شماره ۳۸۵ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۳۰ شهريور
صفحه را ببند
امروز به چی فکر می‌کنی
نوشتن را ترک کرده‌ام

رضا امیر خانی نویسنده

فکر، چیز عجیبی است. گاهی‌اوقات روزها و شب‌های متوالی، ذهنت مشغول می‌شود و به موضوعاتی فکر می‌کنی که خودت هم نمی‌دانی چیست. آن‌قدر همه‌چیز درهم می‌ریزد و با هم مخلوط می‌شود که دقیقا نمی‌توانید بگویید در این لحظه به چه چیزی فکر می‌کنید! ممکن است خاطره‌ای در ذهن بیاید و ممکن است با موضوع و معضل اجتماعی درگیر باشید! صحنه‌ها و تصاویر هر روز از جلوی چشمتان رژه می‌رود و گاهی خیال و واقعیت نیز با هم مختلط می‌شود!
این موضوع را به این دلیل ذکر کردم که تأکید کنم، بعضی‌وقت‌ها دقیقا نمی‌توان محتویات ذهنی را تفکیک کرد. اما در این لحظه موضوعی در ذهن من است که برای خودم اهمیت فراوان دارد! سال‌ها پیش در دوره نوجوانی خاطره‌ای از طلبه‌ای فاضل شنیدم که در تهران شیدای بازی گل‌کوچک خیابانی شده بود. این خاطره نقش زیادی در ذهن من داشته است، به‌طوری که همواره در این سال‌ها هر از گاهی به آن فکر می‌کنم و یادآوری آن، لبخندی را بر لبم نقش می‌زند و به نیکی از آن یاد می‌کنم. این طلبه به دلیل اهمیت زیادی که به بازی گل‌کوچک می‌داد به نوعی معتاد آن شده بود و آن‌طور که خودش می‌گفت هر روز گل‌کوچک بازی می‌کرد. اما با توجه به مشغله زیاد کارش، تصمیم به تجدیدنظر درباره ادامه این روند گرفته بود و به دلیل سنگینی درس و بحث به این نتیجه رسیده بود که از شیدایی خود بکاهد و دوست‌داشتن گل‌کوچک را کاهش دهد. به عبارتی تصمیم به ترک آن گرفته بود! جالب بود وقتی او در توصیف علاقه و دوست‌داشتن فوتبال حرف می‌زد، چهره‌اش برافروخته می‌شد و می‌گفت:  هیجان‌انگیزترین صوت عالم، صدای کشیده‌شدن توپ پلاستیکی روی زمین است! بعد از 20‌سال وقتی با یکی از دوستان که درحال صحبت بودم، این موضوع به یادم افتاد و آن را ذکر و درباره آن صحبت کردم و گفتم گفتار آن طلبه و نوع توصیفش از بازی گل‌کوچک، یکی از بهترین و حتی شاید بهترین خاطره زندگی من باشد. من هم نسبتم با صفحه‌کلید همان نسبت او با توپ بود. چندی پیش با یکی از دوستان از طریق پست‌الکترونیکی و اتاق گفت‌وگوی دیجیتالی در تماس بودیم، با هم مراوده می‌کردیم و حال و احوال یکدیگر را جویا می‌شدیم! زمانی که خواستم برایش متن نامه‌ای را بفرستم، صدای صفحه‌کلید چنان تاثیری بر من گذاشت که حالم خراب شد! و باز هم برای من خاطراتی را زنده کرد. این به یادم آمد که چند ماهی است هرگز به قصد نوشتن یا یادداشت، دست به صفحه‌کلید نبرده‌ و یادداشتی ننوشته‌ام. این صدا برای من همان صدایی است که آن طلبه فاضل درباره‌اش صحبت می‌کرد. حالا چند وقتی هست که دیگر نمی‌نویسم و متاسفانه و در این لحظه هم به این موضوع فکر می‌کنم و بسیاری موارد که جایش این‌جا نیست، در ذهنم نقش بست. به هر روی چندی است به دلیل مشغله کاری، دیگر نمی‌نویسم و توصیف این حال نیز بسیار نزدیک به حال آن طلبه فاضل بود که ذکرش در این مجال خالی از لطف نمی‌نمود.


تعداد بازدید :  197