شماره ۳۶۹ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۱۱ شهريور
صفحه را ببند
خانواده مادر بنیاد؛ تداوم یا تغییر

|  سپیده اکبرپوران | جامعه‌شناس|

بسیاری معتقدند خانواده ایرانی، به صورت سنتی یک خانواده مادر بنیاد است. به این معنا که به جز نان‌آوری تمام کارها و وظایفی که باعث تداوم، پویایی و انسجام نهاد خانواده می‌شود، بر مادر خانواده محول شده‌ است: تنظیم روابط خانواده با خانواده‌های دیگر، تنظیم روابط درون خانواده، حفظ تعادل عاطفی درون خانواده، تربیت و رسیدگی به امور فرزندان، ایفای نقش سنگ‌صبور برای سایر اعضا و مدیریت وضع روانی خانواده و وظایفی از این دست که انجام هریک نیازمند مهارت، زمان و در عین حال از خودگذشتگی است.
عبارت معروف «مادر چون شمع سوزانی است که کانون خانواده را گرم می‌کند» بازتاب رسایی از همین واقعیت است. طبق این تمثیل، اگر خانواده را مانند یک کانون فرض کنیم، مادر نقطه ثقل آن خواهد بود که با گرمابخشی به خانواده، انسجام و تعادل آن را حفظ می‌کند. این‌جا «گرمابخشی» تمثیلی از تمامی نقش‌های پیچیده‌ای است که یک مادر در خانواده ایفا می‌کند.    
اما تحولات اقتصادی و اجتماعی دهه‌های اخیر این نوع از خانواده را به چالش کشیده‌ است. امروزه زنان خواهان حضور در عرصه‌های مختلف اجتماعی و ارتقای موقعیت خود هستند. ‌درصد بالای شرکت دختران در آزمون کنکور و قبولی آنها، از اولین نشانه‌های عزم زنان برای خروج از نقش‌های سنتی خود است. طی سال‌های اخیر نشانه‌هایی از این دست بسیار شده‌است.
 از گروه‌های ورزشی کوچک درون پارک‌های محلی تا افزایش تعداد زنان در لیست احزاب مختلف در دوران انتخابات. همزمان با تلاش زنان برای کسب موقعیت‌های اجتماعی، شاهد زنجیر‌ه‌های متنوعی از تغییرات اجتماعی هستیم که عرصه را برای زنان باز کرده‌است.   علاوه بر همه اینها، بحران‌های اقتصادی سال‌های اخیر نیز اشتغال زنان و ایفای نقش نان‌آوری برای خانواه را اجتناب‌ناپذیر کرده‌است. هرچند هنوز زنان نتوانسته‌اند به مشاغل سطوح بالا دست‌ یابند، اما مشارکت آنها در مشاغل متوسط و  پایین‌ رو به افزایش است.   
حال پرسش اصلی این است که با وجود این تغییرات گسترده، آیا نهاد خانواده می‌تواند بدون انطباق با شرایط جدید به راه خود ادامه دهد؟ زنی که برای به دست آوردن نقش‌های اجتماعی در تکاپو است؛ زنی که مشغول تحصیل یا فعالیت علمی است؛ زنی که شاغل است و روزانه 8 تا 10ساعت سر کار؛ یا حتی زنی که به جهت انسدادهای اجتماعی و سیاسی یا ناعادلانه بودن شرایط کار، موقعیت موردنظر خود را به دست نیاورده و دچار سرخوردگی و احساس ناکامی است؛ آیا این زن می‌تواند به تنهایی بار خانواده را به دوش بکشد و گرمابخش نهاد خانواده باشد؟ بدیهی است که دیگر نمی‌توان از زن امروز چنین انتظاری داشت. بدیهی است که دیگر نمی‌توان نقش پدر را تنها به نان‌آوری محدود کرد و سایر کارها و امور را برعهده مادر خانواده قرار داد. تحولات اخیر ضرورت بازنگری در نقش‌های درون خانواده و بازتعریف وظایف آنها را گوشزد می‌کند. آنچه که خانواده امروز ایرانی به آن نیاز دارد، افزایش نقش مردان در خانواده به موازات افزایش حضور اجتماعی زنان است. همان‌قدر که مادر خانواده به سمت فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی پیش می‌رود، از پدر خانواده انتظار می‌رود، علاوه بر نان‌آوری، در انجام سایر امور نیز مشارکت کند. پیش‌فرض ما بر این است که در خانواده سالم، نقش‌های زن و مرد مکمل یکدیگر است. بدیهی می‌کند که برای حفظ سلامت نهاد خانواده، با تغییر موقعیت و نقش زنان، به سمت تغییر نقش مردان حرکت کنیم. با این اوصاف، به نظر می‌رسد راه حفظ نهاد خانواده، تن دادن به تغییر آن، همگام با تغییرات اجتماعی است.  این راه‌حل در نقطه مقابل راه‌حل طیف‌های سنتی قرار دارد.
این طیف‌ها، هم‌راستا با ما خانواده ایرانی را آسیب‌پذیر و در معرض فروپاشی می‌دانند، اما برای عبور از این بحران، حفظ شکل پیشین خانواده را تجویز می‌کنند.
تأکید بر نقش مادری زنان، اتخاذ سیاست‌هایی که حضور زنان در عرصه‌های اجتماعی یا مشاغل را محدود می‌کند، سهمیه‌بندی جنسیتی کنکور، اولویت دادن به مردان در عرصه‌های اقتصادی، موعظه‌ها و پندهایی که هر روزه از صداوسیما به گوش می‌رسد، به سخره گرفتن مشارکت خانگی مردان در گفتمان رسمی، بازنمایی خانواده خوشبخت درقالب خانواده سنتی در محصولات فرهنگی و مسائلی از این قبیل،  همه و همه تلاش دارند با ایجاد موانع مادی و فرهنگی، هزینه‌ تغییر نقش زن و مرد در خانواده را افزایش دهند و خانواده را در قالب سنتی آن تداوم دهند.   
جدا از این‌که این سیاست‌ها و رویکردها در مواقع بسیاری از سوی جامعه پذیرفته نشده و در عمل ناکام مانده‌است، به فرض تحقق و اجرایی‌شدن نیز موفقیت آنها در حفظ «سلامت و شادابی» نهاد خانواده مورد تردید است.
آنچه که در این رویکرد مغفول مانده، بحث بنیادی «رضایت از زندگی» است. زنی که به جهت موانع اجتماعی و سیاسی، از نقش‌های اجتماعی خود صرف‌نظر کرده و به زندگی سنتی تن داده‌است، زنی که با احساس سرکوب، ناکامی و شکست مواجه است، زنی که در زندگی روزمره‌اش با تجربه‌های حذف و طرد دست‌وپنجه نرم می‌کند و عزت نفس و اعتماد به نفسش مخدوش شده‌است، زنی که عمر خود را تباه شده فرض می‌کند، آیا چنین زنی می‌تواند مادری خوب برای فرزندش باشد؟ آیا می‌تواند گرمابخش نهاد خانواده باشد؟ بدیهی است سلامت و شادابی خانواده در گرو رضایت از زندگی تک‌تک اعضای آن است و رضایت زنان امروز در گرو ایفای نقش اجتماعی ـ در کنار نقش خانوادگی‌ است.
با این اوصاف به نظر می‌رسد تأکید بر نقش‌های سنتی زنانه و تلاش برای حفظ شکل پیشین نهاد خانواده، توفیقی در حفظ سلامت و شادابی خانواده نخواهد داشت. پیامد ناخواسته چنین روندی، خدشه‌دار شدن مشروعیت نهاد خانواده به‌ویژه برای جوانان خواهد بود. اگر خانواده مانعی بر سر راه رضایت از زندگی باشد، طبیعی است که فرد رغبتی برای تشکیل آن نخواهد داشت.
این‌جا نیز ضرورت تغییر خانواده خود را نشان می‌دهد. حال اگر دل‌نگران نهاد خانواده‌ایم، آغوشمان را برای تغییر آن باز کنیم.   فرصت‌های حضور اجتماعی زنان را افزایش دهیم و مردان را برای مشارکت بیشتر در امور خانواده دعوت کنیم. که تداوم، سلامت و شادابی نهاد خانواده در گرو تغییر آن است.


تعداد بازدید :  168