شماره ۳۳۷ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱ مرداد
صفحه را ببند
گفت‌وگو با امید قبادی، کتایون نجفی‌زاده و سیدکیهان هادی صادق در گزارشی از بیمارستان مسیح دانشوری
3 تا 5 ‌هزار نفر ماهانه داوطلب اهدای عضو می‌شوند

مینو میرزایی مدرس دانشگاه

درباره اهدای عضو شنیده بودم. اما هیچ‌وقت پیش نیامده بود که با پدر و مادر عزیزی که انگشت‌رضایت بر برگه اهدای اعضای جوان 25 ساله خود زده بودند، به صحبت بنشینم. آنچه که شنیده بودم، تنها روایتی از گذشت و ایثار بود و چیزی که می‌دیدم، عالمی بود ورای همه شنیده‌ها، رازناک و پاک و پر از ناگفته‌ها، چشم‌انداز باشکوهی بود از مانایی، آزادگی و عشق بی‌پایان. بغض کردم و همراه با مادری که دلتنگ فرزندش بود، اشک ریختم. در برابر صلابت پدری که حرف‌هایش در پس غرور مردانه‌اش، ناگفته ماند، کم آوردم و همه واژه‌هایم ته کشید. آن حس ناب، دل بی‌تاب و چشمان بیقرار مادر را با کدام واژه توصیف کنم؟ آن اندوه بی‌انتها، تنهایی جانگزا و ناباوری تلخ پدر را درقالب کدام جمله بریزم تا حق‌مطلب را ادا کرده باشم؟ کدام کلمات را برای به تصویر کشیدن بزرگواری این نازنینان برگزینم، کسانی که خالصانه و بی‌ادعا زندگی را به انسان‌های چشم‌انتظار، هدیه کردند، چراکه:
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز   
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
امروز، پدر و مادر فراز، پس از تحمل مصیبت از دست‌دادنش، دوباره، قد برافراشته‌اند. به تپیدن قلب پسرشان در سینه یکی از فرزندان ایران‌زمین دلگرمند و با افتخار به جمع خانواده‌هایی پیوسته‌اند که آیین ایثار و دلدادگی را در این سرزمین، بنیان نهادند.
من و همکارانم در روزنامه شهروند، در برابر همه پدرها و مادرهایی که تجلی بخشش و مهر نابند، تمام‌قد به احترام می‌ایستیم و این نوشتار را به روح بلند فراز یزدانی تقدیم می‌کنیم که با نجات دادن جان 4 نفر، نام خود را بر بلندای ایثار، جاودانه کرد.

با 3 نفر از عزیزان خستگی‌ناپذیری که در مرکز پیوند اعضای بیمارستان مسیح‌دانشوری مشغول فعالیتند، درباره جنبه‌های مختلف اهدای عضو به گفت‌وگو نشستیم. نظرات دکتر امید قبادی، معاونت فرهنگی؛ دکتر
كتايون نجفی‌زاده، رئیس و دکتر طاهری‌صادق، مسئول هماهنگ‌کننده‌های مرکز اهدای عضو را در ادامه بخوانید. همچنین از زحمات خانم حضرتی، مدیر داخلی واحد پیوند، سپاسگزاریم.

آقای دکتر امید قبادی
آقاي دكتر، ممکن است مردم آگاهی کاملی از مقوله اهدای‌اعضا نداشته باشند، اما اغلب، درباره این موضوع شنیده و به اهمیت آن به‌ویژه از منظر دینی واقفند. شما به‌عنوان یک پزشک متخصص این امر، افزون بر بعد مذهبی، چه جنبه‌های دیگری را مورد تأکید قرار می‌دهید تا افراد بیشتری برای این کار، پیشقدم شوند؟
همان‌طور که اشاره کردید، بعد مذهبی این امر، بسیار مهم است. در آیه 32 سوره مائده خداوند می‌فرماید، هرکس که جان یک نفر را نجات دهد، جان همه انسان‌ها را نجات داده است. این بحث در همه‌جای دنیا پذیرفته شده است. اما اهدای عضو داستان دیگری دارد که اساس و محور آن ایثار، نوعدوستی و شفقت انسانی است. ما در ایران 20‌هزار بیمار نیازمند به پیوند داریم. روزی 6 تا 10 نفر از این افراد به دلیل عدم پیوند عضو، فوت می‌کنند. از طرف دیگر در کشورمان متاسفانه 5 تا 8‌ هزار نفر در ‌سال دچار مرگ‌مغزی می‌شوند که از این تعداد، 2500 تا 4000 نفر، قابلیت اهدای ارگان دارند. در‌ سال 92، 665 نفر، عضو اهدا کردند، یعنی یک‌پنجم حداقلی که صحبتش را کردیم. (یک‌پنجم 2500نفر) این درحالی است که 13‌سال از آغاز پیوند اعضا در ایران گذشته است. برای روشن‌تر شدن بحث و درک اهمیت اهدای‌عضو که همانا اهدای‌زندگی است، باید توضیحات بیشتری داشته باشیم. باید بدانیم که مرگ‌مغزی یعنی مرگ. دو نوع مرگ در پزشکی وجود دارد: مرگ‌مغزی که کمتر از 10‌درصد مرگ‌ها (حدود 7درصد) را تشکیل می‌دهد و مرگ‌قلبی که رقمی بیش از 93‌درصد را شامل می‌شود. با کمال تاسف، سن افرادی که دچار مرگ‌مغزی می‌شوند، بین 15 تا 40‌سال و علت در 90‌درصد موارد، تصادفات یا سقوط از بلندی است. توجه داشته باشیم که در کما، آناتومی مغز سالم می‌ماند و فرد می‌تواند مدت‌ها به تنفس خود ادامه دهد. اما در مرگ‌مغزی، مرکز تنفسی تخریب شده، تک‌تک سلول‌های مغز منهدم شده و به یک ماده کاملا خمیری شکل مبدل می‌شود که غیرقابل برگشت است. این یعنی مرگ‌مغزی، یعنی فوت و زمانی که تشخیص این امر توسط گروه مخصوص، قطعی شود، هیچ‌کس نمی‌تواند به انتظار معجزه باشد. سوال مهمی که مایلم به آن پاسخ دهم این است که آیا در دنیا سابقه داشته که فرد دچار مرگ‌مغزی، برگشت داشته باشد و خوب شود؟ به هیچ عنوان، چنان‌که گفتم سازوکار مرگ‌مغزی یعنی این‌که مغز به خمیر تبدیل می‌شود و سلول‌های مغزی، تنها سلول‌هایی هستند که قابلیت ترمیم ندارند. در افراد مرگ‌مغزی اگر بین 6تا 8 دقیقه لوله تنفسی را به فرد برسانیم، گره الکتریکی قلب، گول خورده و به پمپاژ خود ادامه می‌دهد. درنتیجه با فرد فوت شده‌ای روبه‌رو هستیم که قفسه‌سینه‌اش به صورت مصنوعی بالا و پایین می‌رود، چون ما با دستگاه به او اکسیژن می‌دهیم. به صورت مصنوعی ضربان قلب دارد و اگر لوله را برداریم، 6 تا 8 دقیقه بعد، ضربان نیز از بین می‌رود. در نتیجه یک مادر بالای سر عزیزش می‌رود که قفسه‌سینه‌اش تکان می‌خورد، قلبش ضربان دارد، اما ما به او می‌گوییم که فوت شده است. این‌که مرگ را قبول کند، یک‌طرف قضیه است و این‌که اجازه دهد ارگان‌ها را برداریم، طرف دیگر این ماجراست. ما مادران افراد مرگ‌مغزی را از نظر تصمیم‌گیری در جایگاه بسیار رفیعی می‌بینیم. چون این مادران حرکت قفسه‌سینه و ضربان‌قلب عزیز از دست رفته را می‌بینند و رضایت می‌دهند. کاری که ما می‌کنیم این است که جلوی عزادار شدن 7 خانواده دیگر را می‌گیریم. افرادی که در صف دریافت عضو هستند، بر مبنای میزان باقی ماندن عمر فرد گیرنده، اولویت‌بندی می‌شوند. وقتی قرار است 7خانواده ظرف 20 روز تا یک‌ماه آینده عزادار شوند، خود را مکلف می‌دانیم که از وقوع این فاجعه جلوگیری کنیم. تیم ما وکیل‌مدافع این افراد است و با خانواده فرد از دست رفته طوری صحبت می‌کند که آنان را به انتخاب بین این دو محور سوق دهد: خاک‌کردن ارگان‌ها یا نجات جان یک تا 8 همنوع. محور سومی وجود ندارد. امید خانواده‌ها برای برگشت فرد مرگ‌مغزی، بیهوده است.
درواقع، اتفاقی که در اهدای عضو می‌افتد، مکمل مذهب است. از نظر من، اهدای عضو، یک ایثار، از خود گذشتگی، جان برکفی، شرافت، صداقت، گذشتن از نفس و یک ماجرای عاشقی است. وقتی خانواده‌ای از انکار به تسلیم الهی می‌رسند و رضایت می‌دهند، فقط نیت نجات جان چند انسان دیگر را دارند. این کار اهدای زندگی است. نه به کسی پول داده می‌شود و نه از کسی پول گرفته می‌شود. جالب است بدانید خانواده‌هایی که اجازه اهدا داده‌اند و گاهی به ما سر می‌زنند، با جعبه شیرینی می‌آیند. چون با تمام وجود، عظمت کار خود را درک کرده‌اند و با آوردن شیرینی از ما به خاطر این‌که باعث این کار شدیم، تشکر می‌کنند. می‌خواهم بگویم که اهدای عضو افزون بر این‌که یک ایثارگری بزرگ محسوب می‌شود، راهی برای ادامه حیات ارگان‌های آن عزیز از دست رفته در کالبد یک فرد دیگر است. من 13‌سال است که در این زمینه در کشور فعالیت می‌کنم و هر زمان که هماهنگ‌کننده‌ها به من اطلاع می‌دهند که خانواده‌ای رضایت داده، هنوز به خودم می‌گویم چطور رضایت داد؟ همیشه از خود می‌پرسم، آیا اگر این بلا سر فرزندت بیاید، رضایت می‌دهی؟ بله رضایت می‌دهم اما هنوز پس از گذشت 13‌سال ذهنم درگیر این سوال است. اهدای‌عضو کار بسیار بزرگی است، به‌ویژه برای آن پدر و مادر داغدار که اسوه ایثارند و با این کار، فرزند قهرمانشان، جاودانه می‌شود.
به چه کسی بیمار نیازمند پیوند گفته می‌شود؟
بیماری که یکی از ارگان‌های حیاتی او (دو ریه، قلب، کبد، دو کلیه، لوزالمعده و دو روده) کار نکند، نیازمند پیوند است. چراکه در صورت فقدان عملکرد هریک از این ارگان‌ها فرد محکوم به مرگ است و برای درمان، هیچ راه دیگری به جز دریافت عضو ندارد. البته درمورد کلیه دو راه جایگزین هست. اول دیالیز که البته آن هم تا مدتی قابل‌اجراست و درنهایت باید پیوند انجام شود و دیگری پیوند از زنده به زنده است. افراد می‌توانند یک کلیه خود را به دیگران اهدا کنند و گاهی هم بحث فروش هم مطرح می‌شود. مابقی ارگان‌ها فقط از افراد مرگ مغزی برداشت می‌شود. فعلا تنها راه نجات بیماران نیازمند عضو که حیات، اولین حق مسلم آنهاست، اهدای عضو است.
 آیا از هر فرد مرگ‌مغزی، همان 8 ارگان حیاتی که اشاره کردید، قابل برداشت است یا بافت‌ها نیز قابلیت استفاده دارند؟
هر فرد مرگ مغزی با اهدای 8 عضو حیاتی می‌تواند 8 نفر را از مرگ حتمی نجات دهد. همچنین با اهدای یک تا 43 نسج مثل تاندون، پوست، قرنیه و... یک تا 43 نفر از معلولیت نجات پیدا می‌کنند.
اساسا چه معیاری برای سنجش میزان اهدای عضو مورد استفاده قرار می‌گیرد؟ رتبه کشور ما از این نظر در جهان چیست؟
معیار سنجش کشورها شاخصی است به‌نام               (PMP(Per Million Population که مبین تعداد اهدای عضو در یک‌میلیون نفر است. بر این اساس، ایران با PMP 4/32 پس از اسپانیا و کرواسی رتبه سوم جهان را در اهدای عضو به خود اختصاص داده است. PMP اسپانیا 1/35 و کرواسی 35 است، مقام چهارم هم با شاخص 6/30 به آمریکا تعلق دارد.
آقای دکتر، طی 13 سالی که از آغاز این راه پر فراز و نشیب می‌گذرد، حمایت و پشتیبانی رسانه‌های جمعی را از اهدای عضو چطور ارزیابی می‌کنید؟
برای پاسخ دادن به این سوال، باید نگاهی به گذشته بیندازیم. آمار اهدای عضو ایران در‌سال84، پنج‌درصد بود. این رقم در پایان‌ سال 92 به 37‌درصد رسید. در همین سال، میزان رضایت‌دهندگان در مرکز مسیح‌دانشوری به 3/96 درصد رسید. یعنی فقط از 4‌درصد رضایت گرفته نشد، به عبارت دقیق‌تر از 10‌میلیون‌نفر جمعیتی که این مرکز تحت پوشش خود قرار داده است، نزدیک به 100‌درصد برای اهدای عضو رضایت داده‌اند. این مرکز به نام «مرکز اهدای عضو شهیدبهشتی» در‌ سال 2013 در کنگره بین‌المللی اهدای عضو سیدنی، مقام اول جهان در جلب رضایت از خانواده‌ها را کسب کرد. همچنین، مقام سوم جهان از نظر تعداد اهدای عضو را نیز داراست. ما در‌سال 84 نخستین معاونت اهدای عضو خاورمیانه را در این‌جا تأسیس کردیم و با بررسی رقم 5 درصد، به این نتیجه رسیدیم که مشکل ما فرهنگسازی است. درواقع، همه اینها را گفتم تا نتیجه بگیرم که علم پزشکان، عامل ارتقای 5‌درصد به 90‌درصد نبوده است. تنها چیزی که به افزایش چشمگیر رضایت افراد کمک کرد، این بود که ما از همیاری ارگان‌های فرهنگی استفاده کردیم. تفاهمنامه‌هایی که با صداوسیما و معاونت‌های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داریم، همکاری هنرمندان، ورزشکاران و به‌ویژه رسانه‌ها و جراید، نقش بسیار مهمی در آنچه که اتفاق افتاده، داشته است. امروز در سایه اقدامات مراکز فرهنگی در ایران 16مرکز اهدای عضو (مراکزی که ارگان‌ها را برمی‌دارند) و 44مرکز پیوند عضو داریم که ارگان‌ها را در بدن بیمار نیازمند، قرار می‌دهند. ما اهدای عضو را همیشه به یک چهارپایه تشبیه می‌کنیم. یک پایه، خانواده‌های افراد اهدا‌کننده هستند که در رأس قرار دارند. پایه بعدی پزشکانی هستند که برداشت عضو را انجام می‌دهند. دولت که باید حمایت مالی و معنوی انجام دهد، پایه سوم محسوب می‌شود. پایه چهارم هم که به نظر من اهمیت قابل‌توجهی دارد و حتی پس از خانواده‌ها در جایگاه دوم قرار می‌گیرد، رسانه‌ها و جراید هستند. چون سازنده فرهنگ مملکت بوده و با مردم در ارتباط تنگاتنگ قرار دارند.
هر زمانی که خبرنگار یا مسئول دست‌اندرکار رسانه‌ای بابت گرفتن وقت از من عذرخواهی می‌کند، از درون دچار لرزش می‌شوم. چون این، کار ما است، اما کار شما اهدای عضو نیست. هزاران مقوله هست که در فهرست کاری رسانه‌ها قرار می‌گیرد. می‌توانستید به این موضوع نپردازید. این‌که شما این مسأله را اولویت خود قرار داده و نسبت به آن دغدغه دارید، قابل‌تقدیر است. شماها باعث شدید که این آمار تا به این حد رشد کند و افزایش یابد و برای این‌که خستگی از تن دست‌اندرکاران رسانه طی این سال‌ها بیرون شود، به نکته‌ای اشاره می‌کنم: هر یک‌درصد ارتقای فرهنگ اهدای عضو باعث فوت کمتر 150 نفر در‌سال می‌شود. یعنی اگر بتوانیم  روزها و ماه‌های پیشین را دوباره از نظر بگذرانیم و کاری را که شماها طی سالیان گذشته انجام داده‌اید، مرور کنیم، مشخص می‌شود که تا چه حد در رضایت خانواده‌ها موثر بوده‌اید. بسیاری از خانواده‌ها به دلیل برنامه‌هایی که از تلویزیون در زمینه اهدای عضو دیده یا گزارشی که در روزنامه خوانده‌اند، راضی به این کار می‌شوند. حمایت رسانه‌ها بسیار خوب بوده و من امیدوارم که در آینده، بهتر شود.
اقدام فرد برای دریافت کارت اهدای‌عضو، نشان‌دهنده بینش عمیق و آگاهی او نسبت به این موضوع است. اما به‌رغم داشتن کارت اهدا، برداشت عضو از نظر قانونی، پس از جلب رضایت خانواده‌ها امکان‌پذیر است. لطفا درباره دلیل این امر، توضیح دهید.
دو نوع قانون در دنیا برای گرفتن رضایت وجود دارد: Opt Out و Opt In. در قانون اول گفته می‌شود که اگر شخصی در زمان حیات، کتبا درمورد عدم اهدای اعضایش، چیزی ننوشته باشد، باید حتما اهدا انجام شود و نیازی به رضایت والدین یا اطرافیان نیست. در مقابل، قانون Opt In بر این اصل استوار است که اگر کسی دچار مرگ‌مغزی شد، به هر ترتیبی باید از خانواده‌اش رضایت گرفته شود. انگلیس 4‌سال قانون اول یا Opt Out را به اجرا گذاشت، اما با تبعات ناخوشایند اجتماعی روبه‌رو شد. در نظر بگیرید به مادری که 30‌سال زحمت فرزندش را کشیده و با مصیبت مرگ جگر گوشه‌اش مواجه است، گفته شود که رضایتش مهم نیست و برداشت اعضای فرزندش، بدون توجه به نظر او انجام می‌گیرد. ببینید چنین دیدگاهی چه تأثیر بدی روی جامعه می‌گذارد. بعد از 4‌سال روحیه اجتماعی در انگلستان به شدت آسیب دید و درحال‌حاضر، در همه نقاط دنیا از قانون Opt In استفاده می‌شود. یعنی با وجود کارت اهدای عضو، رضایت خانواده درجه اول نیز اخذ می‌شود. در کشور ما هم از ولی‌دم رضایت می‌گیرند. درواقع، کارت اهدای عضو یعنی بیان مکنون قلبی یک انسان نسبت به مقوله اهدای عضو در زمان حیاتش. فرد تمایل خود را برای اهدای عضو به خانواده اعلام می‌کند. چه در ایران و چه در هر جای دنیا وقتی که عزیزی فوت می‌کند، همه خانواده‌ها به دنبال وصیتنامه‌اش مي‌گردند. چون می‌خواهند تمام وصایای او را به اجرا درآورند. کارت اهدای عضو نیز یک وصیت است. توجه کنیم که صدور کارت اهدای عضو برای دولت در ماه بین 30 تا 50‌میلیون تومان هزینه ایجاد می‌کند. حال اگر این هزینه هنگفت دولت، وجاهت قانونی ندارد، چرا انجام می‌شود؟ به دلیل این‌که این کارت در اعلام رضایت اطرافیان، فوق‌العاده موثر است و آنان را در تصمیم‌گیری صحیح، هدایت می‌کند. در طول 8‌سال گذشته، حتی یک مورد نداشته‌ایم که فرد، کارت داشته باشد و خانواده مخالفت کنند. از این‌رو بهتر است که افراد درباره تمایل خود در مورد اهدای عضو به خانواده بگویند. به همه می‌گوییم اگر خانواده‌ها رضایت ندارند که کارت اهدای عضو بگیرید، ایرادی ندارد، اما باید آنان را از خواسته واقعی و قلبی خود آگاه  سازید.
خانواده‌ها باید بدانند که کارت اهدای عضو به منزله مرگ‌مغزی شدن نیست. این کارت، ایثارگری، بزرگی و بلوغ فکری فرد را نشان می‌دهد. باید به آن جوان 18 ساله‌ای که کارت اهدای عضو می‌گیرد، افتخار کرد. چون این جوان به درجه‌ای از آگاهی رسیده که قابل‌تحسین است. اتفاقا به نظر من خانواده باید برای تربیت فرزندی با چنین بینش متعالی به خود احسن بگوید.
چند نفر در کشور دارای کارت اهدای عضو از مرکز  مسیح‌ دانشوری  هستند؟
از‌سال 84 تاکنون یک‌میلیون و 310‌هزار متقاضی کارت اهدای‌عضو داشتیم و برای همه این افراد، کارت صادر کرده‌ایم. بنیانگذار این امر، آقای دکتر شیعه مرتضی بودند و بدیهی است که در ابتدای امر، آمار بالایی نداشتیم، در‌سال 84 روزی 10 نفر متقاضی کارت بودند. اما درحال‌حاضر عده، زیاد شده و روزی بین 150 تا 300نفر ثبت‌نام می‌کنند که به‌طور متوسط در ماه، رقمی بین 3 تا 5 هزار نفر را تشکیل می‌دهد.
نخستین افرادی که در یک راه نوپدید گام می‌نهند، انسان‌هایی عملگرا و پیشرو محسوب می‌شوند. خوب است که یادی کنیم از اولین فرد مرگ‌مغزی که اعضایش اهدا شد. نامش را به یاد دارید؟ خانواده این فرد چه عکس‌العملی در قبال این موضوع داشتند؟
به خاطر دارم در‌سال 83 که به تازگی با خانم دکتر نجفی‌زاده آشنا شده بودم، با توضیحات ایشان قرار شد که در بیمارستان‌های مختلف به دنبال افرادی با مشخصات مرگ مغزی بگردم. در بیمارستان پاسارگاد شخصی را با علایم موردنظر پیدا کردم. این فرد، زنده‌یاد محمدباقر ملکی، 52ساله، کارشناسی‌ارشد زبانشناسی و استاد دانشگاه امیرکبیر و اهل خوانسار بود که امیدوارم خانواده‌اش هرجا هستند، سلامت و پاینده باشند. البته این نکته هم مهم است که الان ما تیم‌های ویژه جلب‌رضایت داریم که درسش را من و دیگر دوستان در اسپانیا و آمریکا خوانده‌ایم و مقوله فوق‌العاده پیچیده‌ای است. اما در آن زمان این‌چیزها نبود. خانم دکتر نجفی‌زاده با آقای دکتر ضرغام احمدی، جراح پیوند قلب آمدند و ما سه نفره با خانواده صحبت کردیم. هیچ تجربه‌ای هم نداشتیم فقط از احساسمان استفاده کردیم و حقایق را برای خانواده گفتیم. با وجود این‌که موضوع اهدای عضو در آن زمان، مقوله جدید و نسبتا ناآشنایی بود، این خانواده بزرگوار رضایت دادند و دو کلیه، کبد و دریچه‌های قلب ایشان اهدا شد. البته باید اضافه کنم که اولین برداشت از فرد مرگ‌مغزی در کشور ‌سال70 انجام گرفت. در آن زمان هنوز مجوز قانونی و شرعی برای این کار موجود نبود و آقای دکتر فاضل و همکارانشان از مراجع، رضایت گرفتند. مصوبه مجلس برای این کار در‌سال 79 و آغاز رسمی اهدای عضو در‌سال 83 بود.
به نظر شما افرادی که برای اهدای عضو اقدام می‌کنند، چگونه افرادی هستند؟
بزرگترین آرزوی من این است که به مرگ‌مغزی فوت کنم.  خیلی به نظر نمی‌آید که فردی که با مرگش 7 نفر دیگر را نجات می‌دهد، یک آدم معمولی باشد. من فکر می‌کنم با مرگ‌مغزی فوت کردن، یک موهبت و یک فرصت برای خانواده است. همیشه به خانواده این عزیزان می‌گویم اگر درست فکر کنید، درمی‌یابید که بزرگترین فرصت کل زندگی این عزیز را خداوند الان به او داده است. فرصت را از این فرد نگیرید. وقتی اعضای خانواده این امر را درک کنند که این یک فرصت الهی است، به حضرت حق وصل می‌شوند و آن کار بزرگ را انجام  می‌دهند.

 

خانم دکتر کتایون نجفی‌زاده
خانم دکتر، هر زمان بحث اهدای‌عضو مطرح می‌شود، تمرکز  و نگاه غالب بر دیگرانی است که اهدا کننده‌اند و شاید کمتر پیش بیاید که ما آزادانه درباره خود و نگرش و احساسمان درباره این موضوع، به صحبت بنشینیم. اگر موافق باشید، گفت‌وگو با شما را از دوگانگی‌های درونی آغاز کنیم. بیشتر افراد از عظمت اهدای عضو و نجات جان همنوع، آگاهند. اما از طرف دیگر، گاهی‌اوقات برخی از ما نسبت به این موضوع، دچار نوعی ترس و چالش درونی هستیم. به نظر شما چطور می‌توانیم آمادگی روانی برای اهدای‌عضو را در خود ایجاد کنیم؟
بیشتر ترس ما به این دلیل است که این احتمال را درنظر می‌گیریم که فرد دچار مرگ‌مغزی، ممکن است واقعا نمرده باشد. در اکثر مواقع، امید بازگشت او را داریم. این احتمال، نشان می‌دهد که برخی افراد هنوز معنای مرگ‌مغزی را نمی‌دانند. واقعیت این است که مرگ‌مغزی مساوی است با مرگ. دلیل بعدی این است که ما درباره وجوه دیگر این مساله، کمتر فکر می‌کنیم. ازجمله این‌که ممکن است خود ما روزی به پیوند عضو نیاز داشته باشیم. این دو دلیل، در اغلب موارد باعث می‌شود که دچار چالش‌درونی شویم. چند وقت پیش، فیلمی درباره اهدای عضو در اسپانیا ساخته شده بود، ولی ما این موضوع را در این‌جا به عینه دیدیم. ماجرا از این قرار بود که خانواده‌ای با اهدای اعضای عزیزشان موافقت نکردند و چند‌سال بعد یکی از افراد همین خانواده به پیوند عضو احتیاج پیدا کرد و آنها به دلیل امتناع از اهدای عضو در چند‌ سال پیش، از درخواست برای عضو پیوندی، شرم داشتند. خوب است انسان خود را در هردو موقعیت بگذارد و فکر کند که اگر روزی خودش نیاز به عضو داشته باشد، انتظارش از دیگران چه خواهد بود؟ به‌خصوص از کسی که مرده و باید دفن شود. از طرف دیگر دین اسلام هم ما را به انجام این کار توصیه می‌کند. طبق نظر آیت‌الله مکارم‌شیرازی وقتی نجات جان مسلمانی وابسته به این اعضاست، واجب عینی است که اهدا شود. ایشان حتی نمی‌گوید واجب‌کفایی، می‌گوید واجب عینی. بنابراین باید همه این جوانب را در نظر بگیریم. حتی اگر کاملا خودخواه باشیم و اصلا به دیگران فکر نکنیم، باز هم کفه اهدای عضو سنگین‌تر است. چرا باید اعضای سالم افراد، پوسیده شوند؟ با اهدای عضو، امکان نجات ارگان‌ها را می‌یابیم تا در بدن فرد دیگری به حیات خود ادامه دهند.
 با توجه به این‌که برخی ممکن است امید بازگشت فرد از دست رفته را داشته باشند، مقداری درمورد چگونگی تأیید مرگ‌مغزی توضیح دهید. چند نفر این روند را مورد بررسی قرار می‌دهند؟
تشخیص اولیه مرگ‌مغزی براساس معاینه و نوار مغزی در بیمارستان مبدأ توسط هماهنگ‌کننده‌های اهدای‌عضو دانشگاه‌ها صورت می‌گیرد. در مرحله بعد در صورت رضایت خانواده، بیمار به بیمارستان مرکز اهدای‌عضو منتقل شده و 24ساعت نگهداری می‌شود. طی این مدت مراحل قانونی صورت می‌پذیرد. یعنی یک متخصص مغز و اعصاب، یک متخصص جراحی اعصاب، یک متخصص داخلی و یک متخصص بیهوشی، جداگانه و یک‌به‌یک مریض را می‌بینند. مجددا نوار مغزی گرفته شده و با نوار مغزی اول، مقایسه می‌شود. پزشکان تایید‌کننده مرگ مغزی نباید عضو تیم پیوند باشند. هر 4 پزشکی که گفتم، باید مرگ‌مغزی را تأیید کنند. تست‌های پیشرفته هم انجام می‌شود تا مطمئن شوند مریض هیچ‌گونه تنفسی ندارد. حتی اگر یک نفر از این 4 پزشک، مرگ مغزی را تأیید نکند، همه‌چیز متوقف می‌شود و 6 یا 12ساعت بعد، دوباره تیم از نو مراحل را تکرار می‌کنند. وقتی مرگ‌مغزی تأیید شد، متخصص پزشکی‌قانونی تأیید آن پزشکان را بررسی می‌کند. همچنین کل فرآیند را نیز مورد بازبینی قرار می‌دهد که خانواده مجبور یا تهدید نشده باشند. در این مرحله هماهنگ‌کننده‌ها برای گرفتن رضایت از خانواده وارد عمل می‌شوند. در صورت رضایت خانواده، فرد دچار مرگ‌مغزی، وارد فاز اهدای‌عضو خواهد شد.
نقش آموزش اجتماعی در موضوع اهدای اعضا چیست؟ از نظر شما کدام نهادها در کنار رسانه‌های‌جمعی در ایجاد آموزش اجتماعی و خلق بینش پایدار در این زمینه، موثرند؟
برخی سازمان‌ها هستند که مستقیما با مردم سر و کار دارند. از نظر من تلویزیون دو نقش مهم دارد: اول ندادن اطلاعات غلط به مردم و دوم انتشار اطلاعات صحیح در جامعه. پراکندن اطلاعات نادرست به این نهال نوپا صدمه می‌زند و جان افراد را به خطر می‌اندازد. در ایران میزان افراد در لیست انتظار، 25‌درصد است. درحالی‌که این رقم در دنیا تا 10‌درصد است. این آمار ما خیلی بالا و غیرقابل قبول است. ما مسلمانان و مردم ایران که به فداکاری شهره هستیم، اجساد را دفن می‌کنیم درحالی‌که می‌توانیم اعضای فاسد نشده را به بیماران نیازمند اهدا کنیم. واقعیت این است که در   بین 2500 تا 5000 اهدای عضو باید در کشور انجام شود. چرا در‌سال گذشته فقط 665 مورد انجام شده است؟ این رقم برای ایران غیرقابل قبول است. در بعد آموزش عمومی و اجتماعی باید به مقوله فیلم‌ها هم توجه ویژه داشته باشیم. وقتی فیلمی با موضوعی غیرواقعی ساخته می‌شود که افراد زیادی در آن مشارکت داشته‌اند، دیگر کمتر کسی فکر می‌کند که آنچه می‌بیند، فقط یک داستان است. بنابراین نقش مهم صداوسیما این‌جا آشکار می‌شود. لازم است از کاری که معاونت سینمایی وزارت ارشاد انجام داد، تقدیر کنم. هر فیلمنامه و فیلمی را که در زمینه اهدای‌عضو و پیوند است، پیش از نمایش عمومی برای کنترل کردن به این‌جا ارسال می‌کنند. اگر مشکلی داشته باشد، برمی‌گردانیم و می‌خواهیم که آن را تصحیح کنند. چندین ‌سال است که این کار انجام می‌گیرد. درحالی‌که صداوسیما هنوز نتوانسته این کار را انجام دهد و جلوی پخش فیلم‌هایی را که از نظر علمی و فنی در رابطه با موضوع مرگ‌مغزی، مشکل دارند، بگیرد. مثلا اگر فیلمی نشان دهد که فرد دچار مرگ‌مغزی زنده شده یا اعضایش خرید و فروش می‌شود، که هردوی این موارد محال است، مردم تصور می‌کنند که واقعیت دارد. این صحنه‌ها روی ذهن ما به‌عنوان بیننده تأثیر منفی می‌گذارد و باعث می‌شود که موقع تصمیم‌گیری درباره داشتن کارت اهدای‌عضو، دچار تردید شویم. به‌خصوص پاک‌کردن اطلاعات غلط، کار بسیار دشواری است. توجه کنیم که مردم فیلم‌ها را باور می‌کنند ولی ممکن است یک بحث علمی در تلویزیون را اصلا نبینند. در کشورهای غربی حتی بچه‌های کوچک می‌دانند اهدای عضو و مرگ‌مغزی چیست.
به نکته خیلی مهمی اشاره کردید. واضح است که رسانه‌ها به جای خود نقش بسیار مهم و غیرقابل انکاری دارند، اما آنچه که مطرح کردید، به آموزش از پایه مربوط می‌شود. در کشور ما چنین‌چیزی اختصاصا درمورد اهدای‌عضو هنوز وجود ندارد. درست است؟
بله، اما کارهایی در دست انجام است. مثلا داستان‌هایی دراین‌باره برای کودکان نوشته شده. برخی فکر می‌کنند که بچه‌ها در سنین پایین آماده نیستند که با مفهوم مرگ آشنا شوند، در صورتی که این باور نادرست است. بچه‌ها با این مفهوم آشنا هستند و عملا در پیرامون خود می‌بینند که چه اتفاقاتی می‌افتد. تلویزیون ما دایما درحال نشان دادن مرگ‌ومیر است. اگر از ابتدا به بچه‌ها اطلاعات صحیح رسانده شود، در خانواده هم می‌تواند تاثیر خود را نشان دهد. تاثیر این کار را در مسائل راهنمایی و رانندگی می‌توان دید که الان هر بچه معلم خانواده خود شده است. نباید این‌طور باشد که وقتی می‌خواهیم با خانواده‌ای که عزیزشان دچار مرگ‌مغزی شده، صحبت کنیم، اصلا ندانند که مرگ‌مغزی به چه معنایی است. اما خبر خوب این است که ‌سال گذشته در جشن نفس، گروه خانم شریفی‌نیا که معمولا کارگردانی هنری جشن نفس را به عهده دارند، در سطح شهر از مردم گزارش تهیه می‌کردند که معنای مرگ‌مغزی را بپرسند، تقریبا همه جواب‌ها صحیح و نظرها مثبت بود. یعنی دانسته‌های مردم در مقایسه با ‌سال 84 خیلی بهتر شده است. اگر البته اطلاعات اشتباه داده نشود. اخیرا هر ‌سال در ماه مبارک رمضان این مسأله باب شده که فردی را می‌آورند و می‌گوید مرگ‌مغزی شده بوده و بازگشته است. درحالی‌که چنین چیزی محال است. مردم باید بتوانند بین مرگ‌مغزی و کمای‌عمیق فرق بگذارند. فرد کمایی نفس دارد، درحالی‌که مرگ‌مغزی، به دلیل این‌که مرکز تنفسی‌اش تخریب شده، نفس ندارد. تأیید مرگ‌مغزی فقط باید توسط تیم متخصص این کار انجام گیرد. گاهی می‌بینیم که فیلمی دراین‌باره ساخته شده و مشاور پزشکی هم دارد، ولی مشاور، پزشک عمومی است. لازم است بگویم همان‌طور که یک پزشک متخصص پوست نمی‌تواند درباره مشکلات زنان اطلاعات جامعی دهد، در این مورد هم متخصص همین رشته می‌تواند اطلاعات درستی در اختیار مخاطب قرار دهد. ما همیشه معتقدیم که اگر اصطلاح مرگ‌مغزی را اشتباه استفاده کنیم، مثل این است که اصطلاح سرطان را نابجا به‌کار ببریم. اگر به خانواده‌ای به اشتباه گفته شود که عزیزشان سرطان دارد، منجر به تخریب آن خانواده می‌شود. درمورد مرگ‌مغزی نیز همین‌طور است و صدمات روحی و جسمی وارده، جبران‌ناپذیر خواهد بود.
در کشور ما چقدر از ظرفیت تبلیغ خدمات عمومی درباره اهدای‌عضو استفاده شده است؟
ما تاکنون کارهای فرهنگی زیادی انجام دادیم. 70و چند مورد، طرح فرهنگی داشتیم که 30 فقره از آنها به اتمام رسیده و بقیه درحال انجام است. از بزرگترین کارهایی که داشتیم، ایجاد وبسایتمان بوده است. ما امکان ثبت‌نام اینترنتی و دریافت کارت اهدای‌عضو را در سایت، فراهم کردیم. زمانی که تبلیغ کوچکی انجام می‌شود، تعداد درخواست‌ها تا 5 هزار عدد در روز هم می‌رسد. کما این‌که در ماجرای خانم عسل بدیعی، سایت ما به‌دلیل استقبال گسترده مردم، از کار افتاد. کار دیگری که در عرصه فرهنگی انجام شده، برگزاری جشن نفس است که سابقه‌ای 10 ساله دارد. خانواده‌های دهنده و گیرنده بدون این‌که یکدیگر را بشناسند، بیماران نیازمند پیوند، هنرمندان، ورزشکاران، مقامات و مسئولان در این مراسم حضور دارند. ‌سال گذشته 6 هزار میهمان داشتیم. همچنین تمام تبلیغات قبل و بعد جشن نفس، نقطه‌عطف فعالیت‌های فرهنگی ما محسوب می‌شود. از طرف دیگر ما با ارگان‌های مختلف، رایزنی کرده‌ایم. در نمایشگاه کتاب، جشن‌رمضان و انواع و اقسام نمایشگاه‌ها و دانشگاه‌ها هر سال، غرفه داریم. همچنین طرحی داریم به نام سفیران. به هرحال، کارهای فرهنگی قطعا نه در تخصص ماست و نه این‌که فقط توسط ما می‌تواند انجام گیرد. ما پزشکیم و هنر روابط‌عمومی نداریم. پدیده مقدس و شگفتی‌آفرینی این‌جا درحال وقوع است که هنوز پس از گذشت سال‌ها برای ما عادت نشده. این هنرمندان و فعالان عرصه‌های مختلف ارتباطات هستند که باید رویدادهای این مراکز را به تصویر بکشند.
 اتفاقا طرح سفیران، یکی از سوالات من هم هست. اگر ممکن است دراین‌باره توضیح بیشتری دهید.
آشکار است که ما با چند نفر پرسنل ثابت واحد اهدای‌عضو نمی‌توانیم فرهنگ‌سازی اهدای عضو را انجام دهیم. این کاری است که تعداد زیادی از افراد باید برای تکمیل آن دست به دست هم دهند. بنابراین ما از‌ سال 84 نیروهای داوطلب را جذب کردیم و به اصطلاح، سفیر گرفتیم. سفیران از همه صنوف هستند، از خانم خانه‌دار داریم تا نجار، آتش‌نشان،  راننده تاکسی و... درحال‌حاضر، بانک‌ملی کارت‌های اهدا را صادر می‌کند. اما در زمانی که خودمان این کار را می‌کردیم، خانم‌های خانه‌دار در توزیع کارت‌ها به ما کمک می‌کردند. زمانی هم که در جایی غرفه داریم، سفیران غرفه‌ها را مدیریت می‌کنند. در سایت ehda. ir بخشی داریم با نام «همیاری» که اطلاعاتی درباره سفیران در این قسمت، ارایه شده و داوطلبان باید پس از مطالعه آن در امتحان اینترنتی شرکت کنند. اگر قبول شدند، فرم همکاری برای آنان، ارسال شده و جهت شرکت در جلسه حضوری دعوت می‌شوند تا به بیان نظر و زمینه مورد علاقه خود برای همکاری بپردازند.
آشکار است که سالیان گذشته، مملو از خاطرات خوشایند و تلخ بوده است. مایلم که در صورت امکان، یکی از خاطرات شیرین شما پایان‌بخش گفت‌وگوی امروز باشد.
یکی از بهترین خاطرات من به پسر جوانی مربوط می‌شود که گیرنده ریه بود. پیوند، دقیقا در روزها و لحظات آخر حیات او انجام شد. شکر خدا پیوند، موفقیت‌آمیز بود و او پس از بهبودی، رتبه اول را کسب و اهدای‌عضو را به‌عنوان موضوع پایان‌نامه خود تعیین کرد. این شخص، قهرمان تنیس روی‌میز است و نکته جالب‌تر این‌که با خانمی که پیوند ریه شده بود ازدواج کرد. آنها اولین زوج پیوند ریه جهان هستند و پس از گذشت 3‌سال از ازدواجشان هنوز با هم در ارتباط هستیم.

 

دکتر سیدکیهان‌ هادی صادق
آقای دکتر، لطفا درباره کارتان توضیح دهید.
نخستین کار ما شناسایی افراد مرگ‌مغزی است. چند روش برای این کار وجود دارد. یکی این است که بیمارستان‌ها باید افراد با درجه پایین هوشیاری خود را به مرکز پیوند گزارش کنند. اگر بازرس‌های ما فردی را با این مشخصات در بیمارستان‌ها پیدا کنند که گزارش نشده، برای آن بیمارستان توبیخ می‌نویسند. دومین روش این است که هر روز به بیمارستان‌هایی که مرکز تروما هستند، تلفن زده می‌شود، با بیمارستان‌های دیگر هم بر حسب برنامه‌ای که داریم، چند روز یکبار تماس گرفته می‌شود. روش سوم هم استفاده از بازرسان حضوری است که شخصا به بیمارستان‌ها مراجعه می‌کنند. ما با استفاده از یکی از این روش‌ها متوجه می‌شویم که مریضی با درجه پایین هوشیاری وجود دارد و در مرحله بعد، باید در کمتر از یک‌ساعت خود را بالای سر او برسانیم. در شروع کار، یک شرح‌حال اولیه از پرستار می‌گیریم، با پزشکان صحبت می‌کنیم و معاینات بالینی انجام می‌دهیم. 12زوج مغزی را معاینه می‌کنیم و در صورت فقدان هر نوع واکنش، تست‌های تکمیلی انجام می‌شود. اگر این آزمون‌ها هم موید مرگ‌مغزی باشد، باید بلافاصله برای حفظ ارگان‌ها یک‌سری دستورات دارویی می‌گذاریم. بیشترین مدت نگهداری فرد دچار مرگ‌مغزی در بهترین بیمارستان‌های دنیا، بین 10 روز تا 2 هفته بوده است. هرچه این زمان طولانی‌تر شود، کیفیت ارگان‌ها پایین‌تر آمده و تعداد اعضایی که می‌توان پیوند زد، کاهش خواهد یافت. از این‌رو بهتر است که برای جلب رضایت خانواده‌ها در 4 یا 5 روز نخست تلاش کنیم. چون بعد از انتقال فرد به بیمارستان برای برداشت اعضا هم 16 ساعت یا بیشتر، جهت مراحل قانونی سپری می‌شود. زمانی که اولیای‌دم می‌آیند، باید محیطی آرام و بدون رفت‌وآمد را در نظر بگیریم. مواجهه با خانواده، سخت‌ترین قسمت کار است. چون اولا می‌خواهیم به آنان اطلاع دهیم که فرد به دیار باقی شتافته و بعد هم از آنها بخواهیم که اعضای بدن عزیزشان را اهدا کنند. چگونگی کار ما بستگی به برخورد خانواده دارد. قدم اول دادن خبر است. اگر پذیرش این مرحله را داشته باشند، وارد مرحله دوم می‌شویم و درخواست اهدا را مطرح می‌کنیم. اما اگر مرگ‌مغزی را قبول نداشته باشند، نباید صحبت از اهدا به میان آوریم. شاید لازم باشد به آنان فرجه دهیم. اما زمان زیادی نداریم و هر آن ممکن است قلب فرد بایستد و داروهایی که می‌دهیم دیگر جوابگوی نگهداری ارگان‌ها نباشد. باید توجه کنیم که قلب و تنفس، مصنوعی بوده و با دارو ادامه می‌یابد و به‌زودی روند فساد اعضا، هم از داخل و هم از خارج شروع خواهد شد. نکته مهم این است که مرگ مغزی با هر بیماری دیگری فرق دارد. چون خانواده کسی که سال‌ها درگیر درمان، جراحی یا سرطان بوده، نوعی آمادگی ذهنی برای پذیرش مرگ او را دارد، اما در مرگ‌مغزی فرد تا چند ساعت پیش زنده و سالم بوده و فعالیت‌های خود را انجام می‌داده است. پذیرش این قضیه برای خانواده بسیار سخت است. موفقیت در جلب رضایت، مبتنی بر یک کار روانشناسی خیلی دقیق است. ما‌ سال گذشته در ساری زیرنظر گروهی که از اسپانیا آمده بودند، دوره‌ای را برای رضایت گرفتن از خانواده‌ها گذراندیم. اما جلساتی که دکتر قبادی هر هفته در مرکز اهدای عضو دانشوری برگزار می‌کنند، آن‌قدر کامل هست که ما تقریبا در این دوره، چیز جدیدی پیدا نکردیم. جدای از این امر، مسأله مهم، ماندن در این کار دشوار است. ما هر روز با خانواده‌های ناراحت سر و کار داریم که تأثیر انکارناپذیری در روحیه ما دارد و تنها علاقه و ایمان است که من و همکارانم را در این کار نگه می‌دارد.
همان‌طور که می‌دانید، انواع مختلفی از فرهنگ‌ها و خرده‌فرهنگ‌ها در کشور ما وجود دارد که به سهم خود، تنوع دیدگاه و نگرش را در مقوله اهدای عضو ایجاد می‌کند. اما به نظر من، تمام این تنوع و دگرگونی‌ها در یک نقطه با هم اشتراک دارند و آن بعد شرعی و قانونی این مسأله است. ممکن است درمورد تاریخچه این جنبه توضیح دهید.    
دکتر ایرج فاضل در‌ سال 68 اولین استفساء را از حضرت امام گرفتند، مبنی بر این‌که بتوان از افراد دچار مرگ‌مغزی برای اهدای‌عضو استفاده کرد. لایحه استفاده از اعضای افراد مرگ‌مغزی در‌سال 72 به مجلس رفت و در‌سال 79، مجلس قانون پیوند اعضا از بدن مرگ‌مغزی را تأیید کرد. در‌سال 81 هم دولت آیین‌نامه اجرایی را نوشت و به مجلس تقدیم و مجلس مصوبه را صادر کرد. درواقع از‌ سال 81 شبکه فرآوری پیوند اعضا در ایران راه‌اندازی شد. بعد از آن نظر مساعد آیت‌الله خامنه‌ای هم اعلام شد. دو‌سال پیش دکتر قبادی و دکتر نجفی‌زاده به عراق و پیش آیت‌الله سیستانی رفتند و نظر مساعد ایشان را گرفتند.  ما یک کشور مذهبی هستیم و اگر این تاییدات نمی‌بود، وزارت بهداشت نمی‌توانست این کار را شروع کند. به نظر من هرکس در این رابطه هرکاری انجام دهد، انجام‌وظیفه بوده و هیچ منتی ندارد. همه باید خود را ملزم بدانند هر قدمی که می‌توانند، هرچند کوچک، در راه ایجاد فرهنگ بخشش بردارند. چون مردم ما ثابت کرده‌اند که خیلی دلسوزند، فقط باید به آنها آگاهی داده شود.
آیا همه افرادی که بالقوه امکان اهدای‌عضو دارند، به‌موقع به اهدا می‌رسند؟ اگر پاسخ، منفی است، چه دلیلی دارد؟
خیر، متاسفانه همه به‌موقع به روند اهدا نمی‌رسند. دلایل متعددی وجود دارد. یکی از مهم‌ترین دلایل، نرسیدن به‌موقع اورژانس بالای سر فرد مصدوم است. در کشورهای پیشرفته، اورژانس در مدتی بین 5/3 تا 8/3 دقیقه به صحنه حادثه می‌رسد. اما در کشور ما این زمان، بیشتر است. مشکل دیگر عدم باور پرسنل بیمارستان مبدأ است. بدین معنی که اگر فرد، علایمی ندارد، پزشک و پرستار و بهیار نباید او را رها کنند. با این دید به یک فرد مرگ‌مغزی نگاه کنند که می‌تواند جان چند نفر دیگر را نجات دهد، در این صورت، مسلما به او رسیدگی بیشتری خواهند کرد. دلیل بعدی هم خانواده درجه دو است که می‌توانند با پرهیز از آلودن ذهن پدر و مادر، در این مسأله، نقش مهمی ایفا کرده و به آنان در تصمیم‌گیری صحیح، کمک کنند.
در چه مدت زمانی می‌توان از اعضای فرد مرگ‌مغزی استفاده کرد؟
اگر قلب بایستد، فقط در عرض 4 یا 5 دقیقه زمان می‌توان پمپاژ خون را دوباره برقرار کرد تا گردش خون و اکسیژن به بقیه اعضا برسد. اگر این زمان از دست برود، اولین عضوی که صدمه می‌بیند، خود مغز است. پس از نابود شدن مغز، قلب به واسطه خاصیت خود انقباضی، 6 تا 8 دقیقه به ضربان ادامه می‌دهد. اگر در این فاصله بتوانیم بالای سر مریض برسیم و قلب را احیا کنیم، دوحالت پیش می‌آید، اگر مغز سالم مانده بود که کارهای درمانی را انجام می‌دهیم و اگر مغز آسیب دیده بود، می‌توان مراحل پیوند را درنظر گرفت.   
 آقای دکتر، برای ما از خاطره‌ای بگویید که تأثیر زیادی بر شما داشته است.
من چند ‌سال قبل در یکی از بیمارستان‌های جنوب شهر از خانواده فردی رضایت گرفتم که کار مقبول و مشروعی نداشت. قلب این آقا در سینه یک نوجوان 16ساله حافظ قرآن جای گرفت. گاهی خود من متعجب می‌شوم که به واسطه پیوند، چه آدم‌هایی به هم مرتبط می‌شوند. این فرصتی است که خداوند به آن فرد می‌دهد و معتقدم که آن فرد آن‌قدر عزیز هست که خدا به او این فرصت را می‌دهد یا این‌که زمانی در جایی کار خیری کرده که خداوند به این طریق دست او را می‌گیرد و به او کمک می‌کند.

فراز یزدانی جوانی که با اهدای اعضای خود جان 4 هموطن  را نجات داد


تعداد بازدید :  111