شماره ۳۷۶ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۹ شهريور
صفحه را ببند
از زرنگی‌های ما

اویس رضوانیان حقوقدان و وبلاگ‌نویس


بعد از آن‌که تمام تلاش‌های دولت برای منصرف کردن شهروندان از دریافت یارانه ناموفق ماند و ملت همیشه در صحنه با حضور افسانه‌ای خود در صفوف یارانه حماسه‌ای خلق کرد، یادداشت‌های متعددی در توضیح این رفتار شهروندان نگاشته شد. از میان همه‌ این توضیحات، یکی هم این بود که ذهن حسابگر هر شهروند، ناخودآگاه حساب خود را از بقیه جدا کرده و پس از آن‌که سهم خود را از یارانه دریافت می‌دارد، مدافع انصراف سایر شهروندان از دریافت آن می‌شود. این تحلیل، علت چنین رفتاری را هم این‌گونه شرح می‌داد که از یک‌سو، هر شهروند می‌داند که در صورت انصراف تعداد بیشتری از شهروندان از دریافت یارانه، عواید آن می‌تواند صرف بهبودهای اجتماعی و مدنی و بهداشتی و رفاهی‌ای شود که برای همه مفید و مثمر ثمر است. اما از سوی دیگر، همان ذهن حسابگر ترجیح می‌دهد که خود را در این بازی استثنا قرار داده و انصراف را به دیگران وا نهد و به این‌ترتیب، هم از خود یارانه و هم از عواید و منافع اجتماعی ناشی از انصراف آن بهره‌مند شود. جالب این‌جاست حتی همان کسی که یارانه را هم دریافت کرده است، در مواجهه با تعداد شگفت‌انگیز دریافت‌کنندگان یارانه سری به تأثر تکان می‌دهد و ثبت‌نام کنندگان را به انواع صفات می‌نوازد. یعنی باز هم خود را چیزی جدا از جمع می‌بیند و در جایی دیگر می‌نشاند.  
حالا البته داستان یارانه‌ها قدیمی شده و دیگر کسی کاری به کار آن ندارد. اما واقعیت این است که منطق و استدلالی که در ذهن ما برای دریافت ناروای یارانه‌ها وجود دارد، در بسیاری از مسائل اجتماعی دیگر هم به کار می‌آید و می‌تواند کنش‌های ما را توضیح دهد.  
چندروز پیش در کلاس آموزشی‌ای بودم که قرار بود مباحث فشرده‌ای از اقتصاد ایران را در چند جلسه بیان کند. در ابتدا به دانشجویان تذکر داده شد که به دلیل محدودیت زمان و فشردگی مباحث، از طرح سؤال شفاهی پرهیز کنند و سؤالات خود را به صورت کتبی تحویل دهند تا دقایق پایانی هر جلسه به پاسخگویی به آن سؤالات اختصاص داده شود. با این‌که علی‌الظاهر تمام شرکت‌کنندگان افراد تحصیلکرده و از سطوح فرهنگی بالا بودند، اما بارها در جریان کلاس سؤال‌های شفاهی‌ای مطرح شد که رشته‌ کلام مدرس را قطع کرد و وقت سایرین را گرفت.   توجه که کردم، دیدم در این‌جا هم همان منطق یارانه‌ای حاکم است که هر کس با خود می‌گوید من سؤالم را مطرح می‌کنم، اما دیگران چنین کاری نکنند. به این ترتیب هم منفعت طرح سؤال را برده‌ام و هم منفعت این‌که دیگران نباید وقت کلاس را بگیرند.  مثال‌هایی از این دست زیاد است: آشغالی که خودمان از شیشه‌ ماشین بیرون می‌اندازیم، در نظرمان مهم نمی‌آید، اما وقتی دیگری چنین کاری می‌کند با تأثر سر تکان می‌دهیم و تقبیحش‌ می‌کنیم. سر چهارراهی که راه بند آمده است و همه در هم پیچیده‌اند، اگر مفری بیابیم که خودمان را از مهلکه برهانیم، در استفاده از آن درنگ نخواهیم کرد، حتی اگر بدانیم که این مفر ما راه دیگران را سد خواهد کرد. اما همان دیگران اگر مفر ما را به کار بگیرند و راه را مسدود کنند به انواع بدوبیراه‌ها می‌نوازیم‌شان.  اگر دست بدهد، خودمان را در جایی از صف که حق‌مان نیست وارد می‌کنیم، اما ورود ناحق دیگری را بر نمی‌تابیم. اینها همه شکلی از همان منطق یارانه‌ای است که براساس آن، خودمان را در جایی متفاوت از دیگران (با حق و امتیازی برای استفاده از راه‌های میان‌بر) قرار می‌دهیم و در مقابل، انتظار داریم دیگران همه مقید به همان قانون و قاعده‌ای باشند که ما دورش زده‌ایم.  
ما فکر می‌کنیم خیلی زرنگیم.  
oveis.  rezvanian@gmail.  com


تعداد بازدید :  260