اسما روانخواه| لابد اسم کمپین من از دستفروشان هم خرید میکنم را شنیدهاید! کمپینی که انگار حرف دل خیلیها بود و حالا بهصورت یک حرکت مردمی خود را نشان میدهد. حکایت آغاز این کمپین هم برمیگردد به خبرهای ریز و درشتی که در سال گذشته از نوع برخورد نادرست ماموران شهرداری با دستفروشان میخواندیم، برخوردهایی که بارها و بارها منجربه اقدام به خودکشی یا خودسوزی این افراد شد. راستش حتی نیاز نبود این اخبار را از طریق تلگرام و اینستاگرام و روزنامهها بخوانیم، کافی بود در سطح شهر راه برویم و ترس دویده از ماموران را در چشمهای دستفروشان ببینیم یا بردن تمام اجناس یک دستفروش را که همه سرمایهاش در همانها خلاصه میشد. برای خیلی از ما این رفتار ناپسند بود و زننده، آن هم در شرایطی که میدانیم بحرانهای اقتصادی پیش آمده در 10سال اخیر چگونه زندگی اجتماعی و اقتصادی همه افراد جامعه را تحتتأثیر قرار داده است. تحقیقات میدانی نشان میدهد که حدود 90درصد دستفروشان در تمامی شهرهای کشور سرپرست خانوار هستند و با سرمایهای که کمتر از دومیلیون تومان است، بهعنوان خویشفرما، کسبوکاری را برای خود فراهم میکنند. با این حال سالهاست که شهرداریهای کشور به بهانه «سدمعبر» با دستفروشان برخوردی قهری میکنند.
اگر باوجود برخوردهای قهری و ضبط اموال، شغل دستفروشی همچنان رو به رشد است و هیچیک از راهحلهای خشونتبار مانع از بازگشتن این افراد بر سر کارشان نمیشود به این دلیل است که دستفروشان به نیازی جدی در حوزه دادوستد شهری پاسخ میدهند: هم نیاز فروشندگان و هم نیاز خریداران. در همین رابطه دکتر پویا علاءالدینی، استادیار گروه علوماجتماعی دانشگاه تهران میگوید: «در شرایط فقدان تمهیدات اقتصادی، گروه بزرگی از جمعیت شهری نمیتوانند شغلی رسمی داشته باشند و مجبورند برای امرارمعاش در بازار غیررسمی به فعالیت بپردازند. در کنار این مسأله که به دلیل ساختار اقتصادی، تعداد زیادی از جمعیت جوان کشور بیکار هستند (و نرخ مشارکت نیرویکار نیز بسیار پایین است)، با عدهای دستفروش مواجهیم که کار میکنند، اما کار آنان بیاهمیت دانسته میشود. دستفروشان در پی امرارمعاش هستند و خدماتی هم ارایه میدهند.
در هر صورت اگر به دستفروشان کار رسمی پیشنهاد شود به احتمال بسیار زیاد آن را میپذیرند. ممکن است گفته شود که دستفروشان مهارتهای لازم را برای احراز شغل رسمی ندارند. خب، اگر ما فکر میکنیم دستفروشان نباید در خیابانها باشند، باید برنامههایی برای مهارتآموزی ایشان در نظر گرفت تا بتوانند جذب بازار کار رسمی شوند؛ یا اگر میخواهیم این افرادی که بهناچار برای امرار معاششان به دستفروشی روی آوردهاند، سدمعبر نکنند، میتوانیم مکانهای خاصی را برایشان درنظر بگیریم؛ اگر مالیات نمیدهند، میتوانیم با روشهایی شغل ایشان را شناسایی و رسمی کنیم و از آنان مالیات بگیریم. برای ساماندهی پدیده دستفروشی، میبایست به چنین طرحها و برنامههایی فکر کنیم. درواقع، این دست تمهیدات را میتوان بهعنوان بخشی از برنامه ساماندهی، صورتبندی و اجرا کرد.» ازطرف دیگر، میثم هاشمخانی، اقتصاددان نیز 4 راهحل را برای این مسأله بیان میکند: «در شرایطی که اقتصاد کشورمان بنا بهدلایل مختلف با محدودیت شدیدتر منابع برای سرمایهگذاری مواجه است، برای تولید شغل، چارهای جز پذیرش تولید مقدار زیادی شغل با سطح «سرمایه- بری» نزدیک به صفر (مانند دستفروشی) وجود ندارد. درواقع وقتی که زمینه مناسب برای ایجاد حداقلی از استانداردهای معیشتی برای گروههای آسیبپذیر را نداریم، بسیار غیرمنصفانه است که راههای مشروع آنها برای کسب درآمد را مسدود کنیم. با پذیرش این مقدمه، در راستای رسمیسازی و نظمبخشی به دستفروشی و هدایت آن بهسمت کمک به توسعه پویایی و رقابت در سطح خردهفروشی، 4پیشنهاد میتوان ارایه کرد.
اول) وزارت تعاون، کار و رفاهاجتماعی، باید دستکم تا زمان احیای کامل رشد اقتصادی کشور، زمینه لازم برای توسعه «دستفروشی رسمی» را فراهم کند. در این زمینه، پیشنهاد کاربردی آن است که متقاضیان کارت رسمی دستفروشی، بتوانند با پرداخت رقمی در سطح ٥٠ تا ١٠٠هزار تومان، ظرف ٢٤ساعت، مجوز رسمی عکسدار یکساله برای دستفروشی در یک شهر خاص دریافت کنند. نام این مجوز هم بهتر است «خردهفروشیسیار» باشد.
دوم) شهرداری تهران، باید دستکم تا زمان احیای کامل رشد اقتصادی، مکانهای ویژهای را در هر ایستگاه مترو برای حضور دستفروشان مشخص کرده و بهعلاوه واگنهای مشخصی را در هر قطار مترو به واگنهای «دستفروشی ممنوع» تبدیل کرده و دستفروشی یا همان «خردهفروشی سیار» را در بقیه واگنها آزاد بگذارد. چنین سیاستی باعث میشود که هم حقوق شهروندانی که خرید از دستفروشان در مترو برایشان جالب است رعایت شود و هم کسانی که تمایلی برای خرید از دستفروشان ندارند. بهعلاوه در صورت برقراری چنین رویکرد شفافی، دیگر ماموران شریف شهرداری در متروها، در معرض اتهام دریافت رشوه از برخی دستفروشان برای اجازه فعالیت دادن به آنها، قرار نمیگیرند.
سوم) شهرداریهای تمامی شهرها، باید «دستفروشی» یا همان «خردهفروشی سیار» را به شرط عدم ایجاد آلودگی صوتی، در همه مکانها جز مکانهایی که خود شهرداریها با نصب تابلوی مشخص اعلام میکنند، به رسمیت بشناسند. طبیعتا با نصب این تابلوها، علاوهبر نظمبخشی به «دستفروشی رسمی»، کار ماموران شهرداری نیز آسانتر میشود.
چهارم) شهرداریها توجه ویژهای به توسعه مکانهای ویژه برای خردهفروشان سیار فروشنده محصولات مختلف به خرج داده و زمینه را برای آسانسازی حضور خردهفروشان سیار در این مکانها فراهم کنند.»
کمپین من از دستفروشان هم خرید میکنم، تنها ما را به بعد انسانی کمک به دیگران متوجه نمیسازد، این کمپین و مطرحکردن این مسأله میتواند در سطوح قانونگذاری نیز خود را نشان دهد. حالا نگاهها به پدیده دستفروشی مانند قبل نیست. حالا دیگر بیپرده میگوییم اگر دستفروشی درحالگسترش است، به دلیل اقتصاد ناکاراست. اگر شخصی دستفروشی میکند، بهدنبال تأمین نیاز است و نه دلخوشی. بهتر است به راهحل بهتری جز توقیف اموال و دریافت جریمه و باز توقیف اموال و باز دریافت جریمه توسط شهرداری فکر کنیم.