شماره ۸۹۱ | ۱۳۹۵ دوشنبه ۲۱ تير
صفحه را ببند
«کناره راه» کیارستمی

مهدی   بهلولی  آموزگار

«به افتخارش دست بزنید» و «نام و یادش زنده و گرامی باد»؛ از همین‌ها می‌شد اندوه و شادی و غرور همزمان جماعت را دریافت. اندوه از سر از دست دادن انسانی اصیل و هنرمندی بزرگ و افتخارآفرین. شادی به خاطر این‌که علی‌رغم روزمرگی‌های روزگار، هنوز هم انسان‌هایی همچون عباس کیارستمی به اندیشه، سادگی و نگاه اصیل انسانی ارج می‌نهند و غرور به خاطر این‌که چنین انسان بزرگی، از سرزمین کهن ایران برخاسته است. به گمانم در وجود همه کسانی که دیروز، بیستم تیرماه در مراسم تشییع پیکر کیارستمی شرکت داشتند، همه اینها می‌گذشت. به‌ویژه هنگامی که اندیشه‌وری همچون داریوش شایگان هم بیاید درباره کیارستمی و نگاه اصیل انسانی او و از آموزه‌هایی بگوید که از نزدیک از او فرا گرفته است و اصغر فرهادی بیاید و از همه ناملایمتی‌هایی بگوید که در زندگی بر او روا داشتند ولی او بزرگ منشانه همه را دید و کشید و با هوش و اندیشه و سختکوشی خویش، کار و راه خویش را به پیش برد و نامی ماندگار در آسمان هنر ایران و جهان از خود برجای گذاشت و البته برخی دیگر بزرگان هنر ایران هم بودند و درباره کیارستمی و هنر‌ها و ارزش‌هایش سخن‌ها گفتند. خب پس باید حق داد به جماعت که هر ازگاهی و با تمام وجودشان فریاد بزنند: «به افتخار کیارستمی دست بزنید» و «نام و یاد کیارستمی زنده و جاوید باد». مراسم ساده، با شکوه و اثرگذاری بود؛ چیزی در مایه‌های فیلم‌های خود کیارستمی و چیزی همانند زندگی خود او. گفته شد که آمده‌ایم تا تو را در زندگی تازه‌ات بدرقه کنیم که زندگی انسان اصیل اندیشه‌ور، پس از مرگش نیز ادامه می‌یابد. کیارستمی از آن آدم‌هایی نبود و نیست که با مرگش تمام شود. کیارستمی، آموزگاری بود که به ما یاد داد به زندگی و دور و برمان نگاه اصیل خودمان را داشته باشیم، خودمان باشیم، بی‌تفاوت از کنار زندگی نگذریم و معنا را در خود زندگی جست‌و‌جو کنیم. همه اینها از ذهنم می‌گذشت و تنها کاری که از دستم برمی‌آمد، همراهی با جماعت بود در ابراز احساسات‌شان و همچنین بر دست گرفتن دو پوستر بزرگ کیارستمی که روی آنها نوشته شده بود: «...از مرگ نمی‌هراسم، نمرده‌ام هرگز حتی یک‌بار» و «نخستین استقبال و واپسین بدرقه». پیکرش را نه از وسط جمعیت که از کناره راهی به بیرون بردند- مرگ و زندگی انسان‌های به راستی بزرگ را باید درمیان همین کناره‌ها جست. پسرش گفت که پدرم میان استقبالی که از آدمی در وطنش می‌شود، با استقبالی که در بیرون از او می‌شود، فرق می‌گذاشت. جماعت در وداع با پیکر او کم نگذاشتند اما بسی دشوار‌تر، استقبال وجودی از پیام و آموزه‌های اوست.

 

 


تعداد بازدید :  507