شماره ۳۷۸ | ۱۳۹۳ شنبه ۲۲ شهريور
صفحه را ببند
پاکت و ضربدرهایش

فروغ عزیزی نویسنده

آن شب که آقای احمدی به آقای اسدی گفت: دیگه به من سیگار نفروش؛ خودش هم باور نمی‌کرد که ماجرا چقدر جدی باشد.  آقای اسدی، سوپری محله، آمار سیگار کشیدن همه را دارد؛ چون سیگار را از بقیه جاها ارزان‌تر می‎فروشد.
 شب اول آقای احمدی رفته بود نان و ماست و خیارشور بخرد.  همان‌طور که سیگارها را از زیر پیشخوان نگاه می‎کرد، آقای اسدی گفت: «آدم عادت چند ساله رو یک شبه که ترک نمی‎کنه. بیا امشب بهت 10 تاسیگار می‌دم تا 2 هفته دیگه صفرش کن.» اما دیگر این را برای صدمین بار نگفت که خودش 15‌سال سیگار می‎کشیده و حالا 10‌سال است که از بویش هم متنفر شده است.  پیشنهاد وسوسه کننده‌ای بود. آقای اسدی رفت از زیر پیشخوان با حوصله یک پاکت خالی پیدا کرد و دانه‌های سیگار را چپاند توی آن و گفت: «بیا اینم سهمیه‌ات تا فردا شب.»
 آقای احمدی فردا شب به بهانه تمام شدن مایع ظرفشویی رفت توی مغازه و سهمیه 9 تایی سیگار یک روزش را از آقای اسدی گرفت.آقای اسدی قبل از آن‌که سیگارهای سهمیه شب دوم را بچیند توی پاکت، رویش دو تا علامت ضربدر گذاشت و در همان حالت به آقای محمودی که داشت توی یخچال دنبال بستنی مناسب برای دخترش می‎گشت، گفت: «قرار شد هر شب یکی بهش کم بفروشم تا 10 شب.» شب‌های دیگر هم آقای اسدی برای مشتری‌هایش تعریف می‎کرد که چطور هر شب یک ضربدر روی پاکت سیگار می‎خورد. پاکت سیگار توی جیب آقای احمدی هر روز مچاله‌تر می‎شد و سیگارهای تویش کمتر. شب دهم دیگر نیاز به پاکت نبود.
همان یک عدد را به دستش گرفت و پاکت را داد به آقای اسدی نگه دارد. دیگر همه آدم‎های توی محله که مشتری آقای اسدی بودند، داستان ضربدرهای روی پاکت را می‎دانستند. آقای احمدی دیگر نمی‎توانست توی خیابان‌های آن محله سیگار بکشد. حتی توی خانه هم نمی‎توانست. بوی سیگار از توی خانه، نشان شکست آقای احمدی بود از ضربدرها و خجالت از آقای اسدی! کم‌کم توی کوچه یا در صف نانوایی و اتوبوس آدم‌های سیگاری محله از او درباره تجربه ترک کردن سیگار می‎پرسیدند. او مثل یک قهرمان بادی به غبغب می‎انداخت و می‎گفت: «البته کار سختی بود. اما به مدد آقای اسدی تونستم این
کار و  بکنم.»
حالا 10 سالی می‎شود که آقای احمدی سیگار نمی‎کشد. آخرین پاکت سیگار با 10 ضربدر رویش، هنوز توی مغازه‌ آقای اسدی زیر پیشخوان مانده و آقای اسدی هر بار در جواب آدم‌هایی که از او دلیل سیگار نفروختنش را می‎پرسند، داستان پاکت و ضربدرهایش را تعریف می‎کند.


تعداد بازدید :  117