علیاکبر ناطقنوری، طی مصاحبهای تفصیلی با خبرآنلاین پیرامون مباحث مهمی صحبت کرد. بحث انتخابات سال 84 و چگونگی خروج احمدینژاد از مکانیزم شورای هماهنگی نیروهای انقلاب ازجمله مباحث مطرح بود که گزیده صحبتهای او
در پی میآید:
- رابطه بنده با آقای هاشمی یک رابطه قدیمی است. روابط ما هم اگرچه خبر خوبی برای افراد بددل نیست، روابط گرم و صمیمانهای است. نقش سرنوشتساز آقای هاشمیرفسنجانی با آن قابلیتهای فردی منحصربهفرد، در مبارزات قبل از انقلاب و پس از آن در اداره جنگ و دوران سازندگی و سایر مقاطع انقلاب، اگر نگوییم بینظیر باید گفت کمنظیر هست.
- در قصه ریاستجمهوری 84 ماجرا اینگونه بود که از اصولگراها 5-6 کاندیدا وجود داشت و کاری که ما باید میکردیم این بود که بنشینیم با اینها صحبت کنیم که یا آنها را قانع کنیم که کنار بروند یا اینکه با مکانیزمی پیش بیایم تا یکی از آنها در عرصه باقی بماند. آمدیم و آقایان هم قبول کردند که شورای مرکزی جبهه نیروهای انقلاب به هر تصمیمی رسیدند، آنها قبول کنند. خب با همین آهنگ جلو آمدیم. یک جلسه به صورت اختصاصی با آقایان داشتیم که به صورت شفاف و راحت، اشکالات در مدیریتهای قبلی و سوالهایمان را با آنها مطرح کردیم. آقای احمدینژاد هم جزو همین کاندیداها بود. ایشان میگفت: «من طرح برای اداره کشور دارم و بقیه نامزدها ندارند. شما هم اجازه نمیدهید من طرحم را بدهم.» ما با کاندیداهای دیگر 2 جلسه داشتیم، با ایشان 3 جسله برگزار کردیم. یک روز به آقای باهنر گفتم یک وقتی به آقای احمدینژاد بدهید چون میگویند من برای اداره کشور یک طرح ویژه دارم.
- جلسه زمانش هماهنگ شد و ایشان به دفتر بنده آمد و مرحوم آقای عسگراولادی، باهنر، بنده و برخی دیگر از دوستان بودند. ایشان در آن جلسه 2 ساعت طرحش را توضیح داد. ایشان وقتی صحبتش را تمام کرد قبل از اینکه من صحبت کنم، مرحوم آقای عسگراولادی رو کردند به بنده و حرفی زدند که شاید شما هم تا الان نشنیده باشید. آقای عسگراولادی گفت: «این برادر ما احساس میکند که اسلام را فقط او میشناسد، این برادر ما احساس میکند انقلاب را فقط او درک کرده است. این برادر ما احساس میکند امام را فقط او میشناسد.» بنده هم خطاب به آقای احمدینژاد گفتم: «آقای احمدینژاد! من حرفهای شما را خیلی دقیق گوش دادم حقیقتا هرچه دقت کردم، هیچ نفهمیدم.» یا سطح معلومات شما خیلی بالاست و ما نمیفهمیم شما چه میگويید یا اینکه حرفهای «بالا ابری» میزنید. بههرحال بعد از آن جلسه ما با ایشان، آقای احمدینژاد قهر کرد و رفت. فردایش هم نامه نوشت که من دیگر با جمع شما نیستم.
- اینطور نیست که برخی میگویند، چهرهای مانند احمدینژاد را من رئیسجمهوری کردم. اگر قرار بود من ایشان را بیاورم، خب ایشان کاندیدای ما بود. اما من ایشان را برای مدیریت کشور به صلاح نمیدانستم. البته که بسیاری از این آقایانی را که الان در بدنه اجرایی کشور هستند به نوعی ما آوردیم. این ملاک نیست. در مجلس هم شما میدانید من حوصله کافی برای تعامل با نیروها را دارم و در جریان کارهای تشکیلاتی از حزب جمهوری گرفته تا جامعه روحانیت و سایر عرصهها، خودم را در معرض همه نیروهای کشور قرار میدادم و از آنها برای مسئولیت دعوت میکردم. آقای احمدینژاد هم یکی از آن هزاران بود. منتها هر کسی را به هر
کاری ساختند!
- درخصوص انتخابات 84 من آنچه وظیفه خودم میدانستم بهعنوان رهبر جریان انجام دادم و شورای هماهنگی نیروهای انقلاب را خودم به کمک دوستان به وجود آوردم. قایل هم بودیم که هرکس 4 اصل اسلام، انقلاب، امام و رهبری را معتقد باشد، میتواند زیر این چتر قرار بگیرد. که گاه من شوخی میکردم و میگفتم اینها 4 عمل اصلی است. نیروهایی را که بعد از دوم خرداد 76 از هم پاشیده شده بودند جمع کردیم و یک سازمان مجددی پیدا شد. اولین گام را در انتخابات شورای شهر تهران برداشتیم که موفق هم بودیم و به دنبال آن مجلس هفتم هم غلبه با همین جریان بود تا اینکه رسیدیم به بحث ریاستجمهوری.