شیوا سعیدی، گروه اقتصادی شهروند| در مسیر رسیدن به پایتخت انرژی ایران، پس از پیاده شدن در فرودگاه عسلویه وقتی در مسیر بندرعسلویه حرکت میکنی، از کنار تأسیسات و خانههایی عبور میکنی که رنگ و لعاب شهری مناطق دیگر ایران را ندارد. در این راه نخستین چیزی که جلب توجه میکند، خشکی زمین است. در جاده خاکی منطقه، گاه و بیگاه کارگرهایی دیده میشوند که با صورتی آفتابسوخته و متحیر، مشغول جارو زدن هستند. از داخل خودرو و در این مسیر، وقتی که به آسمان نگاه میکنی، غبار و آلودگی هوایی را میبینی که بر سنگینی فضا میافزاید! گویی خشکی و سنگینی هوا، به مسافت میافزاید و راه را طولانی میکند. هرچند فاصله فرودگاه تا بندر عسلویه زیاد نیست اما کارگر آبیپوش برایم میگوید که فاصله عسلویه تا شهر 25 مایل (حدود 40 کیلومتر) است.
در طول مسیر خانههایی وجود دارد که به سبک بناهای عربی و برای کارگران ساخته شدهاند؛ وقتی به بندر میرسیم بیصبرانه منتظریم تا سوار کشتی شویم و به قلب پایتخت انرژی ایران برسیم.
گرمای هوا همه را عاصی کرده است، اما داخل شناور اوضاع کمی فرق میکند. تهویهها با قدرت تمام هوای خنک را به صورت میزنند تا فراموش کنی که در چه آب و هوایی قرار داری. به قصد صحبت با یکی از کارگران شناور از جایم بلند میشوم و به عرشه میروم. گرمای هوا آنچنان آزاردهنده است که تحمل نمیکنم و به داخل برمیگردم.
وحشت کارگران از گفتوگو با خبرنگار
میخواهم با خدمه شناور حرف بزنم اما مرد نارنجیپوش با هراس و دلهرهای عجیب از دیدن ضبط در دستم با لهجه جنوبیاش اینگونه از گفتوگو با یک خبرنگار طفره میرود. «...گلویم خشک شده، میروم آبی بخورم و برگردم».
با چشمان پر از ترس از مقابلم دور میشود تا به این فکر کنم که این ترس او با کدام توصیه یا تهدید ایجاد شده و چرا بدون اینکه بداند چه میخواهم بپرسم از گفتوگو فراری است.
با اصرارم، مافوقش را نشانم میدهد. او هم مانند کارگران سکو لباس کار آبی پوشیده و کمی خوشروتر است. برایم توضیح میدهد کارگران مختلف، از جوشکار گرفته تا نقاش و مهندس و کارشناس را بارها با همین شناور به سکوها رسانده است. او از کارش ناراضی نیست اما تأکید دارد که این کار هم سختیهایی دارد. گرمای بالای 45 درجه سانتیگراد هوا و سنگینیاش نفسش را تنگ میکند. کمی بعدتر متوجه میشوم که نکته مشترک تمام افراد این منطقه که به آن اذعان دارند سنگینی هواست. در بررسیهایم متوجه میشوم که وجود گازهای سمی ناشی از استخراج و فعالیتهای فنی نفت و گاز، اینجا نفس را بر همه تنگ کرده است.
یک ماه کار مستمر آبیپوشان در هوای خطرناک
کارگر آبیپوش دیگری که به آرامی با من صحبت میکند از این مشکل اینگونه یاد میکند: بله این آبوهوا خطرناک است اما این کارمان است و به دلیل آلودگی هوا شرایط کاری را طوری تنظیم کردهاند که یک ماه کار و یک ماه استراحت داشته باشیم. حرفهایمان ناتمام ماند. کارگر ریزاندام نارنجیپوش، مهندس کشتی را خبر کرده بود. انگار که ضبطصوت کوچک من برایشان بسیار ترسناک بود.
سکوت کارگران نیازمند گوش شنوا
بین راه تنها چیزی که چشم میبیند آبی بیکران دریاست که تا افق پیش رفته است. وقتی به سکوی پارس 12B میرسیم. روز از میانه گذشته؛ به محض بیرون آمدن نخستین چیزی که به چشم میآید سازه عظیمی است که در دود و سروصدای آن، هر صدای دیگری گم میشود. به وقت تهران اکنون همه کارمندان محل کارشان را ترک میکنند اما کارگران اینجا هنوز هم در گرمای سوزان با وجود دودهای غلیظ مشغول فعالیت هستند. هنگامی که از سازه بالا میرویم یکی از مهندسان درباره ظرفیتهای پروژه توضیح میداد اما با دیدن ضبطهای خبرنگاری که به سرعت به سمت او گرفته شد، مبهوت ماند،
او هم بهطور تقریبی همان اطلاعاتی را داد که روی بروشور بود و درنهایت با جمله «من مسئول پروژه نیستم» خود را از سوالها میرهاند.
کمی جلوتر مسئول پروژه شروع به صحبت میکند اما او همان اطلاعات مهندس قبلی را تکرار میکند تا معلوم شود قرار نیست اطلاعات بیشتری عایدمان شود. در اندیشه مشکلات کارگرانم. متوجه میشوم که در این بخش 250 کارگر مشغول فعالیتند و قرار است 50 کارگر دیگر نیز به آنها اضافه شود. به گفته مسئولان، شیفتهای کاری افزایش داشته تا کمکاریهای گذشته در دولت قبل جبران شود و گاز این بخش تا پایان زمستان جاری به بخش مصرف برسد.
مسئولان حاضر بیش از هر چیز تأکید دارند که تمام کارگران ایرانیاند و نخستین چیزی که هنگام ورود به سکوها آموزش داده میشود، نکات ایمنی است.
میگویند یکی از خطرات کار در این بخش، انتشار گازهای سمی مانندH2S و CO2 است. در سکوها انواع اقدامات ایمنی برای چنین مواردی در نظر گرفته شده است. به قیافه کارگران که نگاه میکنی خستگی از سر و رویشان میبارد. آنها برای کنترل ایمنی با رد شدن خبرنگاران دست از کار خود میکشند و کنجکاوانه به تازهواردها نگاه میکنند اما لب باز نمیکنند. حتی گاهی اوقات خسته نباشید گفتنهایمان هم توجه آنها را هم به خود جلب نمیکند.
علیرضا شکاری از روابطعمومی شرکت تأسیسات دریایی درباره وضع کارگران به «شهروند» میگوید: شاید بسیار قوی به نظر بیایند، چون کارهای سختی انجام میدهند اما در دریا همه چیز تکراری است؛ آنها تمام مدت در کنار یکدیگر هستند تا دوباره به خشکی بازگردند.
همه آنها به دنبال گوش شنوایی هستند تا برایش درددل کنند. اما این گفته او با واقعیتی که میبینیم همخوان نیست و کارگران از گوش شنوای ما فراریاند!
سختی کار در گرمای طاقتفرسا
از اینجا هم رد میشویم. اقامتگاه در سکوی 17 است. صبح ساعت 7 از خواب بیدار میشویم. کارگران مدتهاست که فعالیت خود را آغاز کردهاند. به نظر میرسد اینجا زندگی میان ساعتهای کار زندانی است. آشپزخانه وسیع، آماده به خدمت کارگران است که باید 5 صبح صبحانه بخورند و دل به کار در سکویی بدهند که هزار بار دیگر انجام داده بودند. در بازدید از سکو، مهندس مالکی مسئول پروژه اینجا نیست. تلاشهای روابطعمومی وزارت نفت و تأسیسات دریایی هیچکدام باعث نشد مالکی وارد سکو شود و دقایقی با خبرنگاران صحبت کند. برای قانع کردن روابطعمومی تلاش کردم تا اجازه دهند تا با یکی از کارگران این بخش حرف بزنم. اما او هم مثل کارگران این سکو خسته است و عرق میریزد.
از اینجا هم رد میشویم تا به کشتی C-MASTER برویم که درحال عملیات لولهگذاری فاز 22 پارسجنوبی است. 4 ساعت تا آنجا راه میرویم و ظهر به کشتی میرسیم. گرمای هوا طاقتفرساست و بدتر از آن گرمای داخل واحد است. اینبار به بخش جوشکاری میرویم. به محض ورود بوی ریختهگری و آهن مشام را پر میکند. بیشتر کارگران اینجا از وجود این همه بازدیدکننده متعجب هستند.
دوباره وارد کشتی میشویم تا به کیش و از آنجا به تهران برویم. میانه راه یکی از حاضران را قانع میکنم تا برایم از زندگی کارگران اینجا بگوید. او توضیح میدهدکه زندگی کارگران اینجا ماشینی است و هرم کارگری اینجا مختلف است؛ از کارگران نظافتچی ردهپایین تا افسران ارشد. در این شغل کارگران اجازه ندارند بیش از 60 روز روی دریا بمانند و به ازای آن باید 50 روز در خشکی بمانند. او تأکید دارد که در کشورهایی مانند عربستان هم به این کارگران بسیار سخت گرفته میشود و آنها حتی تا سه یا چهار ماه روی دریا میمانند. این کارگران باید روزانه 12 ساعت بدون توقف کار کنند. چون برنامهریزیها دقیق است نمیتوان به راحتی کار را تعطیل کرد. او میگوید: کارگرانی که در اینجا میمانند عاشق کارشان هستند و بعد از مدتی آنچنان به کار علاقهمند میشوند که نمیتوانند دست از کار بکشند.
با پرسشهایم پاسخ میگیرم که دستمزدهای این بخش بهطورکلی متفاوت است. شرکتهایی که دستمزد بالا میدهند، سعی دارند آن را محرمانه نگه دارند چون شرایط هرکس متفاوت است. البته کارگران خارجی دستمزد مشخص و بالایی دارند. اینجا معتقدند اگر دستمزدها فاش شود، مدیریت قادر به کنترل شرایط نخواهد بود. در ادامه راه، خستهتر از آنم که بتوانم به چیزی فکر کنم. دیگر آبی دریا به نظرم آرامبخش نیست، به انبوه کارگرانی میاندیشم که برای خانه دلتنگی میکنند و خستهتر از خستهاند اما عاشق کاری هستند که انجام میدهند.