شماره ۳۷۸ | ۱۳۹۳ شنبه ۲۲ شهريور
صفحه را ببند
همه چیز تغییر کرده است

علی اکبراستاد اسدی ملی پوش اسبق فوتبال

از کودکی همیشه در این رویا بوده‌ام که بازیکن خوبی در فوتبال ایران باشم و فردی موثر در جامعه قلمداد شوم و زمانی که از من یادی می‌کنند به بهترین شکل خطاب شوم اما تا حدی این گونه بود و تا حدی هم نبود! من همیشه دوست داشتم فردی موفق در جامعه باشم زیرا این موفقیت ها در جامعه نیز دخیل خواهد بود.اما این روزها مسائلی می‌بینم که  زیاد برایم خشنود نیست چه از لحاظ اجتماعی  و چه از لحاظ عملکردی در فوتبال کشورمان. برایم سوال شده است که آیا من متوجه این موضوعات نمی شوم یا سایرین خیلی پیچیده هستند. من در این بین با تعجب نسبت به بقیه نگاه می‌کنم.
در دوران ما شاید همه چیز راحت و بی دردسر محقق می‌شد به این معنی که برای دست یافتن به موضوعاتی که به آن علاقمند هستید با تلاش خالصانه محقق بود اما اکنون این قانون‌ها دیگر رسمیت ندارد و قابل پرداخت نیست. شما می‌توانید با کمترین هزینه و کمترین استعداد و لی با رابطه به همه جا برسید موضوعی است که سال‌ها است من را مجذوب و در عین حال متعجب کرده است. من در زمانی که فوتبال بازی می‌کردم به واقع متوجه نمی شدم که چه پولی دریافت می‌کنم یا اینکه این درآمد حاصله را چگونه چند برابر کنم و خالصانه سعی بر فوتبال بازی کردن داشتم. یعنی موضوعاتی که امروز پیرامون فوتبالیست‌ها است آن زمان نه موضوعیت داشت و نه امکان پرداخت به آنها بود زیرا فضا این‌گونه نبود. مسائل اجتماعی امروز ما هم این گونه شده است، همه در صدد دور زدن هم  هستند و فقط پیشبرد اهداف خودشان، برای آنها حایز اهمیت است. تمام سخنان بیان گر این است که این همه فاصله در این زمان چگونه محقق شده است؟ نه فقط فوتبال ما جامعه ما هم همین گونه شده است من 60 بازی ملی دارم اما تا این زمان هیچ در خواستی نداشته ام و نخواهم داشت.
امروز همه چیز چه در جامعه و چه در فوتبال ما تغییر کرده است . شما دیگر از آدمهایی که درستکار بودند یا هستند کمترین صداها را می‌شنوید زیرا برای ابراز صداهایشان و جلب توجه نه رمقی دارند و نه دوست دارند که این کار را انجام دهند و مرام ومسلک دوستان ما تغییر کرده است. با مشاهده این وضع سوال پیش می‌آید آیا همدیگر را دوست دارند یا نه؟ این برای من سوال است. چرا غریبه شده ایم و تعاملی با یکدیگر نداریم .چرا و چرا خودم را دیگر متعلق به این زمان نمی دانم خودم را دیگر جزئی از این مردم نمی دانم یادم هست آن زمان‌ها بی دلیل همه را دوست داشتیم چه فوتبالیست چه یک فرد عادی. در یک جامعه فرقی نمی‌کرد زیرا یک فوتبالیست با یک فرد در جامعه یکی بود. من بعد از بازی‌های تیم ملی به تبریز می‌رفتم و بیشتر وقتم را با مردم در خیابان‌ها بودم اما این فاصله  امروز آزار دهنده است. شما نمی‌توانید یک فرد مشهور را با مردم در جامعه ببینید اما آن موقع این گونه بود. از این فاصله ناراحتم شکاف و فاصله‌ای که به ضرر ما است جامعه ما را چند پاره کرده است. من اوضاع مالی مناسبی ندارم زیرا خوب زندگی کردم و هنوز هم با مردمم و با مردم هم می‌مانم و جایی نمی‌روم. اما مواقعی حسرت می‌خورم و این آرزو در ذهنم شکل می‌گیرد ای کاش هم امروز مانند آن روزها بود و تا این حد فرق را نمی‌دیدیم. اما من رویایی را در ذهن دارم!
وقتی می‌بینم که این‌گونه پول به بازیکنان می‌دهند می‌گویم ای کاش من هم اکنون فوتبالیست بودم اما مهمتر از آن، جامعه ای راحت و آرام را به تمام این مسائل ترجیح می‌دهم. موضوعی که امروز از آن ناراحتم فوتبال نیست بلکه اجتماع است اجتماعی که با هم قهر هستند و یکدیگر را نمی پذیرند. کسی، دیگری را قبول ندارد.این روزها شعار مسئولان ما قطعا این است که پهلوان زنده را عشق است نه کسانی که زحمت‌ها در این باب کشیده‌اند. من کارمند شهرداری شهر تبریز هستم و به این موضع می‌بالم زیرا با مردم جامعه به صورت مستقیم در ارتباط هستم .شما زمانی که با مردم به صورت مستقیم در ارتباط باشید حس خوبی را به دنبال دارد زیرا جامعه حیات یک کشور محسوب می‌شود و حفظ و آرامش آن به معنی بروز موفقیت های پی‌درپی در یک جامعه است.
این حیات ما امروز خیلی دوست داشتنی نیست زیرا زنجیری در این میان نیست تا مردم را به هم وصل کند. این روزها به فکر فرزندانم هستم و دوست دارم آنها در این مملکت به خوبی بزرگ شوند و دچار مخاطرات مختلف نشوند دوست دارم آنها در یک آشتی ملی بزرگ شوند و ظهور کنند همه ما این حق را داریم که در یک جامعه مهربان زندگی کنیم و از آن نفع ببریم فرقی نمی کند چکاره بودیم یا می‌خواهیم باشیم مهم این است که همه با هم باشیم و مهم تر اینکه حق و حقوق یکدیگر را در جامعه محترم شماریم شاید این موضوع ایده‌آل یا آرزوی هر فرد در جامعه‌اش باشد که فکر می‌کنم کمترین مطالبه هر فرد از جامعه‌اش است.

 

 


تعداد بازدید :  93