شماره ۳۶۹ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۱ شهريور
صفحه را ببند
سرسامِ رسانه‌ای در دوقدمی جنون!

رضا بردستانی نویسنده

rezabardestani50@gmail. com

رسانه این روز‌ها با مخاطبانش سر ناسازگاری دارد.  سر ناسازگاری دارد یعنی فرصت نفس کشیدن به مخاطبانش نمی‌دهد، یعنی تمام اوقاتِ او را تصاحب کرده است. وقتی می‌گوییم رسانه و سرسام رسانه منظورمان فقط اخبار نیست اگرچه بخشی از منظورمان به انبوهی از اخبارهای گیج و منگ‌کننده بازمی‌گردد اما همه منظورمان اخبار‌های گوناگون و آزاردهنده نیست.  بگذارید شفاف‌تر مسأله را بیان کنیم.  ابتدا مرور چند سطر اخبار داخلی و خارجی: داعش و انبوهی از نابخردی‌ها/اوکراین و کشمکش غرب و شرق/افغانستان و مساله کشدارِ انتخابات/آمریکا و دوگانگی رفتاری با رنگین‌پوستان/سوریه و بحران تمام‌ناشدنی/آفریقا فقر و نداری کم بود بلای ابولا هم اضافه شد/بحران آب/ روغن پالم/ گرانی لبنیات/ قیمت‌های نجومی میوه/ و پراید 20میلیونی!!!  اخبار را نیمه‌تمام‌‌ رها می‌کنیم و دلمان می‌خواهد بنشینیم فیلمی، سریالی، فوتبالی، والیبالی، بسکتبالی،... چیزی ببینیم.  تبلیغات تلویزیونی آوار می‌شود روی سرمان؛ از جایزه‌های چندصدمیلیونی گرفته تا کباب‌پز و چیپس و پفک از...  غُر نمی‌زنیم سعی می‌کنیم درک کنیم کسری بودجه سیمای ملی و صدای ملی و رسانه خیلی ملی باید از یک جایی تأمین شود حالا این‌که تأمین شود که چه بشود بماند، مثلا تأمین شود که باز بنشینیم تبلیغات ببینیم؟! می‌رویم سراغ در و دیوار شهر، می‌رویم قدم بزنیم در ازدحام و هیاهو...  باز رسانه ر‌هایمان نمی‌کند.  از کف خیابان گرفته تا دیوار و پشت بام‌ها از سودهای چند‌درصد بیشتر و روزشمار گرفته تا‌‌ همان تبلیغات رنگارنگ و هوش از سر ببرِ تلویزیون که این بار دیگر متحرک نیست، ثابت است در قاب یک عکس گرفتار و...  می‌رویم سینما تا مثلا به اقتصاد سینما کمکی کرده باشیم آن‌جا هم رسانه دست‌بردار نیست باید دوباره از نو نظاره‌گر تبلیغات باشیم دوباره چیپس، دوباره پفک، دوباره خروار خروار جایزه‌های چندصدمیلیونی...  می‌رویم تئا‌تر، می‌رویم تا نگذاریم این هنر ارزشمند به دلیل نامهربانی گیشه کُمیتش لنگ بزند، ناتمام می‌مانیم، گویا یکی خوشش نیامده است، ایرادی داشته است انگار که فقط عده‌ای خاص فهمیده‌اند...   می‌خواهیم اهل ماهواره نباشیم، می‌خواهیم به رسانه‌های خودمان دلخوش باشیم پس دوباره دل می‌بندیم به رسانه‌های خودمان. دوباره اخبار، دوباره گلایه، دوباره اخبار، دوباره افشاگری، دوباره اخبار... دوباره تبلیغات، دوباره چیپس، دوباره پفک، دوباره پول، دوباره رعایت حال رسانه، کسری بودجه و ناچاری و [توجیه شاید!]... سرسام‌مان عود می‌کند به دنبال راه حل می‌گردیم.  راه‌حل که نه به دنبال راه چاره می‌گردیم؛ راهی برای فرار از این سرسام...  می‌رویم سراغ اینترنت، سراغ دنیای مجازی با رعایت تمامی مسائل ایمنی و رعایت همه شئونات فرهنگی...  دست خالی‌تر از همه جا بازمی‌گردیم. آن‌جا سرسام ریشه‌دار‌تر است اصلا سرسام از لحظه نگارشِ www آغاز می‌شود، جایی که تو باید با چشمانی بهت‌زده صفحه‌ای را به نظاره بنشینی که برای باز شدن از هفت‌خوان که نه از هفتصد‌خوان باید بگذرد تا چهره بگشاید...  همه راه‌ها انگار باز ختم می‌شود به‌‌ همان رسانه/ پفک/ چیپس/ داعش/ ابولا/ فرگوسن/ سیاهپوستان/ حقوق بشر/ افغانستان/ عبدالله عبدالله/ برنج و روغن و آب میوه/ روغن پالم...  کسی به داد این سرسام رسانه‌ای ما نمی‌رسد. انگار این سرسام نیست، تخیل است. باز می‌رسیم به نقطه آغاز شروعِ سرسام نقطه دوباره گرفتار شدن...   ر‌ها می‌شویم از این همه سرسام، می‌ایستیم رو‌به‌روی یک کتابفروشی، ویترینی پر از کتاب، بدون توجه به عابران، نجوا‌ها، دود‌ها، آلودگی‌ها... حالا که سبک‌تر شده‌ایم نفسی به راحتی می‌کشیم و می‌رویم سراغ‌‌ همان رسانه/‌‌ پفک/ چیپس/ داعش/ ابولا/ فرگوسن/ سیاهپوستان/ حقوق بشر/ افغانستان/ عبدالله عبدالله/ برنج و روغن و آب میوه/ روغن پالم...  

 


تعداد بازدید :  88