شماره ۳۶۹ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۱ شهريور
صفحه را ببند
کاسبی؛ در زمین‌های سرگردان
درآمدزایی از پارکینگ‌های بی‌صاحب

علی اکبرزاده- شهروند | رقابت صاحبان وسیله نقلیه در یافتن فضایی مناسب برای پارک خودروهایشان، از آن دست ماجراهایی است که در جریان پایتخت نشینی امری عادی تلقی می‌شود. این اتفاق اگرچه به‌عنوان معضلی مهم و اساسی فکر مسئولان شهری را به خود مشغول نکرده اما، موجب درآمدزایی بسیاری از سودجویان از این طریق شده است. یا به عبارتی دیگر ماجرایی که تا امروز برای مدیران شهری نانی در بر نداشته، برای فروشندگان جای پارک آب داشته است. درک این مفهوم زمانی برای‌تان تحقق خواهد یافت که سری به سفره‌خانه‌های سنتی در غرب و شمال تهران بزنید. رقابت در این محیط‌ها بسیار پیچیده‌تر و البته گران‌تر از دیگر اماکن تفریحی پایتخت است. پس بهتر است پیش از آن‌که حساب و کتاب سرانگشتی برای خورد و خوراک خود در سفره‌خانه‌های مجلل این مناطق کنید، هزینه گران پارک خودرو در این پارکینگ‌های بی‌صاحب را هم به لیست‌تان اضافه کنید.
شرح ماوقع در کنار پارکینگ‌دار گرانفروش
در مسیر رسیدن به کافه‌ها و سفره‌خانه‌های منطقه درکه از خیابان ولنجک عبور می‌کنم. نرسیده به حوزه استحفاظی کافه‌داران، در ترافیک شدید می‌مانم. در این فکر هستم که پس از تخریب بلوار خیابان منتهی به رستوران‌های منطقه درکه، بیش از نیم ساعت از زمانم را در ترافیک مانده‌ام. خودروام را یک متر به یک متر به جلو می‌برم. هرچه به مقصد نزدیک‌تر می‌شوم پیشنهاد‌ دهندگان جای پارک بیشتر می‌شوند. با خودم فکر می‌کردم راه سختی برای پیدا کردن جای پارک در پیش دارم اما گویا موضوع شکل دیگری است. پسر جوانی سرش را نزدیک می‌کند و می‌گوید آقا پارکینگ نزدیک دارم. می‌پرسم پارکینگ کدام رستوران؟ می‌گوید هررستورانی که می‌خواهی برو، ما فقط جای پارک داریم.  به مسیرم ادامه می‌دهم. نزدیک کافه رستورانی که در نظر دارم، صف چند خودرو برای ورود به یک باغ نظرم را جلب می‌کند.  در باغ به اندازه ورود یک خودرو باز است و چند کودک با همکاری چند زن و مرد خودروها را به داخل هدایت می‌کنند. جالب است، چسبیده به باغ ایستگاه پلیس نیز حاضر است. جلوتر که می‌روم به صف می‌رسم. نگاهی به مامور پلیس که ایستاده جلوی در کلانتری می‌اندازم. سوالم را از نگاهم می‌خواند و می‌گوید، پارکینگ است بروید داخل. می‌پرسم پارکینگ شهرداری است.  لبخند می‌زند و می‌گوید: نه خیر خصوصی است. به داخل پارکینگ که می‌رسم سیل خودرو‌ها را می‌بینیم که با نظمی خاص و البته فشرده در کنارهم جای داده شده‌اند. خودرو را در محلی به نسبت مناسب پارک می‌کنم و پیاده می‌شوم. زمان خروج از مرد پارکینگ‌دار می‌پرسم، رسیدی یا کارتی نمی‌دهید؟ با خنده می‌گوید: نه حواسم هست. سوییچ‌تان را هم دم در تحویل دهید، البته قابل‌تان را ندارد، هزینه پارک هم می‌شود 5‌ هزار تومان. به یکباره با انبوهی موضوع غیرمنطقی و البته سوال بی‌جواب روبه‌رو می‌شوم. می‌پرسم: چطور محاسبه کردین؟ ساعتی چند؟ سوییچ برای چه؟ با جدیت بیشتری می‌گوید: ساعتی نیست، ورودی‌اش 5‌هزار تومان است، هرچقدر که بمانی. سوییچ را هم برای جابه‌جایی خودرو نگه می‌داریم. سپس با حالتی که نشان از کمبود وقت و اعصاب دارد، می‌گوید: قابلی هم نداشت. ناچار از اتفاقی که در آن گره خورده‌ام پول را پرداخت می‌کنم. هنگام خروج از باغ چند‌هزار متری که در آن لحظه به پارکینگی با درآمد شبانه نجومی تبدیل شده بود، به پسرک جوانی برخورد می‌کنم که خودروها را مانند بلال کنار هم می‌چیند، بدون فکر به این‌که درآمدن از این جای پارک برای مایکل شوماخر(راننده مسابقات فرمول یک) هم ممکن نیست.
از پارکینگ دور می‌شوم و سرانگشتی حساب و کتاب درآمد نجومی مرد از پارک حداقل 200 خودرو در آن پارکینگ را چرتکه می‌اندازم. اگر از همه به اندازه من پول گرفته باشد و به فرض این‌که هیچ خودرو دیگری در روز به غیر از آن خودرو‌ها به مرد مراجعه نکنند، یک‌میلیون تومان درآمد داشته است.
تاخت و تاز پارکینگ‌داران
 در خواب آرام شهرداری
بدون‌شک ماجرای بالا با اندکی بیش و کم برای شما هم رخ داده است. خودروی‌تان را بدون هیچ سندی داخل باغ یا شبه پارکینگی پارک کرده‌اید و احتمالا سوییچ را هم به پارکینگ‌دار سپرده‌اید. شاید هیچ بخشی از این ماجرا با عقل سالم جور در نیاید. اما به واقع شرایط ایجاد شده در مناطق گردشگری پایتخت ازجمله کمبود شدید جای پارک، موجب می‌شود سختی‌های زیادی به مراجعه‌کنندگان تحمیل شود که در نتیجه آن کمبود مشتریان به این مناطق ازجمله پیامدهای آن خواهد بود. گذشته از این ایجاد پارکینگ‌های مکانیزه یا حتی ایجاد پارکینگ‌های طبقاتی در این محلات، از اقداماتی است که مسئولان شهری در جهت از رونق نیفتادن این مناطق باید اقدام فوری برای آن انجام دهند.
وضع در کوچه پس کوچه‌های شهر هم
 به همین صورت است
این اتفاق را یک بار دیگر با شمایلی متفاوت برایتان شرح می‌دهم. در خیابان خدامی نزدیک میدان ونک خودرویم را پارک کرده بودم و منتظر دوستی درون خودرو نشسته بودم. در همین هنگام مردی با ظاهری آشفته و لباسی کثیف و نامنظم با لحنی زننده به خودرو‌هایی که دنبال جای پارک بودند، آدرس می‌داد. در همین موقع زنی از او پرسید: آقا می‌توانم این‌جا پارک کنم. آن لحظه بود که من ناخودآگاه وارد بحث شدم و پرسیدم خانوم چرا از ایشون اجازه می‌گیرید؟ مگر ایشون مسئول پارک این‌جا هستن؟ یا لباس پارکبان‌ها را پوشیده‌اند؟ یا قبض پارک دستشان دارند؟ مرد به سمت من آمد و گفت: بله آقا من چند ساله که این‌جا کار می‌کنم و کلانتری محل هم مرا می‌شناسد. بعد از این حرف‌ها از خودرو پایین آمدم و به مرد گفتم: قبض پارک یا کارت شناسایی‌ات را به من نشان بده یا بیا با من به کلانتری همین محل برویم. در همین هنگام خانومی که دنبال جای پارک می‌گشت رو به من گفت: من اصلا پارک نمی‌کنم. گفتم: شغل من پیگیری همین اتفاقات است، من خبرنگارم و می‌خواهم بدانم مسئولیت این آقا چیست؟ در همین لحظه مرد که حدود 6 تا سوییچ خودرو در دست داشت گفت باشه آقا شما درست می‌گویید. من که از کسی پول نخواستم. همه خودشان اگر تمایل داشته باشند به من پول می‌دهند. در این لحظه بود که با خودم فکر کردم، بی‌احتیاطی و اعتماد ما به غریبه‌ها گاهی اوقات فضا را بیش از حد برای فرصت‌طلبان مهیا می‌کند.  

 


تعداد بازدید :  75