شماره ۳۸۳ | ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲۷ شهريور
صفحه را ببند
عشقم اتوبوس!

|  حسين شيرازي  |  

در مزایای اتوبوس سواری این است که انسان بینش اجتماعی پیدا می‌کند. همان‌طور که من پیدا کردم. آن‌قدر سوار اتوبوس شده‌ام که حس می‌کنم پروفسور شده‌ام. به جرأت می‌توانم بگویم روزهایی که با اتوبوس می‌آیم به دانشگاه، آن‌قدر که از اتوبوس و مایحتوی درس می‌گیرم، از کلاس‌های دانشگاه نمی‌گیرم. و مثلا چه؟ مثلا این‌که امروز سوار خط شدم و نیم ساعتی سرپا ایستاده بودم و با میله‌های اتوبوس بارفیکس می‌زدم تا بالاخره رسیدم به مقصد که ایستگاه ولیعصر بود و حسابی هم شلوغ. عده‌ای که کارت می‌کشند و راحت. و عده‌ای هم آن پایین دست دراز کرده بودند و پولشان در دست، تا آقای راننده فرصت کرده و کرایه‌شان را حساب کند. در همین حین یک جوان تپل از آن طرف خیابان بدو آمد سمت اتوبوس، و نمی‌دانم آقای راننده که وقت سرخاراندن نداشت چطوری او را دید و سریع سبد پولش که نزدیک در اتوبوس بود را برداشت و گذاشت بالا، کنار فرمان. تپله که از حرکاتش به نظر می‌رسید یک تخته هم کم دارد، ناگهان از میان دست‌های دراز شده، یک 5 هزارتومانی که دست بچه‌ای بود را قاپید و با‌‌ همان سرعت برگشت به آن طرف خیابان. بچه، مه و مات مانده بود و مادرش هم که پول را داده بود بچه‌اش بدهد به راننده، همین‌طور.
بچه: ما.. مان!
مادرش: جل الخالق! این کی بود دیگه! اجل معلق!
بچه: ما.. مانی!
مادرش (که خیلی هم روشنفکر بود): اشکال نداره پسرم. بیا این پول رو بده به آقای راننده.
و یک پول دیگر درآورد و داد به بچه‌اش که بدهد به آقای راننده.
نکته: یارو با این‌که به نظر می‌رسید یه تخته کم داره، ولی چه راه جسورانه‌ای برای دزدی پیدا کرده بود! و البته پرخطر. پس واقعا یک تخته کم داره. چون اگر به جای این مادر روشنفکر، گیر یک مادر سختگیر افتاده بود، دمار از روزگارش درمی‌آمد!
تحلیل: واقعا رفتار راننده در این‌جا جای تأمل داره. تا تپلک رو دید، پول خودش را از دسترس اون دور کرد.
ادامه تحلیل: ولی جالب این‌که یک کلمه به بقیه نگفت که چنین خطری داره نزدیک می‌شه. با این‌که قطعا می‌دونست و لابد در اون ایستگاه، آن تپلک سابقه داره که راننده به سرعت پول‌های خودش رو جمع کرد.
حق به راننده: شاید بار اول و دوم که این صحنه را دیده، به مردم گفته که مواظب باشن. بعدش دیگر حالش رو نداشته. آخه روزی چندین‌بار در این ایستگاه توقف می‌کنه و با این صحنه روبه‌رو می‌شه.
بی‌حال و حوصله: راست می‌گه دیگه!
وجدان آگاه و بیدار راننده: اصلا هم راست نمی‌گه. یک کلمه حرف زدن مگه کاری داره؟ بعدش هم اگه این یارو سابقه داره چرا فکری به حالش نمی‌کنن؟ این همه آجان سر چهارراه! این تپل رو به یکیشون معرفی کنه، اگر درست نشد اونوقت باز یه حرفی. هر چیزی بهتر از بی‌تفاوتیه.
نتیجه‌گیری سازمان اتوبوسرانی: کارت بهتر از پول نقد است!
مسافر پشت سری من (عصبانی): برو دیگه آقا! همین‌جور ایستادی که چی؟ اگر نمی‌خوای پیاده بشی برو کنار مردم رد بشن!

 


تعداد بازدید :  113