شماره ۳۷۹ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۳ شهريور
صفحه را ببند
توسعه زیرساخت‌ها و نیاز به برنامه‌ریزی

مهدی مطهرنیا  پژوهشگر، استاددانشگاه

زیرساخت به بنیاد اشاره دارد و هر ساختاری در بنیادی خاص تعریف شده و شکل می‌گیرد. در ادبیات فارسی و در لغتنامه‌های گوناگون بنیاد و بنیان مترادف یکدیگر آمده‌اند. درحالی‌که این دو واژه یکسان نبوده و ارتباط(این همانی) با هم ندارند، بلکه رابطه همنشینی یا(ارتباط همنشینی) بین آنها برقرار است. بنیاد به ریشه‌ها یا به بیان دیگر به زیرساخت‌ها اشاره دارد و بنیان به ساخت‌هایی می‌پردازد که از سطح به ارتفاع کشیده شده باشد.  برای تفهیم بهتر موضوع، باید به این مطلب اشاره کرد که زیرساخت‌ها، ستون‌هایی هستند که در دل زمین قرارداده می‌شوند و از سطح به بالا چیدمان را به هم ارتباط می‌دهند.
بنا و ساختمان در چارچوب دیوارها و سقف، استقرار خود را به این زیربناها یا همان زیرساخت‌ها وابسته و پیوسته می‌سازد.
این درحالی است که زیرساخت ضرورت‌ گریزناپذیر برای ایجاد سازه‌های مستحکم، از سوی کارشناسان فن در نظر گرفته شده است. اساسا در ایجاد زیرساخت‌ها به برنامه‌ریزی دقیق، نیاز بوده است و در این زمینه، شناخت دقیق محیط و داشتن چشم‌انداز مناسب همراه با استراتژی‌ها و سیاست‌های مشخص، برای ایجاد زیرساخت، ضرورت می‌یابد. به عبارتی دیگر در این مسیر باید کسانی با توانمندی‌های بسیار بالا همراه باشند تا بتوانند، عزم ساختن و تغییرات اساسی را در ذهن خود بپرورانند و ماحصل ایده‌پردازی و تفکراتشان را بر ساختارهای تشکیلاتی و حکومتی بنیان نهند.  
با‌توجه به این شاخص‌ها و ارتباط تنگاتنگی که میان چارچوب‌های حاکم در این زمینه وجود دارد، نمی‌توان بدون در نظرگرفتن تک‌تک پارامترها و ارتباط آنها، وضع مورد بحث را بررسی کرد. از سویی نیز بدون در نظر گرفتن زیرساخت‌های اجتماعی و فرهنگی، نمی‌توان به زیرساخت‌های توسعه اقتصادی و سیاسی دست یافت.
اینها بنیان‌های مستحکم تشکیلاتی حکومت‌ها بوده و هریک را باید با توجه به جایگاه‌های ویژه‌اش در حوزه‌های زیربنایی و مدیریت تصمیم‌گیری، ارزیابی کرد.  برای توضیح بیشتر به این مثال اشاره می‌کنم: «انسان عاقل هیچگاه روی شن‌های روان خانه نمی‌سازد». بنابراین، باید به این نکته توجه کرد، ساخت بنیان‌ها و زیرساخت‌های مستحکم، نیازمند مدیریت اندیشه و اجرای خروجی آن، در حوزه‌های مختلف است. به انضمام این نکته، زیرساخت‌ها همواره، نیازمند نگرشی همه‌جانبه و ساختاری برای به نتیجه رسیدن تئوری‌ها و استراتژی‌ها، خواهند بود. بررسی وضع موجود نشان می‌دهد، درحال حاضر، ما دچار تعدد ساختار هستیم و این ساختارها، به‌طور موازی و غیرمتوازن، با یکدیگر تلاقی یافته و مدعی رسالت ملی در حوزه‌های مختلف به‌خصوص حوزه اجتماعی و فرهنگی هستند. هرکدام از این ساختارها خود را پرچمدار دین و ارزش‌های دینی و اعتقادی برخواسته از انقلاب اسلامی می‌دانند. در کنار این نهادهای فرهنگی- اجتماعی، نهادهای غیرفرهنگی- اجتماعی وجود دارد که رسالت بیشتری نسبت به این نهادها در حوزه‌های یاد شده برعهده گرفته‌اند.
این درحالی است که هیچ‌کدام از اینها نهاد فرهنگی- اجتماعی نبوده و از نظر علمی به بنگاه‌های فرهنگی- اجتماعی که نگاه منفعت‌طلبی و کسب سود دارند، تبدیل شده‌اند. از منظر علمی، بین بنگاه اقتصادی یا فرهنگی، حتی اجتماعی با سیستم یا سازمان اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی باید تفاوت قایل شد زیرا کارکرد نهادهای اجتماعی- فرهنگی با بنگاه‌های اجتماعی- فرهنگی از اساس متفاوت است. بسیاری از حوزه‌ها که از آنها به‌عنوان نهاد یاد می‌شود، مانند بنگاه اقتصادی عمل می‌کنند و دنبال منافع تعریف شده‌ای برای خود و سایرین (نزدیک به خود) هستند و سعی می‌کنند تا در فضای ایجاد شده، گوی سبقت را از دیگر رقبا بربایند. این رقابت جنبه مثبت نداشته، بلکه در وجوه مختلف، درصدد تخریب زیرساخت‌ها برآمده‌اند، آنها بیشتر تمرین بنگاه‌داری می‌کنند تا این‌که نقش سازنده خود را در چرخه نهادهای اجتماعی و فرهنگی به خوبی ایفا کنند به همین دلیل تاکنون هیچ‌کدام از اینها نتوانسته‌اند به سیستمی منسجم و سازمانی قوی
تبدیل شوند.
در شرایط کنونی کارکردها و نحوه فعالیت نهادهای اجتماعی- فرهنگ، مانند بانک‌ها در بخش اقتصادی است، بر همین اساس، وقتی یک بنگاه به سازمان و سیستم تبدیل نشود و در راستای رقابت تنگاتنگ با سایر بنگاه‌ها، به جنگی نابرابر دست زند، نگاه مثبت و ژرف‌اندیش، برای رسیدن به اهداف اصلی را از دست داده و نمی‌تواند رسالت ملی را که برای خود قایل است، به سرانجام برساند.
زمانی‌که سازمانی برای خود رسالت ملی در نظر می‌گیرد، به این معناست که تبدیل به نهاد ملی شده و می‌تواند نام نهاد را روی خود بگذارد. اما این مستلزم آن است تا این نهاد در مسیری درست قرار گرفته باشد و اجزای متحد و همسو را برای دستیابی به هدف‌های مشخص و از پیش تعریف شده، هماهنگ سازد تا بنیان آن سازمان و نهاد، راه درستی را پی‌ریزی کند. نهاد ملی مسلما دنبال تحقق رسالت ملی است، اما بلافاصله، این پرسش به ذهن، متبادر می‌شود که آیا مجموعه‌ای فعال در حوزه فرهنگی- اجتماعی به سازمان منسجم و متحد تبدیل شده‌اند، که اکنون مدعی نهاد بودن را داشته باشند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: «درحال حاضر حتی سازمان‌های رسمی دچار نوعی رقابت پنهان و آشکار با یکدیگر شده‌اند، از آن جمله می‌توان به رسانه ملی به‌عنوان طلایه‌دار این رقابت با وزارت فرهنگ و ارشاد اشاره کرد. همچنین سازمان تبلیغات اسلامی در رقابت با شورای هماهنگی تبلیغات به هماوردی با این سازمان برای به دست آوردن سهم بیشتر از حوزه فعالیت، پرداخته است. در بخش علمی و پژوهشی، دانشگاه‌ها به‌عنوان سکانداران علم، با تعریف چارچوب‌های سلیقه‌ای برای جذب دانشجو به رقابتی بنگاه‌وار با سایر دانشگاه‌ها می‌پردازند، آنها اکنون، مانند بنگاه‌های اقتصادی، دنبال منافع مالی و کسب سود بیشتر به رقابتی همه‌جانبه روی آورده‌اند و از این رهگذر، دانشگاه‌های دولتی با افزایش ظرفیت‌های پذیرش، بی‌محابا به این رقابت به دور از دورنماهای علمی پرداخته‌اند. آیا در چنین جامعه‌ای می‌توان به نهادینه شدن نهادها و ایجاد زیرساخت‌های اجتماعی و فرهنگی، برای پیشبرد اهداف کلان کشور در بخش‌های زیرساختی امیدوار بود؟ به نظر می‌رسدکه تردیدهای بسیاری در این زمینه وجود داشته باشد.
اما رسانه به‌عنوان ابزار فناوری و اتصال ارتباطات و اطلاعات از سوی اهل فن برای استقرار زیرساخت‌های اجتماعی و فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است. ابزاری که فرستنده یا گیرنده را با مخاطب مرتبط می‌سازد. آنچه که در رسانه مهم است، رمزگان پیام است. در نظریه‌های دو اندیشمند عرصه ارتباطات، پیر جیر و یاکوب سن، درجات مختلفی را برای پیام قایل شده‌اند. به نظر این دو، پیام باید کارکرد عاطفی داشته باشد. پیام رسانه، وقتی به یک باور نرسیده باشد، اثرگذاری آن کاهش می‌یابد. به بیان دیگر کارکرد عاطفی میان گوینده پیام و پیام گیرنده زمانی حاصل می‌شود که بار مفهومی و احساسی آن به درک درستی رسیده باشد. «سخن چو از دل براید لاجرم بر دل نشیند.» زمانی که رسانه ما، که باید یک پدیده‌ای اجتماعی- فرهنگی را در جامعه مدیریت و رهبری کند و دنبال نهادینه شدن ارتباطات از طریق انتقال پیام‌های وحدت بخش و توان افزای ملی باشد، وظیفه خود را به درستی انجام نمی‌دهد، چگونه می‌تواند به ارسال پیام‌هایی بپردازد که فاقد روح ملی و مردمی است تا از آنها برای ایجاد تفاهم ملی اثرگذار استفاده کرد؟ تاکنون این ابزار مهم برای گسترش ساختارهای اجتماعی و فرهنگی نتوانسته است کارکردهای درستی از خود ارایه دهنده و ابزار مهمی در استحکام زیرساخت‌های اجتماعی- فرهنگی باشد.

 


تعداد بازدید :  180