شماره ۸۹۱ | ۱۳۹۵ دوشنبه ۲۱ تير
صفحه را ببند
گزارشی از «فرشته‌های زمینی»
جوانانی که از امروز به فکر آسایش نسل‌های بعد هستند!

لیلا مهداد| همه دانشجویند و هرکدام رشته‌ای را مشق کرده‌اند تا داستان زندگی خود را بی‌غلط‌تر از گذشتگان بنویسند. یکی سر کلاس‌ها، درس قانون و تبصره‌هایش را ازبرکرده و دیگری با الفبای مدیریت آشناست و آن یکی از حافظ و مولانا و سعدی خوانده. دخترکانی که دورهمی‌های دوستانه رسم‌شان شده است؛ دورهم می‌نشینند و از بایدها و نبایدها، از آرزوها و ای‌کاش‌ها می‌گویند و می‌شنوند. سال 1386 است و دوباره یکی از آن دورهمی‌ها شکل گرفته! با هم گپ می‌زنند؛ گپی که اینبار خلاصه می‌شود در دردها، آرزوها، رویاها و... بعد از ساعت‌ها گفتن و شنیده‌ها هر کدام تک‌تک یا دو، سه نفری راهی را در پیش می‌گیرند تا به خانه برسند اما ذهن‌ها به یک‌چیز می‌اندیشند؛ تشکیل یک گروه. گروهی که قرار است فرشته نجات باشد و این‌گونه فرشته‌های زمینی شکل می‌گیرد و از میان تمام دردها، معضلات و ای‌کاش‌ها یکی را انتخاب می‌کنند؛ ای‌کاش هیچ کودکی درد نکشد! کودکانی که رنج سرطان، نقص ایمنی، تالاسمی و... را تاب می آورند. کودکانی که اشک‌ها و ناله‌هایشان حکایت تلخ دردی است که تحمل می‌کنند؛ کودکانی که معمولا بی‌سرپرست یا بدسرپرست‌اند از استان‌های محروم! کودکانی که خویشان‌شان سختی‌ها و هزینه‌های سفر را به جان می‌خرند تا در تهران کورسویی برای نجات کودک بیابند. دخترکان داوطلب، قصه این کودکان را می‌دانند و بعضی از آنها تجربه تلخ این بیماری را چشیده‌اند، برای همین فرشته‌وار آماده‌اند تا کاری اساسی و ماندگار برای درمان این فرشته‌های کوچک  کنند. دانشجو هستند و سرمایه‌ای ندارند و چون ناشناخته بی‌حامی!  اما آنها ناامیدی را نمی‌شناسند و همت خود را توشه راه پرفرازونشیب‌شان می‌کنند؛ به بیمارستان‌های مختلف سر می‌زنند و روند درمان کودکان را دنبال می‌کنند، درمانی که در اکثر بیمارستان‌ها روش‌های مشابهی دارند؛ شیمی‌درمانی، پیوند سلول‌های بنیادی؛ پیوندی که امروزه جای پیوند استخوان در گذشته را گرفته است. ثمین  گندمگون با چشمان درشت و امیدوارش یکی از همان فرشته‌هاست که از ابتدای راه، همپای دوستانش گام در این راه گذاشته است و دغدغه‌اش رسیدن به روزی است که بانک سلول‌های بنیادی ایران پر باشد از نمونه‌های مختلف تا هیچ کودکی ماه‌های متمادی در انتظار نماند و از درد به خود نپیچد! ثمین با آن صدایی که مملو از آرامش است، می‌گوید: در طول پیگیری درمان کودکان متوجه شدیم که این کودکان به جز از خویشاوندان خود می‌توانند از افراد غیرخویشاوندی که تشابه ژنتیکی دارند، سلول بنیادی دریافت و از مرگ حتمی نجات پیدا کنند. اما متاسفانه به دلایلی این اتفاق نمی‌افتد و ما شاهد مرگ‌و‌میر تعداد زیادی از این بچه‌ها هستیم. یکی از این دلایل به اطلاعات پایین مردم، بیماران و برخی پزشکان برمی‌گردد، البته صحبت و تبلیغات در زمینه پیوند سلول‌های بنیادی در جامعه مغفول مانده است و از طرفی بیمارستان‌های مختلف نیز بودجه کافی و تخصص لازم را برای انجام این پیوند ندارند! و شوربختانه خدماتی از این دست تنها به برخی بیمارستان‌های تهران محدود شده است! واقعیت تلخ ماجرا آن‌جاست که بسیاری از خانواده‌ها، خیلی دیر برای درمان و پیوند مراجعه می‌کنند؛ تاخیری که وخامت حال بچه‌ها و جواب ندادن پیوند را در پی دارد. یکی دیگر از ضعف‌های موجود، تعداد پایین اطلاعات ثبت‌شده در بانک سلول‌های بنیادی است؛ ثبت‌هایی که اغلب خویشاوندی هستند! ثمین همان‌طور که دست راستش را زیر چانه می‌زد، ادامه داد: از هر یک میلیون نفر، یک نفر شباهت ژنتیکی با بیمار دارد و پایین‌بودن آمار نمونه‌های ثبت‌شده در بانک سلول‌های بنیادی باعث شده شانس این کودکان برای درمان پایین بیاید. گروه فرشته‌های زمینی با این باور که آگاهی، بسیاری از مسائل را ریشه‌ای حل می‌کند، تمام تلاش خود را صرف جذب و آگاه‌کردن مردم کرده است؛ آگاهی از این‌که با یک آزمایش خون ساده می‌توان مشخصات ژنتیکی خود را در بانک سلول‌های بنیادی ثبت کرد و روزی جان انسانی را نجات داد. می‌پرسم فرشته‌های زمینی چطور این باور را بسط می‌دهند و ثمین همان‌طور که دست زیر چانه زده پلک‌هایش را پایین می‌اندازد و می‌گوید؛ به کمک مردم! برای گروه‌های دانشجویی و داوطلبان سمن‌ها از سلول‌های بنیادی می‌گفتیم و آنها را به بیمارستان‌های مختلف می‌بردیم؛ افرادی که آنجا نیز دیگردوستی را دوباره هجی می‌کردند و نمونه‌هایشان در بانک ثبت. به همت پزشکان و بیمارانی که پیوند شده بودند، همایش‌هایی را برگزار کردیم؛ همایش‌هایی که میزبان بازیگران و هنرمندان بودند و زمینه آشنایی اقشار مختلف را با سلول‌های بنیادی فراهم می‌آوردند. در طول یک‌سال‌و‌نیم 800هزار نفر با سلول‌های بنیادی آشنا شدند و از این تعداد 500هزار نفر با آزمایش خون، مشخصات خود را در بانک سلول‌های بنیادی ثبت کردند. از وضعیت بانک سلول‌های بنیادی در کشورهای دیگر می‌پرسم و این‌که آیا این فرآورده خونی تنها مختص هر کشوری است؟ لبخند رضایتی بر لبان ثمین نقش بسته و در ادامه پرسشم دلیل را جویا می‌شوم؛ خیلی خوب است چون خوانندگان با خواندن این مطلب بی‌شک راغب به اهدای نمونه خواهند شد و ادامه می‌دهد: یکی از ضعف‌های ما این است که این خدمات به تهران محدود می‌شود و هنوز شهرستان‌ها به امکانات و تخصص لازم دست پیدا نکرده‌اند! اگر به جایی برسیم که این آگاهی همه‌گیر شود و افراد در شهرستان‌های خود طالب امکانات ارایه این خدمات شوند، بی‌شک مسئولان نیز برنامه‌ای برای آن در نظر می‌گیرند و می‌توانیم به این امید داشته باشیم که بانک غنی را در آینده شاهد باشیم؛ بانکی که ضامن نجات بیمارانی از این دست خواهد بود. 70درصد جمعیت آلمان، عضو بانک سلول‌های بنیادی هستند و اگر فردی نیاز به پیوند پیدا کند، به راحتی به نمونه مشابه خود دست پیدا می‌کند. اما در ایران دو، سه ماه پروسه جست‌وجو برای نمونه مشابه طول می‌کشد و گاها پیش آمده که به دلیل محدود بودن نمونه‌ها از کشورهایی همچون آلمان نمونه وارد شده؛ وارداتی که هزینه‌ای 200میلیونی را تحمیل می‌کند. افق دید کمپین فرشته‌های زمینی وسعت یافتن به وسعت ایران است تا چتری شود برای نجات کودکان بیشتر.
اطلاعیه‌هایی که حرف‌های زیادی
 برای گفتن دارند
از کنار در بیمارستان‌ها که می‌گذری، اطلاعیه‌هایی به تو دستور ایست می‌دهند. اطلاعیه‌های دست‌نویسی که به قلم پدران و مادران نگرانی نوشته شده‌اند که می‌خواهند برای جگرگوشه‌شان پلاکت تهیه کنند! پدر و مادرانی که با چشمانی نگران و دلی مملو از دلشوره به جای این‌که در کنار فرزندشان باشند، در خیابان‌های اطراف بیمارستان به عابران پیاده از گروه خونی فرزندشان می‌گویند، از پلاکت خونی که می‌تواند فرزندشان را نجات بدهد. خیلی از بیماران در پروسه درمان دچار افت پلاکت خون می‌شوند و شوربختانه سازمان انتقال خون نیز غنی نیست و با محدودیت‌هایی روبه‌رو است! دیدن این صحنه‌ها و شنیدن ماجراهای اینچنینی، فرشته‌های زمینی را بر آن داشت تا سامانه‌ای راه‌اندازی و از طریق صفحات مجازی اطلاعیه‌های دست‌نوشت پدران و مادران را برای اعضای خود ارسال کنند و از میان آنها داوطلبانی را بیابند که با اهدای پلاکت بیماری را نجات دهند. پلاکت به جز برای بیماران سرطانی و تالاسمی برای تصادفی‌ها و... نیز مورد نیاز است و سازمان انتقال خون نمی‌تواند این حجم از درخواست‌ها را پاسخگو باشد اما همت فرشته‌های زمینی باعث شده خیلی از بیماران نیازمند به پلاکت در هر سن و سالی  طی 24ساعت به پلاکت مورد نظر خود دست پیدا کنند و خوشبختانه تا به امروز موردی نبوده که تامین نشود! ثمین از هنرمندانی می‌گوید که همیار فرشته‌های زمینی هستند و اطلاعیه‌های پلاکت را در صفحه‌های مختلف نشر می‌دهند و هر اطلاعیه بالای 20هزار بار پخش می‌شود تا هیچ انسانی به این علت چشم بر زندگی نبندد. دخترکان این کمپین به ارگان‌ها، سازمان‌ها و شرکت‌ها مراجعه می‌کنند و با دادن اطلاعاتی در زمینه سلول‌های بنیادی آنها را مشتاق می‌کنند پرسنل داوطلب خود را برای ثبت در بانک سلول‌های بنیادی بفرستند! البته این فرشته‌ها در خیابان‌های اطراف بیمارستان‌ها نیز نقش خود را تمام‌عیار بازی می‌کنند و از نجات جان انسان‌هایی می‌گویند که آزمایش خونی ساده نویدبخش زندگی آنها بوده! می‌پرسم اکثر کمپین‌ها عمر کوتاهی دارند، راز ماندگاری فرشته‌های زمینی چیست؟ ثمین از جایش بلند می‌شود و پنجره را باز می‌کند و همان‌طور که به بیرون نگاه می‌کند از سه، چهار سالی می‌گوید که فعالیت ممتد اما مخفیانه داشته‌اند؛ مخفیانه به این معنا که کارهایشان عمومی نبوده و تحت‌نظارت بیمارستان‌ها و ارگان‌های دولتی کارهایشان را دنبال می‌کردند! ما کمپین ثبت‌شده‌ای نبودیم، برای همین اثبات حسن نیت‌مان و گرفتن مجوزهای مختلف از ریاست و حراست بیمارستان‌ها زمان طولانی‌ را به خود اختصاص داد. بعد از آن بود که توانستیم تبلیغات کنیم و یک‌سال‌ونیم می‌شود که با حضور ما در بیمارستان شریعتی موافقت شده و به‌صورت ضمنی بیمارستان‌ها با ما همکاری می‌کنند. چه پروسه طولانی‌ای؟ دلیل دلسرد نشدن‌تان؟! اغلب کسانی که به گروه ما می‌پیوستند عزیزان دردکشیده‌ای را در اطراف خود داشتند و نیاز به پلاکت و پیوند سلول‌های بنیادی را از نزدیک لمس کرده بودند، برای همین خیلی مصر بودند کار را با تمام سختی‌هایش ادامه بدهند، از طرفی هم به دلیل تعامل با بیمارستان‌ها و بیماران بین بچه‌های گروه و کودکان رابطه عاطفی ایجاد شده بود و نمی‌توانستند کار را در نیمه راه وا بگذارند. ثمین از گزارش‌های لحظه‌به‌لحظه بیماران می‌گوید، از این‌که چطور روند درمان بیماران را برای اعضا می‌فرستادند تا با چشم خود روند بهبود و تاثیر داشتن نمونه‌های سلول‌های بنیادی را ببینند، البته این صداقت و پشتکار، بازتاب مثبت خود را داشت و کم‌کم مردم به این کمپین اعتماد کردند و تعداد حامی‌ها رو به افزایش گذاشت. ثمین که حالا روبه‌روی من نشسته و همچنان صبورانه برایم صحبت می‌کند، از افق پیش‌روی کمپین می‌گوید: به زودی با چندین ریاست بیمارستان  قرار ملاقات داریم تا این ماجرا منحصر به تهران و چند شهر بزرگ نباشد! اولویت کمپین این است که سازمان انتقال خون، وزارت بهداشت و دانشگاه‌های علوم‌پزشکی را با خود همراه کند تا در سایه آن حمایت مردم شهرهای مختلف را داشته باشد و این بانک در شهرهای مختلف پابگیرد. چشم‌انداز فرشته‌های زمینی این است که این کمپین از یک طرح استانی به یک طرح ملی برسد و در این راستا نیاز به همکاری مسئولان دارد. کاری که امروز رویان انجام می‌دهد و آرزوی فرشته‌های زمینی فراهم‌آوردن بانکی غنی است تا نسل‌های بعدی دغدغه‌ای نداشته باشند برای جست‌وجوی نمونه‌های مشابه! 


تعداد بازدید :  388