شماره ۳۶۸ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۰ شهريور
صفحه را ببند
رفت و ديگر نه از قفاش نگاه

|محسن   صمدي|
غلامعباس جعفری ‌سال ۱۳۴۱ در مشهد به دنيا آمد. از ۱۶-۱۵ سالگی شروع به كوهنوردی كرد و در ‌سال ۱۳۵۶ گروهی را با نام «کلوپ کوهنوردان آزاد مشهد» سازماندهی کرد. او نه‌تنها كوه‌های اطراف مشهد بلكه توچال در تهران و کوه‌هایی دیگر در بیرون از خراسان را هم در همان نوجوانی صعود كرد. پس از انقلاب، با جمعی از دوستان، «گروه كوهنوردی آزادگان مشهد» (که بعدا به «گروه کوهنوردی آزاد مشهد» تغییر نام داد) را تاسيس كرد و بولتن «آزاد» (از شماره‌ ۹ به بعد: «آزادکوه») را به‌عنوان نشريه‌ آن گروه (و بعدا، نشریه‌ خودش) منتشر ساخت. نخستین تجربه مسئوليتي‌اش را در‌ سال ۱۳۵۸ در تربیت‌بدنی خراسان با مسئوليت کوهنوردی تربيت بدني آغاز كرد. در سال‌هاي مياني دهه‌ 60 به تهران آمد و با  فدراسيون كوهنوردی فعاليت خود را آغاز کرد. او تا ‌سال ۱۳۷۴ در فدراسیون فعالیت داشت؛ مربی بود، در کمیته‌های روابط‌عمومی، اکسپدیشن و... کار کرد و به عضویت هیأت‌رئیسه‌ فدراسیون كوهنوردي هم درآمد، اما از این ‌سال از فدراسیون بیرون رفت و به كار آزاد روي آورد. كارهاي او بيشترين تمركزش روي نوشتن براي حفظ طبيعت و آشتي‌دادن انسان با ذات طبيعت   بود.  
بسياري از آنان كه امروز نام و نشاني دارند، از دانش‌آموختگان سراي محبت او بودند. او سياسي و سياست‌زده نبود و بيشتر زحمتي را كه متحمل مي‌شد براي كناره ماندن از رشحات ويراني سياست‌زدگي بود. به همين خاطر از اختاپوس سياست و هر سايه و ديواري كه رنگ و رويي از سياست برآمده در طالع تاريخ داشت در گريز بود. آزاده و آزاد مردي بود كه براي حفظ سلامت انسان ايراني نوشت. صعودهاي بسياري به مرتفع‌ترين كوه‌ها و قلل جهان داشت.  
سال 76 بود كه ديدارهایمان بيش از هميشه شد و شدت گرفت اين ديدارها. با اميد نيك‌فرجام و فرهاد نجفي. در آن سال در هر ديدار، دست‌كم مي‌بايستي دو ساعت مي‌نشستيم و دستنوشته‌هاي او را كه با صداي خشدارش برايمان مي‌خواند، مي‌شنيديم. آن نوشتارها، درحقيقت پايه دايرة‌المعارف طبيعتگردي و كوه‌شناسي ايران را شامل مي‌شد. به او پيشنهاد دادم كه كتابش را براي انتشار به حسن زنده‌دل بسپاريم. تن نداد اما نام كتاب را پذيرفت: افق‌هاي عمودي!
روزي از روزهاي مرداد 88 بود كه با عباس همكلام شدم: كجايي عباس؟ نپال! دررفتي؟! خنديد و پرسيد: چيزي واسه اين‌روزا ننوشتي؟! خط تلفن قطع و وصل مي‌شد و زنگ زدم برنداشت و دوباره تماس گرفت براي خداحافظي و... رفت... رفت و ديگر نه از قفاش نگاه...  
در منطقه نپال رودخانه‌ای عریض و طویل است با نام «تری‌شولی» با عرض بین 200 تا 1000 متر و طولی حدود 200کیلومتر. این رودخانه پس از عبور از مناطق مختلف جنگلی و مرداب‌ها به اقیانوس هند می‌پیوندد. اواخر مرداد 1388 بود که دلم برای دیدنش بال‌بال می‌زد. موبایلش را گرفتم. گفت: نپالم.  نپال؟! این موقع سال؟!
غلامعباس جعفری روز ۱۶ شهریور ۱۳۸۸ قایق بر آب این رودخانه مرگ انداخت و رفت...


تعداد بازدید :  183