بیماری که یکی از ارگانهای حیاتی او (دو ریه، قلب، کبد، دو کلیه، لوزالمعده و دو روده) کار نکند، نیازمند پیوند است. چراکه در صورت فقدان عملکرد هریک از این ارگانها فرد محکوم به مرگ است و برای درمان، هیچ راه دیگری به جز دریافت عضو ندارد. البته درمورد کلیه دو راه جایگزین هست. اول دیالیز که البته آن هم تا مدتی قابلاجراست و درنهایت باید پیوند انجام شود و دیگری پیوند از زنده به زنده است. افراد میتوانند یک کلیه خود را به دیگران اهدا کنند و گاهی هم بحث فروش هم مطرح میشود. مابقی ارگانها فقط از افراد مرگ مغزی برداشت میشود. فعلا تنها راه نجات بیماران نیازمند عضو که حیات، اولین حق مسلم آنهاست، اهدای عضو است.
ازسال 84 تاکنون یکمیلیون و 310هزار متقاضی کارت اهدایعضو داشتیم و برای همه این افراد، کارت صادر کردهایم. بنیانگذار این امر، آقای دکتر شیعه مرتضی بودند و بدیهی است که در ابتدای امر، آمار بالایی نداشتیم، درسال 84 روزی 10 نفر متقاضی کارت بودند. اما درحالحاضر عده، زیاد شده و روزی بین 150 تا 300نفر ثبتنام میکنند که بهطور متوسط در ماه، رقمی بین 3 تا 5 هزار نفر را تشکیل میدهد.
بیشتر ترس ما به این دلیل است که این احتمال را درنظر میگیریم که فرد دچار مرگمغزی، ممکن است واقعا نمرده باشد. در اکثر مواقع، امید بازگشت او را داریم. این احتمال، نشان میدهد که برخی افراد هنوز معنای مرگمغزی را نمیدانند. واقعیت این است که مرگمغزی مساوی است با مرگ. دلیل بعدی این است که ما درباره وجوه دیگر این مساله، کمتر فکر میکنیم. ازجمله اینکه ممکن است خود ما روزی به پیوند عضو نیاز داشته باشیم. این دو دلیل، در اغلب موارد باعث میشود که دچار چالشدرونی شویم.
برخی سازمانها هستند که مستقیما با مردم سر و کار دارند. از نظر من تلویزیون دو نقش مهم دارد: اول ندادن اطلاعات غلط به مردم و دوم انتشار اطلاعات صحیح در جامعه. پراکندن اطلاعات نادرست به این نهال نوپا صدمه میزند و جان افراد را به خطر میاندازد. در ایران میزان افراد در لیست انتظار، 25درصد است. درحالیکه این رقم در دنیا تا 10درصد است. این آمار ما خیلی بالا و غیرقابل قبول است.
صفحههای 12-9 را مطالعه فرمایید