شماره ۷۳۲ | ۱۳۹۴ چهارشنبه ۱۸ آذر
صفحه را ببند
سرمایه‌ای که از دست رفت
مردمی که با سیل می‌جنگند

|  الکساندر درشسل «Alexander Drechsel» |

برگردان: مجتبی پارسا| یک روز زیبا و گرم تابستان ژوئن ‌سال 2013 در شهر ویتنبرگ در شمال ایالت براندن‌برگ در آلمان. خورشید به این شهر آرام و کم‌جمعیت (17‌هزار نفر جمعیت) می‌تابد و مردم درحال درست‌کردن سدی درمقابل رودخانه البه هستند. هیچ آتش‌نشان، پلیس یا نیروهای امداد فنی آلمان (THW) در آن‌جا حضور ندارند. اما همچنان که به رودخانه البه نزدیکتر می‌شوید، ارتفاع کیسه‌های شن، بلندتر می‌شوند. پلیس، تقریبا همه مسیرهای دسترسی به رودخانه را مسدود کرده است و تنها یک مسیر را بازگذاشته که داوطلبان، درحال پرکردن کیسه‌های شن هستند. مسئولان شهر گفته‌اند که مردم امیدوارند بتوانند 140‌هزار کیسه‌شن را در روز پر کنند تا خاکریزها و موانع موجود در طول رودخانه را تقویت کنند.

راینر وولرت، مسئول نظارت بر عملیات این منطقه، می‌گوید: «ما کیسه‌های شن را پر می‌کنیم و به منطقه‌ای که نیاز است، می‌فرستیم. با وجود این واقعیت که بیشترین ارتفاع آب ثبت‌شده رودخانه البه، بیش از 7.7 متر بوده که به آرامی وارد شهر شده، اما هنوز خالی از خطر نیست. ما باید به‌سرعت، به پرکردن کیسه‌های شن، به‌منظور تقویت اقدامات حفاظتی ادامه دهیم.»
یکی از داوطلبان می‌گوید: «به همین دلیل است که بسیاری از افراد با کمک لوله‌های فاضلاب، کیسه‌های شن را پر می‌کنند. ما لوله‌ها را به درون تل شن فرو می‌کنیم و بعد آن را بیرون می‌کشیم و شن‌های درون آن را به داخل کیسه تخلیه می‌کنیم. پر کردن کیسه‌ها با این روش، بسیار سریع‌تر از پر کردن کیسه‌ها توسط بیل است.»
مردی با موهای خاکستری، همچنان که کیسه را در دست دارد، می‌گوید: «وزن کیسه‌ها تقریبا به 25کیلوگرم می‌رسد. کیسه‌هایی که با شن مرطوب پر می‌شوند حتی تا 50 کیلوگرم وزن دارند.» با این‌که این کار، به لحاظ فیزیکی، کار سختی است و خورشید نیز مستقیما بر سر داوطلبان می‌تابد، اما داوطلبان می‌خواهند کمک کنند تا شهر را در مقابل سیل، حفاظت کنند. حتی بسیاری از دانش‌آموزان کیسه‌های شن مدارس را با اتوبوس به این‌جا می‌آورند تا به پرکردن کیسه‌ها کمک کنند. همچنین بعضی از شرکت‌های حمل‌ونقل خصوصی، کامیون‌ها و رانندگانشان را به آن‌جا می‌فرستند تا کیسه‌های شن را به محل سدها ببرند. اما تنها به دستیاران ماهر اجازه داده می‌شود که کیسه‌های شن را به طرف رودخانه و سدها ببرند؛ چراکه ممکن است هر لحظه سدها، بشکنند و برای داوطلبان و مردم عادی، هم خطرناک و هم وحشت‌آور است. افراد ماهر، کسانی هستند که می‌دانند این کیسه‌های شن را کجا باید قرار دهند و در چه قسمت‌هایی، بیشتر به آنها نیاز است.
به‌طورکلی سدها در وضع مناسبی قرار دارند؛ اما نقاط ضعیفی وجود دارند که باید مستحکم‌تر شوند.

بعد از آن‌که در شهر ویتنبرگ، رودخانه البه طغیان کرد و سیل آمد، سدهای بلندتری ساخته شد که 8 متر بیشتر از سدهای قبلی ارتفاع داشتند. شهردار ویتنبرگ می‌گوید: «اگر این‌بار سیل وارد شهر شود، نه‌تنها بافت‌های قدیمی شهر بلکه به کل شهر آسیب خواهد زد.»
پیش از آن‌که سیل گذشته اتفاق بیفتد نیز افراد زیادی برای پرکردن کیسه‌های شن، دست به‌کار شدند، اما از آنجایی که هوا سرد بود، بسیاری دیگر از مردم نتوانستند به استحکام سد کمک‌کنند. اما این‌بار، پیش از سرد شدن هوا، مردم اقدام به پرکردن کیسه‌های شن کردند.
در هر حال، همواره همه‌چیز به‌خوبی پیش نمی‌رود و ممکن است در بعضی مواقع، اتفاقات ناگواری بیفتد که حتی با وجود پیش‌بینی آن، باز هم ممانعت از وقوع آن، یا محافظت درمقابل خطرات آن، ناممکن شود.
«دن هیرشفلد» (Dan Hirschfeld)، روزنامه‌نگار «دویچه‌وله» داستان زندگی دو نفر از افرادی را که در دو شهر آلمان، به‌خاطر طغیان رودخانه و سیل، زندگی‌شان را از دست دادند، نوشته‌است:  
سیل، تأثیر خود را بر زندگی مردم آلمان باقی می‌گذارد
بعد از سیل ژوئن 2013 در شهر ساکسونی(Saxony) آلمان، آب فروکش کرد؛ اما قدرت طغیان رودخانه‌ها را با آسیب‌هایی که واردساخت، نشان داد. هزینه خسارات، میلیاردها یورو برآورد شد و بسیاری از مردم را بی‌خانمان کرد و 11‌هزار نفر را مجبور به ترک خانه‌هایشان کرد.
روستاها و مناطق همجوار شهر ساکسونی تا چندین‌روز بعد از سیل، با انباشت آب درگیر بودند و شهر در سکوتی وحشتناک فرورفته‌بود. پلیس و نیروهای امدادی، به غریبه‌ها اجازه ورود به مناطق سیل‌زده را نمی‌دادند. خطر بالقوه شکستن سدها نیز تهدید‌کننده بود؛ به‌طوری‌که به مردم اجازه بازگشتن به خانه‌هایشان را نمی‌دادند.
سرنوشت غم‌انگیز توماس‌ هاسه
توماس‌ هاسه در «لازنیگ»، یکی از مناطق همجوار شهر ساکسونی، شهری که بعد از طغیان و سیل رودخانه البه، به شهر ارواح تبدیل شد، زندگی می‌کند. همسر او و پسر پنج‌ماهه‌شان، به‌تازگی به خانه جدیدی نقل‌مکان کرده بودند. خانه‌ای با باغ‌بزرگ که توسط زمین‌های کشاورزی محاصره شده‌بود.
حدود 3 هفته پیش از آن،‌ هاسه، بازسازی آپارتمان قدیمی‌ای را تمام کرده بود و قرار بود مستاجرانی در آن خانه سکونت کنند. پول اجاره نیز برای کمک به بازپرداخت وام بانک بود. آن وام را به‌اضافه همه پولی که ذخیره کرده‌بود (30‌هزار یورو) برای خریدن سیستم گرمایشی مزرعه خرج کرده بود.
همچنان‌که ‌هاسه به نقشه‌های بر باد رفته‌اش فکر می‌کرد، به‌سختی جلوی خودش را می‌گرفت تا اشک نریزد.
طغیان و سیل رودخانه، همه زمین‌ها و سیستم گرمایشی او را از بین برد. کف خانه‌اش را آب گرفته بود، چنان‌که کف آپارتمان بازسازی شده‌اش و همچنین سیستم‌های گرمایش الکتریکی‌اش کاملا از بین رفته بود.
از آنجایی که هیچ بیمه‌ای در آن منطقه، سیل را پوشش نمی‌دهد و اگر هم پوشش دهد، حق بیمه آن بسیار بالاست- برای‌ هاسه خیلی‌زیاد است- او امیدی به بازگرداندن سرمایه‌اش نداشت. در آن زمان، همسر و فرزند ‌هاسه در «گراسنهاین»
- نیم‌ساعت فاصله با خودرو- زندگی می‌کردند، اما به‌خاطر مسدودشدن پل‌های البه، بیش از 2 ساعت زمان نیاز داشت تا یکدیگر را ببینند. برای همین‌ هاسه کمتر می‌توانست به آنها سربزند. او هیچ آینده‌ای را برای خود و خانواده‌اش متصور نبود.

نبرد سرسختانه درمقابل سیل
«هولگر رایش» نیز وضع مشابهی داشت. چندین‌ سال قبل، او کارخانه کاغذسازی کوچکی را در شهر «لونزنائو» خرید. شهر کوچکی میان «چمنیتز» و «لایپزیگ». او همه پول‌های ذخیره‌کرده‌اش را برای راه‌انداختن بیزینس کوچکی که در آن 32نفر مشغول به فعالیت بودند، خرج کرد. رایش، دستگاه‌های زیادی را طراحی کرد و به‌همراه تیمش، ایده‌هایش را عملی کرد. او در مدت بحران اقتصادی، وام‌هایش را پرداخت کرد. همه‌چیز به‌خوبی پیش می‌رفت. هر روز، کامیون‌های زیادی با انباشت رول‌های کاغذ، آن‌جا را ترک می‌کردند و مشتری‌ها نیز بسیار راضی بودند.
آن روز بعدازظهر، آژیر هشدار فاجعه به‌صدا درآمد. رایش به‌سمت کارخانه، یعنی جایی که کارکنان زیادی درحال کار بودند، با عجله حرکت کرد. آنها موتورها و دستگاه‌ها را خاموش کردند و دستگاه‌های گرانقیمت و مهم را روی تخته‌های چوبی قرار دادند که تا حد امکان، از سطح زمین و به‌منظور حفاظت از آنها در برابر آب، به‌دور باشند حتی بعضی از موتورها را نیز با طناب، از سقف آویزان کردند.
رایش و تیمش، همچنین حفاظ‌هایی را در مقابل آب ساختند و درها و دریچه‌هایی را که به‌سمت سالن باز می‌شد، با تخته‌های چوبی، عایق فوم و کیسه‌های شن، پوشاندند. ساعت 30: 9 شب بود که آب ناشی از سیل، به آن‌جا رسید اما در یک‌متری دروازه‌های عایق‌بندی شده، ایستاد، زمانی که کارکنان دستگاه‌ها و موتورها را دوباره پایین آوردند و نصب کردند، آب، عقب‌رفت. حدود نیم‌ساعت بعد، موج آب به یکی از درها رسید. رایش و کارکنانش، به‌سرعت پمپ‌های الکتریکی را برداشتند و سرسختانه در برابر سیل مبارزه کردند. آنها می‌توانستند که آب بیشتری را نسبت به آبی که وارد می‌شد، خارج کنند.
آینده نامعلوم
ساعت حدود 11 شب بود که ناگهان برق قطع شد. رودخانه «زیکائو» که دقیقا کنار کارخانه قرار داشت، مواج شده بود و یکی از پل‌ها که کابل‌های برق کارخانه روی آن پل قرار داشت را خراب‌کرد. چراغ‌ها خاموش شدند، پمپ‌ها از کار ایستادند و آب شروع به بالا آمدن کرد. سرانجام، ارتفاع آب به 20 سانتی‌متر بالای سطح زمین رسید. سیل، از دروازه‌های عایق‌بندی‌شده عبورکرد و کارخانه از بین رفت.

رایش نمی‌دانست که به 32 نفر کارگر و خانواده‌هایشان چه بگوید. زمانی که آب فروکش کرد، همه افراد تا چندین‌روز درگیر تمیز و مرتب‌کردن آن‌جا بودند تا حجم عظیمی از آب و گل و لای را از سالن‌های تولید، خارج کنند. گرچه رایش، کارخانه را در برابر سیل، بیمه کرده بود اما نمی‌دانست آنها چه مقدار از هزینه خسارات را به او می‌دهند و حتی اگر آن پول‌ها را دریافت کند، آیا ماشین‌ها و دستگاه‌ها دوباره به‌کار می‌افتند یا نه.


تعداد بازدید :  412