شماره ۳۷۸ | ۱۳۹۳ شنبه ۲۲ شهريور
صفحه را ببند
با درددل سبکبار می‌شویم

|  آنتوان پاولویچ چخوف|

- من به خوبی می‌دانم که نمی‌توانی کمکم کنی، با وجود این با تو درد دل می‌کنم زیرا ما آدم‌های زیادی و بدبیار، با همین درددل‌هاست که سبکبار می‌شویم. من باید هر رفتار و عملم را با روال‌های حاکم انطباق بدهم، من برای توضیح و توجیه زندگی بی‌معنی‌ام باید از نقطه‌نظرهای این و آن و از چهره‌هایی در ادبیات یا فی‌المثل از این نظریه که ما اشراف روسیه درحال پوسیدن هستیم، مدد بجویم. مثلا دیشب ساعت‌ها خودم را با این فکر تسکین می‌دادم که حق با تولستوی است، او واقعا حقیقت‌نویس است! و از این فکر سبکبار شدم. بله برادر، درواقع او نویسنده بزرگی است! هر چه می‌خواهی بگو، ولی او نویسنده‌ای
است بزرگ!
سامو یلنکو که در عمر خود هیچ یک از آثار تولستوی را نخوانده بود و با وجود آن‌که هر روز تصمیم می‌گرفت چیزی از او بخواند ولی تصمیمش را هرگز به مرحله اجرا در نمی‌آورد، احساس شرمندگی کرد و گفت:
- بله همه نویسنده‌ها از روی تخیلشان می‌نویسند ولی تولستوی از خود طبیعت می‌نویسد...  
...
لایوسکی ناگهان پرسید: لطفا به من بگو که معنی نرم شدن مغز چیست؟
- چطور برایت توضیح بدهم؟... مغز آدم مبتلا به این بیماری؛ نرم‌تر از معمول می‌شود... انگار آبکی می‌شود... رو به ضعف می‌گذارد.
- علاج‌پذیر است؟
- بله اگر نادیده‌اش نگرفته باشند قابل علاج است. دوش آب سرد، ضماد... و همین‌طور چند نوع دارو...
برشی از داستان دوئل
 آنتوان پاولویچ چخوف


تعداد بازدید :  104