شماره ۸۸۱ | ۱۳۹۵ يکشنبه ۶ تير
صفحه را ببند
نگاهي نظري به چاپ خاطرات رزمندگان
جنگی بود جنگی نبود

ياسر نوروزي|  سال 1995 در «واشنگتن» جنجالي درگرفت بر سر نمايش «اِنولا گي»، بمب‌افكنِ هيروشيما. جنجال بين طرفداران اين طرح و مخالفان بود. طبق معمول طرفداران درگيري و دعوا دو گروه بودند؛ دو گروهي كه هر يك ماجرا را از منظر خود مي‌ديد و از دريچه افكار و اعتقادات خود تعبير و تفسير مي‌كرد. موافقان طرح مايل بودند تاريخ به‌شكل «آمريكا»يي روايت شود؛ مي‌گفتند چنين نمايشي حكايت از شكفتن دموكراسي‌طلبي و آزاد‌ي بيان در آمريكا دارد و در مقابل گروه ديگري بر آن بودند كه نمايشِ مسببِ نابودي عده‌اي كثيري انسان، در حقيقت نمايشِ دندان‌هاي اژدهايي خواهد بود كه فرزندان يك نسل را دريده است. جالب اينجاست كه دو سوي منازعه، دو سوي درگير در جنگ نبودند؛ بلكه گروه مخالفان و موافقان (هر دو) خودِ آمريكايي‌ها بودند! ولي اصلِ ماجرا از ديد حقير اين است كه موافقان طرح در ناخودآگاه جمعي‌شان مي‌خواستند راوي تاريخ باشند نه علم‌دارانِ بيرقِ آزاديِ بيان. در توضيح اين نكته بايد گفت، اصل بر اين است كه «تاريخ را فاتحان مي‌نويسند». اما اين اصل معروف و مشهور، در قرن حاضر، اندكي نسبي شده است. ماجرا از اين قرار است كه چه كسي را «فاتح» بخوانيد. عده‌اي با بازي كردنِ نقشِ آزادي‌خواهي تمايل دارند در هيبت «تاريخ» روايت‌گري كنند و عده‌اي ديگر در نقش قرباني. يعني مسأله خير و شر در اين قرن پرآشوب رها مي‌شود و با توسل به انواع و اقسام حقه‌ها و ترفندهاي نظري و عملي تبديل به بازيچه‌اي در دست قدرتمندان. آنها كه تمايل داشتند فاتحان تاريخ باشند، دوست دارند تاريخ را «آمريكا»يي روايت كنند؛ براي همين متوسل مي‌شوند به نمايش بمب‌افكن هيروشيما تا با بازي كردنِ نقشِ آزادي‌خواهي، يكي از جنايت‌بارترين اقدامات بشري را كمرنگ كنند. آري! متاسفانه واقعيت اين است. والا چرا برگزاركنندگان آن نمايش، مسبب جنگ‌هاي ديگر در سال‌هاي بعدتر مي‌شوند؟!
اين مقدمه را بدان جهت طرح كردم تا به نكته‌اي تأسف‌بار برسم؛ واقعيتي كه تمامِ خوانندگان اين سطور با آن آشنا هستند؛ كشتنِ مردمِ بي‌گناه و جنايت‌هاي متعددِ بشر به نام «خير». نيازي نيست دور برويد! كافي ا‌ست نگاهي بيندازيد به حمله آمريكا به عراق به بهانه پاك كردنِ خاك عراق از سلاح‌هاي كشتارهاي جمعي.... بله! بازشناختنِ دستِ خير و شر در اين زمانه دشوار است اما با توسل به يك اصل ساده، مي‌توان روايت‌هاي خَيِّر و شرور را از هم بازشناخت. اين اصل ساده انساني بر اين مبنا استوار است كه خيرخواهان و عادلان و نيكوكاران، كمتر از خير و عدالت و نيكوكاري سخن مي‌گويند و جاي سخن گفتن خيرخواهي مي‌كنند و عدالت مي‌ورزند و دست‌گيري مي‌كنند؛ عمل كردن به جاي حرف زدن. بنا بر اين اصل، مخاطبِ روايتِ كساني خواهيم بود كه كمتر ديگران را به ترك گفتن تعلقات و چشم شستن بر محرمات و دست شستن از دنيا و ياري جستن از دين خوانده‌اند. بلكه جايِ حرف زدن عمل كرده‌اند. بنابراين قاعده، خواننده خاطراتي خواهيم بود كه تنها از «جراحت» سخن نگفته‌اند، بلكه خود «جراحت» ديده‌اند. فقط از سختي‌هاي «اسارت» نگفته‌اند، بلكه خود «اسارت» كشيده‌اند و نيز در مقام «شهادت» لفاظي نكرده‌اند، بلكه خود «شهيد» شده‌اند.... باشد كه اينگونه بتوان روايتِ خير از شر را بازشناخت و تاريخ را از منظرِ بي‌منظري نگريست؛
«...بيست و چهار دي‌ماه بود. براي ادامه عمليات به شرق منطقه عملياتي رفتيم. نيروها در پشت يك خاكريز بودند. از كنار آنها رد شديم و دويست متر جلوتر شروع كرديم به زدن خاكريز. بيست و پنج نفر بوديم و وقتي يكي تير مي‌خورد، مي‌رفتيم بالا و كار را ادامه مي‌داديم. عراقي‌ها صداي دستگاه‌ها را شنيده بودند و آتش‌شان را زياد كردند. آن شب من ششمين نفري بودم كه روي دستگاه رفتم. پنجمين نفري را كه روي بلدوزر شهيد شده بود، پايين آوردم و جاي او نشستم. حس كردم روي چيز لزجي نشسته‌ام. خونِ شهدا و زخمي‌ها روي صندلي ريخته بود. از آن شب به بعد ديگر خزبان را نديدم. بعد از مدتي فهميدم آن شب شهيد شده است. خزبان داخلِ گودالي منتظر بود تا وقتي نوبتش شد سوار بر لودر كار را ادامه بدهد. خمپاره شصت درست رويش افتاده بود...» (خاكريزهاي دوره‌گرد، ص 79)
و نيز اگر دقت كنيد، يكي از دلايل استقبال مخاطبان از كتاب خاطرات رزمندگان و اُسَرا و مبارزان همين نكته بوده است. عامه دوست ندارد تاريخ را براي‌شان روايت كنند، بلكه علاقه دارند تاريخ، براي‌شان روايت كند. شايد اين دو گزاره تفاوتي نداشته باشند اما لااقل در گزاره دوم، همزاد‌پنداري و هم‌دردي و هم‌پيالگي پررنگ‌تر است؛ چراكه تاريخ، از يك منظر، تركيبي‌ است متشكل از تكه‌هاي جمعي هويت. در تبيين اين نكته بايد گفت هويت فردي هر انسان، در گروي خاطرات او است و هويت يك ملت، در گروي تاريخش. به همين دليل براي نشاندن تكه‌هاي هويت تاريخي اين مرز و بوم بايد در جهت ثبت و ضبط هويت‌هاي فردي كوشيد. «علي لطفي» كه بخشي از خاطراتش را نقل كرديم، رزمنده‌اي ا‌ست كه در عمليات‌هاي كربلاي 4، كربلاي 5، نصر 10 و... شركت داشته و يكي از همان‌هايي ‌است كه مي‌توان تاريخ را پاي صحبت او بدون پيش‌فرض نگريست. هيچ نيازي نيست كه مظلوميت تاريخي ملت ايران را فرياد كنيم. كافي ا‌ست هويت فردي رزمندگان را احياء كنيم تا هويت تاريخي‌مان، خودبه‌خود، به سخن درآيد؛ پچ‌پچي بی‌پایان، مدام.


تعداد بازدید :  174