شماره ۸۵۵ | ۱۳۹۵ چهارشنبه ۵ خرداد
صفحه را ببند
جوهر تازه برای خودنویس قدیمی

|  مهران عباسی  |   آموزگار|

خودنویسی را می‌شناسم که بزرگترین تفریحش در زندگی این است که هرچه می‌نویسد را خودش بخواند. خودنویس، خودخوان شده است. فکر می‌کند خوش‌خط و خوانا می‌نویسد و ساعت‌ها به تماشای حرف‌های خودش می‌نشیند. گاهی هم وقتی صفحه‌ای را سیاه می‌کند، گوشه آن می‌ایستد و چشمان رهگذران را نگاه می‌کند که چطور وقتی به صفحه او می‌رسند، یک لحظه روی حرف‌هایی که او نوشته است، مکث می‌کنند و زیر لب چیزی می‌گویند و می‌گذرند.
خودنویس خودپرست شده است و هر روز با جوهر توجهی که از غریبه‌های رهگذر جلب می‌کند، خودش را سیراب می‌کند و باز صفحات سفید زندگی‌اش را سیاه می‌کند.
خودنویس اطرافیان زیادی دارد، ولی چون خودخواه شده است دوستی ندارد. خودنویس می‌تواند زندگی خوبی داشته باشد، ولی چون خودبین شده است، خوشبختی را نمی‌بیند. به علاوه، خودنویس می‌داند که خوشبختی را خوب نمی‌خرند، ولی شرح بدبختی‌ها را روی دست می‌برند؛ خودنویس خودآزار شده است. خودنویس فکر می‌کند ارزش زیادی برای خودش قایل است، ولی درآمد خودفروشی از هر کاری بیشتر است.
خودنویس، خودفروش قهاری شده است؛ خودش را درنهایت غرور می‌فروشد. خودنویس زیرِ دستان دانشمندانِ زیادی بزرگ شده است و می‌داند که هیچ دستِ دانایی او را در راهی که می‌رود، همراهی نمی‌کند؛ خودنویس خودآموز شده است، برای او فقط یک سرمشق وجود دارد: خودش. خودنویس فکر می‌کند خود همه چیز است و همه اینها را خودش می‌داند. خودنویس فقط یک چیز را نمی‌داند؛ او نمی‌داند که بدون دست او هیچ چیزی ندارد. خودنویس خودکار نیست؛ و او این را نمی‌داند.


تعداد بازدید :  371