شماره ۳۶۸ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۰ شهريور
صفحه را ببند
سنگینی هزینه‌های ناکارآمدی مدیران بر دوش مردم

|  اسماعیل قدیمی  |    مدرس دانشگاه و پژوهشگر ارتباطات |

مدیریت، علم اداره سازمانی وخردگرایانه سیستم‌های خصوصی و وابسته به تشکیلات حکومتی در بخش‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تمامی حوزه‌های مختلفی است که زندگی بشری به آنها نیاز داشته و به نوعی باید آنها را رهبری و هدایت کند. سیستم و سامانه‌های اجتماعی که زندگی اجتماعی انسان‌ها را سروسامان می‌دهند، با اداره و کنترل غیرسیستماتیک شروع شده و هرچه انسان پیشرفت کرده به مدیریت و سپس مدیریت علمی رسیده است. زندگی مطلوب انسانی برای رسیدن به اهداف مشخص فردی و اجتماعی درنهایت با تلاش و رهبری مدیران خردمند محقق می‌شود. مدیریت صحیح، به نتیجه رساندن اهداف را همراه با برنامه‌ریزی‌های دقیق و مبتنی بر پژوهش، ممکن می‌سازد. مدیر به واسطه مأموریت و وظایف سازمانی‌ای که به او محول شده به تجهیز سازمان به منابع انسانی و مالی و سازماندهی مبتنی بر بهره‌وری اقدام می‌کند. زیرا او با رهبری استراتژیک و برنامه‌ریزی‌های مدون و منسجم دورنمایی از اهداف و راهبردها و سیاست‌های درست را تعیین و تبیین می‌کند. مدیر به واسطه ساختار سازمانی‌ای که او را در بالاترین هرم سازمانی قرار می‌دهد، از حق تصمیم‌گیری برخوردار می‌شود و باید به علم روز مدیریت آشنایی کامل داشته باشد، تا با توانمندی‌های خود به تمامی اهداف و استراتژی‌های تعیین شده دست یابد. پیتر دراکر، استاد مسلم علم مدیریت معتقد است که همه پیروزی‌ها و موفقیت‌های دنیای امروز، محصول علم مدیریت است.  
از نیمه دوم دهه 50 به بعد در غرب، تمامی بخش‌های آسیب‌دیده اروپا پس از جنگ‌جهانی دوم توسط مدیران کارآمد و ماهر بازسازی شد. پنج وظیفه اصلی مدیریت کارآمد سازماندهی، سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی، ایجاد انگیزه برای کارکنان، هدایت و رهبری و در نهایت کنترل و نظارت سازمانی است.
لازمه مدیریت کارآمد، تکیه بر رو‌ش‌های علمی است که دانشگاه‌های کارآمد آن را انجام و به مدیران هدیه می‌کنند.  همچنین با استفاده از تئوری‌های علمی برای اداره عقلایی و منطقی سازمان می‌توان اقدام کرد و به موفقیت سازمانی رسید.  زمانی که مدیران دارای تعهد، شایستگی، مهارت، استعداد و خلاقیت بودند و از انگیزه رشد سازمانی برای توسعه عمومی برخوردار شدند، می‌توان به پیشرفت کشور امیدوار بود.
در جهانی که رقابت و توانمندسازی همه نیروهای انسانی یعنی ساختار نیروی انسانی برای بالابردن کارآیی سازمانی حرف اول را می‌زند، آموزش و بهره‌مندی از علم روز دنیا از مواردی است که یک مدیر شایسته باید به آن اعتقاد واقعی داشته باشد.  بهره‌وری سازمانی زمانی محقق می‌شود که از منابع انسانی متخصص و ماهر برخوردار باشیم که وظایف محوله را با حداقل زمان و هزینه انجام می‌دهند. مدیریت سازمانی با همکاری تمامی افراد در سازمان به شرایط ایده‌آل نزدیک می‌شود. بدون رضایت شغلی و بدون فرآیندهای شایسته‌سالاری و انسجام نیروهای انسانی نسبت به اهداف عمومی نمی‌شود به اهداف سازمانی جامه‌عمل پوشاند.  همچنین با مدیریت صحیح منابع انسانی، مادی، اداری، فناوری و مالی، هزینه‌های سازمانی به‌شدت کاهش یافته و صرف تحقیقات و توسعه پژوهش‌ها می‌شود و اجرای برنامه‌های قابل اجرا جهت رشد تشکیلات و سازمان به صورت بهینه میسر می‌شود. علت اصلی موفقیت کشورهای توسعه‌یافته و پیشرفته فعلی به‌دلیل حضور مدیران کارآمدی است که به خوبی در جایگاه‌های مدیریتی به‌دور از نگاه‌های سیاسی و جناحی تنها به نفع منافع مردم قرار گرفته‌اند.
آلمان شکست‌خورده پس از جنگ‌جهانی دوم تنها با همت مدیران شایسته که ذهن آنها برای مدیریت بحران‌های بزرگ و مقابله با آن تربیت شده بودند، دوباره به شرایط ایده‌آل و پیشرفت بازگشت.
مورخانی مثل آلفرد چندلر معتقدند:  پیشرفت‌های کنونی در عصر حاضر نتیجه مدیریت علمی و نخبگان و تئوریسین‌های این علم است که مسیر درست را برای پیشرفت هموار ساخته‌اند و دست پنهان بازار آدام اسمیت را به دست پیدای بازار مدرن تبدیل کردند.  
در جامعه ما متاسفانه تاکنون، علم مدیریت به‌درستی نهادینه نشده است و در بسیاری از موارد از موضع بسیار ضعیفی در برابر مدیریت سنتی و الگوهای غیرعلمی برخوردار بوده است. بسیاری از مدیران ما از طریق فرآیند شایسته‌سالاری در جایگاه خود قرار نگرفته‌اند و اکثر آنها دارای مهارت و دانش سیستماتیک علم مدیریت که بومی شده و قابل استفاده در بافت جامعه ایران باشد، نبوده و حتی برای مدیریت سازمانی نتوانسته‌اند از مشکلات شخصیتی خود و عارضه‌های آن عبور کنند. این بزرگترین چالش جامعه ما با وجود مدیران ناکارآمدی است که هزینه‌های بسیاری را تاکنون بر دوش مردم گذاشته‌اند. به یقین کشور نیازمند بازنگری جدی در مدیریت سازمانی و تجدید ساختارهایی است که ما را از این وضع اسفناک رها سازد. در صورتی که مدیر شایسته براساس فرآیند صحیح(پلکان مدیریت) از پایین به بالا به جایگاه مدیریتی رسیده باشد و به یکباره در رأس هرم سازمان قرار نگرفته باشد، چون با تمامی کارکردها و ساختار سازمانی به خوبی آشناست، می‌تواند تصمیم‌گیری‌های منطقی و به‌موقع را برای سازمان خود انجام دهد. اولین قدم برای رسیدن به نظام مدیریت کارآمد، توسعه ابعاد آموزشی و تربیت متخصصانی است که علوم روز مدیریت را در دانشگاه‌های معتبر فراگرفته باشند و برای یکپارچه‌سازی سازمانی و چالاکی آن از استعداد رهبری سیستماتیک برخوردار شوند. متاسفانه کشور ما درگیر مدیریت دولتی ناکارآمد است. نظام مدیریت دولتی چابکی لازم را برای ساماندهی شرایط فعلی ندارد و باید با تغییر خاستگاه‌ها، نظام مدیریتی از نو تعریف شود.  
یکی از معضلات ما غلبه قشر مهندس بر نظام مدیریت دولتی است. اینان از دیدگاه انسانی و اجتماعی ضعیفی در مدیریت برخوردارند و تفکرات ماشینی را بر سازمان تحمیل می‌کنند. به این ترتیب درحال‌حاضر به دلیل ناکارآمدی مدیرانی که فاقد رویکردهای علوم انسانی و اجتماعی به مدیریت هستند، هزینه‌های بسیار سنگینی را در سطح کلان می‌پردازیم و مدیران دستوری و غیرماهر با عوض شدن دولت‌ها می‌روند و می‌آیند. این مدیران به علت عدم مهارت و تجهیز به علوم اجتماعی و انسانی جوابگوی معضلات فعلی نبوده و این تنها به گردن یک یا دو دولت نیست. در بسیاری از دولت‌ها مدیران کارآمدی بوده‌اند که به دلیل نگاه جناحی از سوی رقیب پیروز از گردونه دولت خارج و به حاشیه رانده شده‌اند. این تغییر فله‌ای جز افزایش هزینه‌های سیاسی، اجتماعی و شرایط بحرانی که در آن قرار گرفته‌ایم، نتیجه دیگری برای کشور و مردم نداشته است و باید با قانونمند ساختن شرایط احراز پست‌های مدیریتی به‌ویژه کلان از سوی قانون‌گذاران علم‌گرا و ماهر، جلوی تغییر سلیقه‌ای دولت‌ها برای تغییرات بنیادین در تشکیلات حکومتی گرفته شود.  
اگر کشورهای جهان اول و پیشرفته به شرایط امروز رسیده‌اند، به این دلیل است که آنها با تغییر دولت‌ها به‌طورکلی نظام برنامه‌ریزی دولت قبل را نابود نمی‌سازند بلکه با ادامه راه و اجرای برنامه‌های استراتژیک، به دور از هر نوع هزینه اضافی بر دوش مردم به رفع کمبودها و حتی استفاده از افراد کارآمد کابینه‌های قبل مبادرت می‌ورزند. آنها ممکن است از نظر تفکر حزبی با هم اختلاف داشته باشند، اما برای رشد و توسعه کشورشان و تامین منافع عموم در یک جبهه قرار گرفته و به حمایت از طرح‌های سازندگی همت می‌گمارند.  دولت‌های پیشرفته با وجود احزاب مختلف، هیچ‌گاه در تأمین منافع مردم خود، نگاه‌های سیاسی را بر تصمیم‌شان مقدم نمی‌دانند و در کنار دولت حزبی سایه(یک دولت جایگزین با همه پست‌ها و قابلیت‌های اداره کشور و حکومت) با نگاهی متعهدانه و مثبت‌نگر برای عبور از بحران‌ها با هم متحد می‌شوند.

در نگاه ساختاری و اصولی به نظام مدیریت، تنها باید تاکتیک‌ها برای کارآمدی بالاتر با توجه به شرایط تغییر کند، نه به دلیل غرض‌های سیاسی تمامی کارهای انجام شده از سوی دولت‌های قبلی به‌کلی نادیده انگاشته شود. متاسفانه سنتی که چندین دهه مدیریت‌کلان ما را درگیر خود ساخته است، همین نگاه انکاری نسبت به دولت قبلی است. این درحالی است که مدیریت بر پایه شایسته‌سالاری و تعهد همراه با دانش آن امکان بازسازی کشور را فراهم می‌سازد و تفکرات خودمحورانه و فراقانونی را کنار می‌گذارد.
در حال‌حاضر چند‌ درصد از برنامه‌های استراتژیک تعیین شده در برنامه‌های توسعه‌ای کشور به نتایج واقعی رسیده‌اند؟ اگر شاخص‌ها و معیارهای درستی براساس کارآمدی در نظام اجرایی کشور برای تعیین مدیران در نظرگرفته شود و نهادهای مردمی و دانشگاه‌های بی‌طرف به نظارت بر امور حکومتی بپردازند، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. امروزه دانشگاه‌ها هم جناحی شده‌اند و جایی که باید محل تولید تئوری و حل مسائل و رفع مشکلات باشد، به محل تسویه‌حساب‌های جناحی و نه حزبی! تبدیل شده است. باید بین حزب و جناح‌بندی سیاسی تفاوت قایل شویم. نظام حزبی، یک نظام پیشرفته است. اما چیزی که ما امروز شاهد آن هستیم، جناح‌بندی یا دسته‌بندی منفعت‌گرایانه است. البته از این بلای خانمانسوز نهادهای دیگر هم درامان نیستند و آنها هم در مقابله با مقامات اجرایی و گروه‌بندی‌های جناحی و مسلکی، منافع جناحی را ترجیح می‌دهند. مسلما می‌توان مدیران شایسته و در شأن نظام تربیت کرد و در جایگاه‌های درست قرار داد. اما بدون نظام حزبی، دانش مدیریت، خصوصی‌سازی واقعی و رقابتی، توسعه نظارت سیستماتیک، قانونگرایی و اصالت منافع عمومی بر منافع فردی و گروهی نمی‌توان به این آرمان جامه‌عمل پوشاند.


تعداد بازدید :  157