شماره ۳۳۷ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱ مرداد
صفحه را ببند
نگاهی به مسائل روانشناختی اهدای عضو
وقتی شب به پایان می‌رسد
روایت یک گیرنده عضو درباره ترویج فرهنگ اهدای عضو

طرح نو| رتبه چهل‌ودوم در جهان در زمینه اهدای عضو. آماری است که‌ سال 91 از سوی معاون وقت درمان وزارت بهداشت برای ایران منتشر شد. در شرایطی که بعضی کشورها به شکل عجیبی به دنبال شکستن رکورد اهدای عضو و ثبت در کتاب جهانی گینس هستند، اهدای عضو ایرانیان هنوز به میانگین جهانی یعنی 50‌درصد از بیماران مرگ مغزی نرسیده است. ‌سال گذشته گینس اعلام کرده است که هند در رتبه اول اهدا قرار داشته و فیلیپینی‌ها در تلاش بودند تا جای خود را با هندی‌ها عوض کنند. البته بخشی از آنها را کسانی تشکیل می‌دهند که به دلیل کمک مالی عضوی از بدن خود را اهدا می‌کنند. چه به دلیل کمک مالی و چه به دلایل دیگر، اهدای عضو نیز مانند هر کار خیر دیگری از نظر روانشناختی الگوی خاص خود را دارد.

مهدی حاج اسماعیلی، روانشناس و استاد دانشگاه می‌گوید: «وقتی بحث پیوند و اهدای عضو پیش می‌آید باید به مسأله نیاز توجه کنیم. انسان دارای 5 نیاز است که عبارتند از نیاز تعلق، نیاز به آزادی، قدرت، بقا و تفریح. نیاز بقا شامل سلامتی، امنیت و پول می‌شود. معمولا کسی که عضوی از بدنش را اهدا می‌کند نیاز به بقا دارد. ممکن است به شکل نیاز به پول باشد. کمتر افرادی هستند که صرف انسان‌دوستی و احساس تعلق و عشق عضوی از خودشان را اهدا کنند. ممکن است فردی که اهدا می‌کند دچار شکست اقتصادی شده یا برای ازدواج نیاز به پول داشته باشد یا به دلیل احساس تعلق و عشقی که به کسی دارد این کار را انجام دهد. مثلا زن و شوهر به این نتیجه برسند که اگر یکی از اعضایشان را به دیگری اهدا کنند به نفع زندگیشان است.»
وقتی پای صحبت یک گیرنده عضو ناشناس می‌نشینیم دراین‌باره می‌گوید: «یکی گرفتار بیماری است و دیگری گرفتار بي‌پولی و هردو در جامعه امروزی «تحقیر شده»، گویی مقصرند و گناهکار. قرار است عنصری از بدن یکی به کار دیگری بیاید. قرار است او سلامتی‌اش را تقسیم کند، نه! بفروشد! سلامتی را معامله می‌کنند، یک خرید و فروش و همه چیز از همین جا آغاز می‌شود، چانه می‌زنند، به التماس می‌افتند، گاهی حقه‌بازی می‌کنند، اما اینها انسان هستند. هر دو انسان‌اند اما گرفتار که وقتی «فقر» از دری وارد شد، ایمان می‌گریزد. فقر سلامتی، فقر مال چه فرقی می‌کند؟ دهنده‌عضو هیچ ارتباط عاطفی با گیرنده ندارد و بر عکس. پس چرا یکی باید غم دیگری را داشته باشد؟ چرا باید در این ارتباطی که به اجبار ایجاد می‌شود یکدیگر را دوست داشته باشند و یک درد مشترک را بفهمند؟ درد فقر فرهنگی، درد نیاز اقتصادی در جامعه؟ نه این‌که گیرنده عضو همیشه وضع مالی خوبی دارد، نه، او هم معمولا مجبور است پول قرض کند و تا جایی که می‌تواند ارزان‌تر بخرد، این وضع اکثریت است. اما در هر صورت، او خود را مال باخته می‌بیند بدون این‌که فکر کند در مقابل چه می‌گیرد و آن یکی آینده خود را تیره و مبهم و بدون سلامتی کامل. و هر دو در جهل. اما چه می‌کند کلمه‌ای که کمتر به آن می‌اندیشند: اخلاق و احترام برخاسته از آن و دوست داشتن.»
این مسأله بعد دیگری هم دارد که می‌تواند روند اهدای عضو را ساده‌تر یا مشکل‌تر کند. حضور خانواده‌ها به‌ویژه خانواده‌های دهنده عضو در مواردی که خود فرد دچار مرگ مغزی شده و آنها باید تصمیم بگیرند. بحث بر سر راضی کردن آنهاست که عضوی از عزیزشان را به دیگری اهدا کنند. با وجودی که کارت اهدای عضو کم و بیش بین مردم جا افتاده است اما همچنان نمی‌شود مسأله رضایت خانواده را نادیده گرفت. مهدی حاج اسماعیلی دراین‌باره می‌گوید: «برخی از افراد سعی می‌کنند اهدای عضوشان را از اطرافیان و خانواده‌شان مخفی نگه دارند. در جامعه ما درحال حاضر هم فرد اهدا کننده و هم فرد گیرنده در پاسخ به نیاز بقا و امنیت این کار را می‌کند.» نجمه مهدی و روانشناس نیز اعتقادات خانواده‌ها را در تصمیم‌گیریشان موثر می‌داند. او می‌گوید: «در مواردی که خانواده تصمیم گیرنده است به اعتقادات شخصی افراد برمی‌گردد. اگر به این اعتقاد داشته باشند که عزیزشان را با بدن سالم دفن کنند، نمی‌گذارند عضوی از او اهدا شود. چون فکر می‌کنند که آن فرد آرامش ندارد و اگر خانواده‌ای بدون رضایت عمیق قلبی اعضای یکی از عزیزانش را اهدا کند بعدها ممکن است مشکلاتی برایشان به‌وجود بیاید. اما اگر رضایت داشته باشند، احساس خوشایندی در آنها ایجاد خواهد شد زیرا باعث حیات شخص دیگری شده‌اند و این احساس را هم دارند که روح کسی که اکنون به زیر خاک رفته به آرامش می‌رسد.»
مسأله رضایت خانواده در جوامع دیگر نیز مورد توجه بوده است. چنانچه در اسپانیا با وجودی که قانونی مبنی‌بر این‌که رضایت خود شخص برای اهدا کافی است در مجلس مطرح شد و رأی‌اعتماد آورد، به دلیل مشکلات اجتماعی که ممکن بود چنین قانونی ایجاد کند، هنوز رضایت خانواده شرط لازم اهدای عضو فرد متوفی است. جدای از احساسی که خانواده در مورد اهدای عضو دارد و می‌تواند تعیین‌کننده باشد، احساس خود فرد نیز در پیامدهای اهدای عضو موثر است. حاج اسماعیلی که تجربه روانکاوی مراجعانی با سابقه پیوند عضو را داشته از تجربیاتش چنین می‌گوید: «موردهایی را مشاهده کرده‌ام که بعد از اهدا احساس عاطفی خاصی با گیرنده برقرار کرده‌اند و حس کرده‌اند که آن فرد هم از خودشان است و سلامتی او برایشان مهم است و آن فرد برایشان اهمیت دارد. نکته ظریف این مسأله این است که فردی که عضوی را می‌گیرد به دلیل پولی که پرداخت کرده به آن عضو به‌عنوان یک شیء نگاه می‌کند و رابطه‌ای انسانی و احساسی با طرف مقابل ندارد. البته این همبستگی به نوع ارتباط اولیه این دو با هم برمی‌گردد و این‌که چگونه به هم معرفی شده‌اند و با هم قرارداد بسته‌اند. ممکن است چک و چانه‌هایی هم در میان بوده باشد. معمولا در این موارد بعد از 6، 7 ماه رابطه این دو قطع می‌شود. یک دلیل این است که فرد اهدا‌کننده ممکن است به دلیل این‌که با دادن عضوش برای دیگری سلامتی ایجاد کرده است انتظاراتی مادی از او داشته باشد. نوعی چسبندگی که باعث شود طرف مقابل واکنش طردکنندگی داشته باشد. اگر هر دو طرف از سطحی از روابط انسانی برخوردار باشند که صرفا به تحصیلات مربوط نمی‌شود، باعث می‌شود انتظارات بیش از حد شکل نگیرد و این احساس انتظار بیش از حد به وجود نیاید.»
اما وقتی از گیرنده عضو ناشناس می‌خواهیم که در مورد مقاصد اهداکنندگان صحبت کند، می‌گوید: «در میان این همه آدم معامله‌گر، هستند آنها که یکدیگر را به‌عنوان انسان می‌فهمند، این می‌داند که سلامتی‌اش را مدیون اوست و آن تمام عشق و احترام این را از آن خود می‌بیند، این هم معامله‌ای است؟ شاید، اما چه معامله زیبایی، معامله عشق و احترام متقابل. این نتیجه رابطه دو انسانی است که دست روزگار آنها را نه در مقابل هم که این بار در کنار هم و به یاری هم قرار داده است. دوستی‌ای که تا زندگی هست، ادامه می‌یابد، هر دو نگران هم و همیشه یار هم، یکی به نیاز معنوی، دیگری هم به نیاز معنوی که این‌جا پول هم جهت دیگری می‌یابد. پول با عشق عجین شده است.» پیامدهای روانشناختی پیوند عضو در مورد گیرنده نیز وجود دارد. او نیز پس از این‌که عضو دیگری را دریافت می‌کند و اغلب پس از گذشت مدت کوتاهی ممکن است دچار پیامدهایی شود و این‌جا هم خانواده‌ها می‌توانند مشکلات پس از پیوند را سهل‌تر یا سخت‌تر کنند. به گفته نجمه مهدوی «فرد گیرنده اولین‌باری که پس از عمل به هوش می‌آید از سلامت خودش بسیار خوشحال است. بعد از مدتی ممکن است دچار احساس دوگانگی شود. انگار که خودش نیست. البته این مسأله بستگی به عضو اهدایی دارد. وقتی عضو پیوندی قلب باشد این حس بیشتر است. کم‌کم فرد وارد مرحله پذیرش می‌شود و حیات دوباره‌اش باعث انگیزه بیشتر برای فعالیت و تلاش او می‌شود. گاهی هم خانواده‌ها در مورد پذیرفتن عضو دیگران دچار وسواس می‌شوند. مثلا این‌که این قلب چه کسی است که قرار است در جسم یکی از اعضای خانواده‌شان باشد. چون فکر می‌کنند احساسات خوب و بد هم با قلب منتقل می‌شود که این از نظر پزشکی درست نیست و یک مسأله
روانی است.»
هرکدام از این پیامدها با توجه به ویژگی‌های شخصیتی و هدفی که شخص از اهدای عضو دارد، می‌تواند تغییر کند. فردی که در شرایطی رشد پیدا کرده باشد که احساس کند می‌تواند با اهدای عضو به دیگری حیات ببخشد با کسی که به دلیل مشکلات، اهدای عضو را به‌عنوان سرنوشت دردناک می‌پذیرد به این پدیده به شکل متفاوتی نگاه می‌کند و همین می‌تواند حتی شکل رابطه دو فرد یا خانواده گیرنده و دهنده عضو را شکل دهد. مهدی حاج اسماعیلی می‌گوید: «بعضی‌ها هم هستند که بعد از پیوند عضو سال‌ها با هم رابطه دارند و در این شرایط ممکن است گیرنده هر چند وقت یک‌بار به اهدا‌کننده کمک مالی کند بدون این‌که او انتظاری داشته باشد. مهم‌ترین مسأله برای شکل گرفتن چنین رابطه انسانی این است که قبل از اهدا هر دوطرف از مشاوره‌های روانشناسی برخوردار باشند. باید این احساس در گیرنده به‌وجود بیاید که درحال خریدن عضو نیست و باید رابطه انسانی عاطفی دوطرف
حفظ شود.»
رسانه‌ها در تلاش هستند تا مسائلی چون اهدای عضو را که کمک به حیات انسانی دیگر است در جامعه جابیندازند. این موضوع جذاب گاهی دستمایه برنامه‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی نیز قرار می‌گیرد اما مسأله مهم توجه سازندگان این برنامه‌ها به واقعیت‌های علمی است که مسأله اهدای عضو را زیر سوال نبرند. نجمه مهدوی می‌گوید: « در همه این موارد فرهنگ‌سازی از طریق رسانه‌ها و به‌خصوص رادیو و تلویزیون می‌تواند خیلی موثر باشد. وقتی نشان بدهیم که کسی با عضو جدید حیات نویی به دست آورده است بر عموم تأثیر می‌گذارد. این روزها می‌بینیم که افراد خودشان کارت اهدای عضو می‌گیرند که اگر اتفاقی برایشان افتاد اعضایشان اهدا شود. باید زندگی آدم‌هایی را که می‌توانند با گرفتن یک عضو زندگی دوباره‌ای داشته باشند نشان بدهیم و دیدگاه‌شان را نسبت به زندگی دوباره بدانیم. احساس رضایت آن فرد می‌تواند خیلی تاثیرگذار باشد. این‌که مثلا ببینیم از به دست آوردن زندگی دوباره اشک شوق در چشمانشان نشسته در دیدگاه جامعه نسبت به اهدای عضو موثر است.»
توجه به احساس واقعی کسانی که چنین تجربه‌هایی دارند می‌تواند به این فرهنگ‌سازی کمک کند. گیرنده عضوی که در این گزارش از ما خواست ناشناس بماند درباره ترویج فرهنگ اهدای عضو می‌گوید: «به نظر می‌رسد اگر انسان‌ها، دیگری را بیگانه نبینند و یکدیگر را بفهمند و دریابند که جز با پذیرش دیگری همچون خود، نمی‌توانند زندگی خوبی داشته باشند، هرگز در هیچ معامله‌ای و در هیچ رابطه‌ای رنجی نخواهند برد بلکه رضایت قلبی‌ای وجود خواهد داشت که اگر رنج‌ها را به شادی تبدیل نکنند، حداقل آنها را بسیار قابل تحمل‌تر خواهند کرد و اساسا تا زمانی که این اتفاق نیفتد این رنج را نه در ارتباط با گیرندگان و دهندگان عضو که در ارتباط با هر فروشنده و خریداری، هر معلم و دانش آموز، هر دو همسایه و... هر دو انسان می‌بینیم. باور کنید مسأله ما مسأله‌دهنده و گیرنده عضو نیست، مسأله ما مسأله انسان است. مسأله اخلاق، مسأله احترام و دوست داشتن است. کمی بیندیشیم کدامیک از ما در عاطفی‌ترین روابط‌مان معامله نمی‌کنیم؟ شرم‌آور نیست؟ معلمی از شاگردانش پرسید چگونه تشخیص می‌دهید شب به پایان رسیده و روز آغاز شده است؟ هر یک از آنها چیزی گفت: یکی گفت اشیاء را ببینیم، دیگری گفت سپیدی سپیده معلوم می‌کند و اما معلم گفت: نه بچه‌ها هرگاه غریبه‌ای را دیدید و او را برادر خود پنداشتید آن زمان شب به پایان رسیده و روز آغاز
شده است.»


تعداد بازدید :  88