شماره ۳۸۱ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۵ شهريور
صفحه را ببند
کوری... (4)

محمدمهدی پورمحمدی

در سه قسمت گذشته یادداشت‌های «کوری»، با کلی احتیاط، مقدمه‌چینی و حاشیه‌نویسی کردم که این‌طور نشود، اما شد. طی سه روز گذشته تلفن‌های زیادی به دفتر روزنامه و شخص نگارنده شد. از این‌که به مردم زباله‌پراکن و مسئولانی که برای بازیافت و فرآوری و دفن زباله به طریق علمی و فنی اقدام نمی‌کنند، لقب نادان داده شده، گله و شکایت داشته و اظهار دلخوری‌ کرده‌اند. اولاً، به قول بزرگمهر: «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده‌اند». ما فقط گفتیم زباله‌‌پراکنان و توزیع‌کنندگان زباله در شهرها و دامن طبیعت و سهل‌انگاران در فرآوری زباله نسبت به فرآیند چرخه طبیعت نادانند؛ اما ممکن است در بسیاری از زمینه‌ها خیلی دانشمند و حائز کمالات عدیده باشند. ماشاءالله تعدادشان هم کم نیست و از حجم زباله‌ها در سطح شهر، کوه‌ها، بیابان‌ها، رودخانه‌ها، جنگل‌ها، دریاها، دریاچه‌ها، پارک‌ها و گردشگاه‌ها، از بوی تند و تیز و آزاردهنده ناشی از سوزاندن و دفع غیرعلمی زباله در ورودی شهرها و نیز از تعداد و فربگی موش‌های سطح شهرها، که گویا جهش ژنتیکی کرده و از سگ و گربه بزرگتر شده‌اند، می‌توان به‌طور تقریبی به تعدادشان پی برد. ثانیاً، اگر بگوییم که این افراد نادان نیستند و عالماً، عامداً، با نیت و قصد قبلی و طبق برنامه از پیش تنظیم‌شده به تخریب محیط‌زیست، تزریق سموم و مواد کشنده به هوا و زمین و بیمار کردن نسل امروز و نسل‌های فردا مشغولند که خیلی بدتر است! ثالثاً، به قول سعدی علیه‌الرحمه:
به نزد من آن‌کس نکو خواه توست
که گوید فلان خار در راه توست
هر آن‌کس که عیبش نگویند پیش
هنر داند از جاهلی، عیب خویش
وبال است دادن به رنجور قند
که داروی تلخش بود سودمند
چه خوش گفت آن مرد دارو فروش
شفا بایدت داروی تلخ نوش (1)
اگر مسئولان شهری که حتماً در همه شهرها، بودجه محدودی در اختیار دارند و مجبور به اولویت‌بندی و اصلی و فرعی کردن نیازها براساس الاهم فی‌الاهم می‌باشند، به زیان‌های پراکندگی زباله در سطح شهرها و دامن طبیعت اطلاع داشته و نسبت به عواقب خطرناک این معضل نادان نباشند، حتماً جمع‌آوری دقیق زباله و بازیافت علمی و فنی آن را بر همه چیز حتی بر زیباسازی شهرها ترجیح خواهند داد. نگارنده هم مثل شما دوست دارد که دیوارهای شهر نقاشی شده و زیبا، آب‌نماها و فواره‌ها در همه جا هویدا، مجسمه‌ها در میادین سرپا، عکس‌ها و تابلوهای بلندبالا و عریض و طویل ابتکاری یا کپی‌شده از آثار مشاهیر نقاش و گرافیست در دیوارهای خالی نصب و در همه جای شهر موانع زیبایی‌های بصری مفقود و مقتضیات چشم‌نوازی موجود باشد، اما همه اینها در شهری که زباله از سر و کولش بالا می‌رود، موش‌ها در آن جولان می‌دهند و سموم شیرابه‌های مرگ‌آفرین زباله رگ‌هایش را آکنده است، به چه کار می‌آید؟
از برون چون گور کافر پر حلل
وز درون قهر خدا عزّ و جل
از برون طعنه زند بر بایزید
وز درونشان ننگ می‌دارد یزید(2)
خدا وکیلی اگر به افتاده‌ای بر بخورید که تمام بدنش را زخم‌های چرکین پوشانده، بیماری‌های مزمن جانش را به خطر انداخته و مرگ مفاجات او را تهدید می‌کند، اول به فکر آن می‌افتید که یک لباس کامل فاخر از یک برند معروف تنش کنید، یا اول تمیز و معالجه‌اش می‌کنید. چرا راجع به شهرهایمان این‌طور رفتار نمی‌کنیم؟ جز آن است که نسبت به خطرات واکنش‌های شیمیايی ناشی از تخمیر زباله‌ها، راهیابی سموم به آب‌های زیرزمینی، جریان یافتن سموم در آوندهای گیاهان علوفه‌ای و میوه و سبزی و انتقال مواد آلوده از علوفه به شیر و گوشت دام‌ها، نادانیم؟ اگر می‌دانستیم، دیوارها، میادین، پارک‌ها، جاده‌ها، گردشگاه‌ها، جوی‌ها و رودخانه‌ها، جنگل‌ها، دریاها و دریاچه‌هایمان این‌طور نبود که الان هست.
اگر برکه‌ای پر کنید از گلاب
سگی در وی افتد شود منجلاب (3)
از دیگر عوامل پراکندگی زباله در شهرها و دامن طبیعت کشورمان، مختصری فردگرایی و کمی تناقض بین برخی حرف‌ها و بعضی اعمال ما است. برخی به جای «من» می‌گویند: «بنده»، «فدوی»، «داعی»، «ذره بی‌مقدار»، «خاکسار»، «چاکر»، «نوکر»... و به جای «تو» می‌گویند: «سرکار»، «سرکار عالی»، «جنابعالی»، «جناب مستطاب عالی»، «سرور» و...، یعنی ادعا می‌کنند که برای دیگران ارزشی بالاتر از خود قائلند. این اخلاق خاکسارسازی خود و دیگران را به عرش رساندن، آن‌قدر منحصربه‌فرد است و شهره آفاق شده که تقریباً در تمامی سفرنامه‌های بیگانگانی که از کشورمان بازدید داشته‌اند آمده است. آخرین مورد آن سرژ میشل نماینده سابق روزنامه لوموند در ایران است که نام کتاب خود را «قدمت روی چشم» گذاشته است. پای عمل که به میان می‌آید، محل زندگی آن «بنده خاکسار فدوی ذره بی‌مقدار» که خودشان باشند را تمیز می‌کنند، برق می‌اندازند، به عود و گلاب عطرآگین می‌سازند و به انواع و اقسام گل‌ها، تابلوها و زینتی‌ها می‌آرایند، اما زباله‌های خود را در جایی که باید آن «عالیجنابان» که دیگران باشند، از آن بگذرند پخش‌وپلا می‌کنند. برای آن‌که بر دامن کبریایی اتومبیل آن «ذره بی‌مقدار» که خودشان باشند، گرد ملالی ننشیند، شیشه اتومبیل را پایین می‌کشند و یک توبره پوست میوه و آجیل را سر راه آن «سرورانی» که دیگران باشند خالی می‌کنند. چرا حرف و عمل و ظاهر و باطن تعداد معدودی از ما با هم یکی نیست. آیا اگر همه به‌طور واقعی همان چیزی را که بر خود می‌پسندند، برای دیگران هم بپسندند، آن وقت شهرها و دامن طبیعت ما به تمیزی خانه‌هایمان نخواهد بود؟
ظاهرت گر هست با باطن یکی
می‌توان ره یافت بر حق اندکی
ظاهر و باطن یکی باید، یکی
تا بیابی راه حق را اندکی(4)
اگر با این مقدار انتقاد از خود، مدارا و رواداری شد و سیل تلفن‌های «عالیجنابان خوانندگان عزیز» به دفتر روزنامه و این «بنده کمترین»، مانع ادامه این یادداشت‌ها نشد، فردا درباره «حب‌ الوطن من‌الایمان» و «النظافه من الایمان» خواهم نوشت.
1- بوستان سعدی، باب اول در عدل و تدبیر رأی
2- شیخ بهایی، مثنوی نان و حلوا
3- گلستان سعدی، در اخلاق درویشان
4- شیخ بهایی، مثنوی نان و حلوا

 


تعداد بازدید :  330