| محمدحسین دیزجی |
امروز کانون حس و حال ویژهای داشت.
گفته بود: میخواهم یکبار دیگر برای کانون فیلم بسازم.
گفته بود: من وارد این اتاق در بیمارستان شدم و از همین اتاق هم میروم.
گفته بود: با کانون شروع کردم و از کانون هم با سینما خداحافظی میکنم.
به وعدهاش وفا کرد.
به کانون آمد. جمع بسیاری را هم با خود به همراه آورد. کسانی که شاید نخستينبار بود به خاستگاه او قدم میگذاشتند. آنقدر آمدند که کانون دوباره به صدر رسانههای ایران و جهان رفت. مراسم سپاس و قدردانی بود.
کارگردان پرافتخار سینمای ایران کنار پیکرت ایستاد و گفت: از شما سپاسگزارم که نام این سرزمین را در جهان، به نامی پراحترام و دلنشین بازگرداندید. سپاسگزارم که دل نبریدید از این خاک با همه نادیده گرفتنها و قدرناشناسیها و سنگاندازیهای سفرهلیسان سیاست.
اصغر فرهادی با تمام وجودش بر زبان آورد: سپاسگزارم که راه ناهموار و سنگلاخ جهانی کردن سینمای این مرز و بوم را بردبارانه هموار کردید که اگر امروز کنجکاوی و اشتیاقی است برای دیدن آثار ایرانی بیرون از این مرزها، وامدار گامهایی است که در آن دوران سخت برداشتید. چه زیبا ستود تو را وقتی با شور و حرارت میگفت: سپاسگزارم نه به این خاطر که زیباییهای جهان را میدیدید، بلکه چون جهان را زیبا میدیدید. سپاسگزارم که دوری از هیاهو را آموختید که با همه بزرگیتان، از دایره فروتنی فرو نلغزیدید. من از شما سپاسگزارم به خاطر همه زحماتتان. در میان این همه شور و هیجان و عشق و علاقه، من لحظهای به این تدبیر تو اندیشیدم که چقدر به ریشه و اصل خود وفادار بودی. با کانون آغاز کردی، به اوج رسیدی اما باز هم خواستی که با کانون بمانی.
خیلیها آمدند، اما وقتی رفتند، دیگر رفتند.
اما تو، هنرمند نامدار و شهیر ایران زمین؛ کانون را فراموش نکردی، کانون نیز هرگز تو را از یاد نخواهد برد.
عباس کیارستمی! جاودانگیات خجسته باد.