است که به خوبی از سوی کاراکترهایی که به صورت مرتب تلاش میکنند جان خود را نجاتدهند، دنبال میشود.
اگرچه بقای قهرمان اصلی هرگز مورد تردید قرار نمیگیرد اما تهدیدهای جدی که هر از گاهی به جان او صورت میگیرد به قدری جذاب است که موجب میشود مخاطب همچنان با علاقه روند داستان را دنبال کند. انتظار نسبت به اقتباس این فیلم بسیار بالا است، اما بههرحال میتوان پیشبینی کرد که طرفداران ادبی دشنر و همچنین نوجوانان با علاقه خواستار تماشای این فیلم باشند.
وس بال فیلم را با ورود توماس (دیلان اوبرین) به گلید در مرکز هزار تو آغاز میکند، وی نیز چون سایر نوجوانانی که پیش وی وارد این مکان عجیب شدهاند توسط یک آسانسور ترسناک و قدری محموله ناچیز به یک فضای وسیع رسانده شده است. این فضا را مرغزار و جنگل احاطه کرده که آن هم دارای دیوارهای بزرگ بتونی هستند. توماس نیز چون سایر پسرهای این جامعه موقتی نمیتواند هیچکدام از جزییات گذشته خود را به خاطر آورد اما به سرعت خود را با این جامعه وقف داده و عضوی از این جامعه میشود که اعضای آن را چندین پسر نوجوان دیگر تشکیل دادهاند. این درحالی است که همه این پسران دارای حالتی مشابه توماس یعنی فراموشی القایی هستند. آلبی (امل امین) اولین کسی است که وارد گلید شده است و نیوت (توماس برودی سانگستر) از تیم رهبری هستند و گالی (ویل پولتر) برای منظم نگاه داشتن همه و ترغیب آنها در راستای انجام وظایفی که به آنها محول شده از اعمال زور دریغ نمیکند. باغبانها و چوپانها آذوقه گروه را تأمین کرده و صنعتکاران پناهگاه و ابزار میسازند اما دوندگان در این جامعه از احترامی خاص برخوردارند.
هرشب هزارتویی که گلید را احاطه کرده تغییر شکل میدهد و هر روز دوندگان با هدایت مینهو (کی کونگ لی) وارد هزارتو میشوند تا هر مسیر تکراری را در جستوجوی یافتن یک راه به بیرون شناسایی کنند اما آنها باید تا پیش از غروب و شب هنگام بازگردند چراکه همزمان با تاریکی هوا شاهد ظهور گریورهای وحشتناک و مهیب میشوند این موجودات شکارچیان بزرگ و شبیه به عنکبوتی هستند که به صورت بیومکانیکی ساخته شدهاند و کارشان نگهبانی هزارتو است.
با گذشت سهسال از اکتشافات، آنها هنوز در جستوجوی راز هزارتو هستند و این راز تنها با چشمانداز منحصربهفرد توماس سر از مهر بیرون میآورد تا فرصتهای جدیدی برایش ایجاد کرده و پس از کمک به نجات جان البی و مینهو در شبی در هزارتو به درجه دوندگی ارتقا یابد.
با رسیدن ترسا (کایا اسکودلاریو) بهعنوان تنها دختر گلید، نظم اجتماعی ظریف از هم میپاشد، بهطور خاص از زمان رسیدن این دختر به نظر میرسد بین ترسا و توماس ارتباط اسرارآمیزی برقرار است اما هیچکدام نمیتوانند چیزی از گذشته به خاطر بیاورند. جستوجوي مینهو و توماس سرنخهای بیشتری را نمایان میکند که در آن میان میتوان به یک دستگاه الکترونیکی اشاره کرد که آنها پس از کشتن یک گریور بهدست میآورند و این دستگاه به آنها کمک میکند کارکرد داخلی هزارتو را رمزگشایی کنند. اما وقتی البی به شدت توسط یک گریور مورد حمله قرار گرفته و مجروح میشود گالی هرگونه تلاشی را برای خروج از گلید ممنوع میکند. این درحالیست که توماس و ترسا باید سایر پسران را متقاعد کنند که نفوذ استراتژیک و مستقیم بههزار تو تنها امید آنها برای فرار و زنده ماندن است.
شباهتهای دونده هزار تو به آثار ادبی مشهوری چون 1984 اثر جورج اورول، ارباب مگسها نوشته ویلیام گلدینگ و داستانهای تریلر و تفکر برانگیز بودن آن مثل آثاری چون بازی بقا، فرار لوگان و نبرد سلطنتی بیش از آنکه نگرانکننده باشد، اطمینانبخش تلقی میشود. درحقیقت این تکرار این حس آشنا به جای هرگونه اصالت قابل تمایز موجب میشود که حس درگیری مخاطب با فیلم افزایش یابد اما این حس هرگز به یک چالش کامل تبدیل نمیشود.
«WCKD» عاملی برای فقدان پیچیدگیهای روایی است، «WCKD» یک سازمان اسرارآمیز که ریاست آن برعهده آوا پیچ (پاتریشیا کلاکسون) است که نوجوانان را در هزارتو به اسارت گرفته و به صورت مرتب تلاشهای آنها را برای کشف علت اسارت خودشان خنثی میکند. برای تمام این آشفتگیها نمیتوان نوجوانان را سرزنش کرد. در شرایطی که اکثر خاطرات آنها غیرقابل دسترسی شده و در ضمیرناخودآگاهشان دفن شده است، توماس تحتتأثیر حس کنجکاوی خود ناگهان یک پارچه غریزه و انگیزه میشود. اسکودلاریو در اکشن فیلم نقش چندانی ندارد و در ابتدا تنها با
آشفته کردن آرامش پسرها تنها برهم زننده نظم بهشمار میرود اما ناگهان به سمت دستیار شخصیت اصلی داستان ارتقا مییابد. بهرغم اینکه مخاطب از داستان زندگی شخصیتهای مکمل خبر ندارد اما آنها از فرصت کاراکترسازی برخوردار شدهاند اما این فرصت برای توماس برودی سانگستر و پولتر که به ترتیب مدافع و مخالف توماس شخصیت اصلی داستان هستند به صورت خاصی فراهم شده است.
کلارکسون به ندرت در صحنههای پایانی فیلم مشاهده میشود و کاراکتر مینهو نیز فرصت حضور چندانی ندارد که این امر با توجه به نقش مهم وی برای تحقیق درباره کشف راز هزارتو عجیب بهنظر میرسد.
جدا از عملکرد نه چندان یکسان هنرپیشگان، سبک وس بال بهعنوان کارگردان سکانسهای اکشن، فیلم را به شکل زیبایی رقم زده است و با اتکا به تجارب خود به خوبی دوندگان را در هزارتو هنگام نبرد با گریورها هدایت کرده است. چه وس، موفق شود استعدادهای خود را در کارگردانی فیلم بلند «ویرانه» یا «محاکمههای اسکورچ» به کار گیرد و چه موفق نشود، دومین رمان از همین مجموعه به قلم دشنر درحال حاضر در کمپانی فاکس درحال شکلگیری است اما این امر کاملا به موفقیت اولیه « دونده هزارتو» بستگی دارد.