شماره ۳۳۶ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۳۱ تير
صفحه را ببند
گفت‌وگو با «اکبر رجبی»، مدیر جمعیت «طلوع بی‌نشان‌ها»
کارتن‌خوابی یعنی: تنهایی + تنهایی

|طرح نو| اینجا بعد از پل کمیل است، محبوب مجاز غربی، انتهای بن‌بست پرستو؛ بن‌بستی که راه را برای زندگی بسیاری از کارتن‌خوابان بازکرده و امید را به چهره‌هایشان بازگردانده است. قرار است با فردی هم‌صحبت شویم که قدرت بیان و زبان‌بدن قوی‌ای دارد و در اصطلاح روزنامه‌نگاری مصاحبه‌شونده‌ای خاص به‌حساب می‌آید. این دسته از مصاحبه‌شونده‌ها هم کار را برای خبرنگار راحت می‌کنند و هم سخت. ساده از آن لحاظ که خوش‌صحبت هستند و روان حرف می‌زنند و می‌توانند به‌راحتی منظور خود را منتقل کنند، به شکلی که دیگر نیازی به حرف‌کشیدن از آنها نباشد. سخت هم از آن لحاظ که گاه در جایگاه مصاحبه‌کننده قرار می‌گیرند و با طرح پرسش‌های متعدد و پشت‌سر هم مصاحبه را به همان سمتی که دوست دارند هدایت می‌کنند. «اکبرآقا» مدام از صلح می‌گوید و در یکی از اتاق‌های جمعیتش- طلوع بی‌نشان‌ها- نشسته. جمعیتی که 9‌سال سابقه فعالیت دارد و تنها حامی کارتن‌خواب‌های تهران است و نظیرش در دنیا وجود ندارد. «اکبر آقا» کارش را با 25 غذا شروع کرده و حالا رفقای بسیاری دارد که سه‌شنبه‌ها 25 هزار غذای بسته‌بندی شده بین کارتن‌خوابان تهران پخش می‌کنند. او صاحب جمعیتی است که در‌ سال گذشته نزدیک به ‌هزار کارتن‌خواب بهبود یافته تحویل جامعه داده است. در شروع گفت‌وگو اسم کوچکم را می‌پرسد و از «حمزه» می‌خواهد که اسفندی برای افزایش انرژی‌مان دود کند. وقتی که «حمزه» اسفند را می‌آورد از او می‌پرسد: «چند ‌سال است که پاک شده‌ای؟» او هم در پاسخ می‌گوید: «2 ماه و 10 روز. بگذار دستت‌رو ببوسم عمو اکبر». بعد هم بلند می‌شود و «حمزه» را در آغوش می‌گیرد و دست‌های چاقوخورده‌اش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «این دست را می‌بینی؟ نشان آسیب‌هایی است که حمزه از اجتماع خورده، زورش به آنها نرسیده و خودزنی کرده است». «اکبرآقا» حرف‌هایش را با کشیدن «نمودار درختی»، «نقشه ایران»، «استفاده از قند برای ترسیم خیابان»، «بلندکردن پرچم جمعیت» و دیگر اجسام روی میز تبیین می‌کند. آنچه در ادامه می‌آید بخشی از گفت‌وگوی ما با «اکبر رجبی»، «عمو اکبر» کارتن‌خواب‌های تهران است. گفت‌وگویی که در صبح فردای یکی از سه‌شنبه‌های معروف «طلوع بی‌نشان‌ها» انجام شده است؛ وقتی که تا ساعت 4 صبح بین کارتن‌خواب‌های تهران بودیم.

 

 اکبر آقا دیشب که مشغول پخش غذا با یاوران جمعیت شما بین کارتن‌خواب‌ها بودم، احساس کردم که بچه‌ها ممکن است با 2 خطر روبه‌رو شوند؛ یکی خطر راه صعب‌العبور و ناهموار و شیبداری بود که در دره فرحزاد و زیر پل یادگار وجود داشت و دیگری برخوردی که می‌توانست از طرف یکی از افرادی که حالا به‌هرحال کنترل خود را از دست داده صورت بگیرد.
یعنی برای این کار احساس خطر می‌کنی امیر؟
 ببینید اکبرآقا نمی‌خواهم بگویم کارتن‌خواب‌ها آدم‌های خطرناکی هستند یا این‌که این کار ترسناک است. اما خب می‌خواهم بیشتر درمورد دلیل انجام این حرکت از سوی بچه‌ها باخبر شوم. بالاخره ممکن است در این راه آسیب‌هایی ببینند. کارهای خیر و انسان‌دوستانه فانتزی و بي‌دردسر زیادی وجود دارد.
می‌دانی امیر، یک‌زمان به من پیشنهاد می‌دادند که همراه خودم شوکر داشته باشم، می‌گفتند بیا تا حداقل یک اسپری به تو بدهیم. من هم پاسخ می‌دادم: «ما دنبال صلح هستیم». کسی که حامل صلح است، حامل سلاح نیست. کارتن‌خواب‌ها با ما کاری ندارند. می‌دانند که ما هستیم، مایی که انرژی‌مان صلح است. خیلی از اوقات خبرنگاران را در جریان مکان‌هایی که می‌رویم قرار نمی‌دهیم، چراکه بعد از اطلاع‌رسانی نیروی انتظامی آنجا را خراب می‌کند.
 سوالی که ممکن است خیلی‌ها در مواجهه با «طلوع بي‌نشان‌ها» به ذهنشان خطور کند، این است که چرا سه‌شنبه‌ها؟ چه اتفاقی افتاده که تنها در این روز غذا پخش شده و کارتن‌خوابان پذیرش می‌شوند؟
6سال پیش یکشنبه‌ها غذا می‌دادیم. بعد با سالی مواجه شدیم که اکثر تعطیلی‌هایش در این روز بود. به این ترتیب به‌راحتی نمی‌توانستیم این کار را انجام بدهیم. از آن طرف هم تعطیلی‌های سه‌شنبه‌ها کم بود و به همین خاطر روز را عوض کردیم. بهترین راحتی این است که سه‌شنبه‌ها هیچ‌وقت تعطیل نشود و هرکس در تهران دلش گرفت بداند سه‌شنبه‌ها یک عده آدم هستند که دلشان از بي‌تفاوتی خود و شهرشان گرفته و در خیابان‌ها می‌روند و مقداری خود را راضی‌تر می‌کنند. فکر نمی‌کنم تو دیشب کاری برای این شهر انجام داده باشی، اما وقتی که خوابیدی از خودت راضی بوده‌ای. تو 5 صبح خوابیدی اما شارژ از خواب بلند نشدی؟
 بله، قطعا همین‌طور است.
مقدار کمی کار کرده بودی، برای خودت، برای شهرت. به امید آن‌که بیایی و قلمی بزنی، شاید یک آدم نجات پیدا کند، یک زن این شهر که ناموس تک‌تک ما است نجات پیدا کند. پدر من برای وطنش کشته شده، تنها به این دلیل که شنیده بود وقتی عراقی‌ها به هویزه آمدند، به ناموس ما تجاوز کرده‌اند. پدر من کارگری بود که با شنیدن این خبر؛ زن، بچه و همه‌چیزش را رها کرد و رفت. من اصلا منکر اعتیاد نیستم، با اعتیاد دعوایی ندارم و آن را پذیرفته‌ام، در همه جوامع هم وجود دارد. اما با کارتن‌خوابی درگیرم. من می‌گویم اگر قرار است بچه‌ای آسیب‌دیده اجتماعی شود به اندازه توانش به او فشار بیاوریم. من می‌گویم بچه، کودک‌کار و خیابان باشد، اما به او تجاوز نشود. ساعت 12شب در آشغال‌ها دنبال غذا بگردد، اما به او تجاوز نشود. اینها کف‌کف خواسته‌های من است. دختر 11ساله مجبور نشود لباس پسرانه بپوشد تا زن بودن، هویت و روحش را کنار بگذارد و بتواند در خیابان‌ها راحت‌تر دنبال آشغال بگردد.
  براساس چه احساس نیازی گردهمایی سالانه جمعیت، امسال با محوریت زنان پیش رفت؟ مگر وضع کارتن‌خواب‌های زن ما به چه شکل است؟
ما در مورد مردها به نقطه‌ای رسیده‌ایم که خودشان جلو می‌روند. سیستمی که برای آنها چیده‌ایم شامل جذب، درمان، سرپناه، اشتغال، آموزش، هویت و بازگرداندن افراد به خانواده و اجتماع است. کارتن‌خواب‌های مرد ما امروز دارند کارهای هنری، اقتصادی و فرهنگی انجام می‌دهند، اما برای زن‌ها این اتفاق نیفتاده است. زن‌ها را به کمپ می‌بریم، آراسته و سرزنده می‌شوند، آن وقت آنها را در خیابان‌ها رها می‌کنیم. روز به روز هم تعداد کارتن‌خواب‌های زن بیشتر می‌شود. الان تعداد زنان کارتن‌خواب ما زیاد نیست و با همکاری می‌شود خیلی سریع آن را حل کرد. رقمی که شهرداری در این مورد اعلام کرده 3 هزار نفر است و آن چیزی که ما برآورد کرده‌ایم 4هزار نفر است. من باوری دارم، نقشه ایران را فرض کنید، یک طرف کارتن‌خواب قرار دارد و روبه‌رویش دستگاه‌های مختلف نظارتی با او درحال جنگ هستند و آنها را زندانی می‌کنند. خانواده، اجتماع و خود معتاد هم جزو دیگر مواردی است که با او سر جنگ دارند. تنها کاری که می‌توانیم انجام بدهیم ایجاد صلح است.
 چه کار باید کرد که کارتن‌خوابی وجود نداشته   باشد؟
ایران کشور پولداری است. کارتن‌خوابی و فقر در این کشور معنا ندارد. اعتیاد همه‌چیز را خراب کرده است. مردم ایران از اعتیاد می‌ترسند، اگر آنها اعتیاد را بپذیرند، تمام است. آن وقت خبرهای خوبی شنیده می‌شود. ما باید در چشم‌های اعتیاد نگاه کنیم، با اعتیاد هم می‌شود زندگی کرد. با آدم معتاد می‌شود مهربان بود. می‌شود شرایطی را مهیا کرد که او هم مهربان باشد. چون آنها را به بند کشیده‌ایم، طغیانگر شده‌اند. اجتماع ما دچار درد بي‌تفاوتی شده و نمی‌خواهد دردها را ببیند. اگر اعتیاد را بشناسیم، دیگر تبدیل به تباهی نمی‌شود. ما در جامعه گفته‌ایم معتاد بد است، به‌جای آن‌که بگوییم اعتیاد بد است، طبیعی است که او هم بخواهد واکنش نشان دهد. آدم‌هایی که معتاد شده‌اند یا والدین سرزنشگری داشته‌اند، یا خانواده‌ای که مدام او را تهدید کرده یا خانواده‌ای که او را لوس کرده است. ما اگر می‌خواهیم کارتن‌خوابی و  اعتیاد نباشد، باید مردم را یک‌واحد بیشتر عاشق کنیم. کافی است که یک شمع روشن کرده باشیم. این اتفاق برای مردهای این شهر افتاده است. اگر به سرای ما رفتی و در دستشویی‌هایش کثیفی دید و خاکی روی فرش‌های آن مشاهده کردی، من به احترام تو امیر در آنجا را می‌بندم. خود بچه‌ها با عشق این کار را انجام می‌دهند، بدون هیچ نفع مادی. کسانی که بلااستثنا سابقه یک تا 11 بار زندان رفتن را یدک می‌کشند. امیر شما در خانه چند نفر هستید؟
 5 نفر اکبر آقا.
چند تا تلویزیون دارید؟
 یک تلویزیون.
ما در خانه‌مان 2 تلویزیون داریم و 5نفریم، همیشه هم دعوا داریم. در سرا یک تلویزیون دارند و 120 نفر هستند. به‌راحتی هم با هم زندگی می‌کنند.
 درباره شرایط متفاوت کارتن‌خواب آقا و خانم صحبت کنیم؟
آره، خوب هم هست، به ما کمک می‌کند. اولین تفاوت در بخش درمان است، هم درمان روحی و هم درمان فیزیکی. بعد از درمان، سرپناه نیاز دارند. دیگر تفاوت‌ها هم شامل اشتغال، برگه‌های هویتی، برخورد خانواده و اجتماع می‌شود.
 از اجتماع شروع کنیم.
ما در گردهمایی امسال‌مان 70‌میلیون تومان برای ساخت سرپناه کارتن‌خواب‌های خانم پول جمع کردیم، یعنی هر ایرانی یک تک‌تومانی به ما داد. اولین مجوزی که برای زنان کارتن‌خواب توسط پلیس امنیت صادر شده به وسیله ما بوده است اما اجتماع ما هنوز نمی‌تواند این قضیه را بپذیرد. بحث خانواده‌ها هم متفاوت است. وقتی که بچه‌ها مراحل درمان را در جمعیت می‌گذرانند و به خانواده وصل می‌شوند، همه‌اش بازخوردهای خوب از طرف آنها می‌گیریم. اما وقتی می‌خواهیم این کار را درقبال خانم‌ها انجام بدهیم و به مرحله وصل شدن به خانواده می‌رسیم، خانواده‌ها می‌گویند که «ما اصلا دختری نداریم. این اسمی که گفتید را نمی‌شناسیم». به یکی از آنها گفتیم: «دختر شما پاک شده، اما خیالتان راحت، اصلا قرار نیست پیش شما بیاید، فقط چون شما وضع مالی خوبی دارید، 3‌میلیون تومان بگذارید، ما هم 3‌میلیون می‌دهیم، با 6‌میلیون یک اتاق برایش اجاره کنیم». او هم در پاسخ گفت: «5‌میلیون می‌دهم که دخترم را بکشید». یک‌بار در یکی از محله‌های تهران داشتیم می‌رفتیم و دختر 15ساله‌ای کنار خیابان راه می‌رفت و ماشین‌های زیادی برای سوارکردن او به صف ایستاده بودند. در ماشین من دکتر جامعه‌شناسی بود که می‌خواست کار تحقیقی در زمینه کارتن‌خوابی انجام دهد. من سراغ دختر رفتم و گفتم: «شام خوردی؟» گفت: «نه». پرسیدم: «جای خواب داری؟» گفت: «نه». بعد گفتم: «از سوارشدن در ماشین ما می‌ترسی؟» با مکث گفت: «نه». سوار ماشین شد، دکتر از او پرسید: «دخترم، فرار کردی؟» دختر جوابی داد که حاضرم تمام زندگی‌ام را بدهم و فیلم آن ساخته شود. فیلمی با این نام که «این دختر اسم دارد». بعد از 2 روز که او به ما اعتماد کرد، گفت: «پدرم به خواهرم تجاوز کرده، خواهرم خودکشی کرده و مرده. مادرم هم سکته کرده و مرده. من از گرگان به تهران آمده‌ام». می‌دانی آن روز در ماشین چه جوابی به دکتر داد؟ گفت: «من فرار نکردم، گریختم». اگر گریختن را در لغتنامه دهخدا پیدا کنی متوجه می‌شوی که معنای پناه‌آوردن دارد. این دختران به شهر ما پناه آورده‌اند. نیازی به دلسوزی ندارند و فقط باید نگاه ما تغییر کند. کسانی که به زن کارتن‌خواب، بدکاره و فاحشه می‌گویند، باید از درگاه خدا عذرخواهی کنند. گذراندن خان مجوز، خان بهزیستی و پلیس امنیت به این سادگی‌ها نیست. ما به یاری خود بچه‌های کارتن‌خواب توانستیم این کار را بکنیم. پنچری ماشین آسیب‌های اجتماعی ایران را فقط خود این بچه‌ها می‌توانند بگیرند، ما برایشان هیچ کاری نکرده‌ایم.
  اگر موافق باشید دیگر تفاوت‌ها را هم بررسی کنیم؛ برگه هویتی خانم‌ها...
روزی به یکی از اداره‌ها رفتم، گفتم من برای کارتن‌خواب‌ها کار می‌کنم و الان به خاطر برگه هویتی آنها اینجا هستم. آن پرسید: «اینها هیچ‌کسی را ندارند؟» گفتم: «نه، هیچ‌کسی را ندارند، می‌خواهم برایشان شناسنامه تهیه کنم». بعد به شوخی گفت: «اگر هیچ‌کسی را ندارند، می‌شود یکی از آنها برای من باشد؟» نگاه او را می‌بینی؟ من هم جواب دادم: «به نظرت آدم می‌تواند با خواهر خودش باشد؟» ما دخترهایی داریم که برای جلوگیری از تجاوز خودزنی کرده‌اند. کارتن‌خواب‌ها می‌خواهند آنها را آدم ببینیم. «طلوع» برای عده‌ای از مردم یک خیریه و ان‌جی‌او است، ولی برای کارتن‌خواب‌های این شهر یک باور است. کارتن‌خواب‌ها را در «شفق» و «اخوان» می‌برند و کتک می‌زنند. روح و روان آنها را خراب می‌کنند. اما ما به آنها اعتماد می‌کنیم. گاوصندوق اینجا همیشه باز است. 7‌سال است که در اینجا هستیم و هیچ دزدی‌ای انجام نشده. یک شب به تو وانتی پر از غذا می‌دهم، به یکی از میدان‌های شهر برو و آنها را پخش کن. قول می‌دهم فردی که غذا می‌گیرد، یکی دیگر هم طلب می‌کند. اما وقتی به کارتن‌خواب‌ها غذا می‌دهیم، به یک غذا اکتفا می‌کنند و اگر دومی را طلب می‌کنند، می‌گویند برای رفیقمان می‌خواهیم. اگر هم بخواهی به او دوتا غذا بدهی، می‌گوید نمی‌خواهم، آن را به کس دیگری بده.

 درمورد اشتغال و سرپناه چه تفاوت‌هایی بین کارتن‌خواب آقا و خانم وجود دارد؟
کار زنان بسیار متفاوت است. اولا که به سختی به او کار می‌دهند، دوما از او سوءاستفاده می‌کنند و سوما بیشتر از 300‌هزار تومان حقوق نمی‌گیرند. در صورتی که کمترین اجاره اتاق در دروازه‌غار 300هزارتومان است.
 چه تفاوتی بین «طلوع بي‌نشان‌ها» و دیگر ان‌جی‌او‌های فعال شهر وجود دارد؟
یک‌سری ان‌جی‌او‌ها مثل «محک» و «دهش‌پور» گردن تمام مردم و خیریه‌ها حق دارند. اینها برای بار اول حرف از خیریه زدند و نظر مردم ایران را به این سمت جلب کردند. این موسسه‌ها فضای جدیدی را آوردند. مردم مدیون اینها هستند. آنجا قضیه حق‌الله حاکم است. چند ژن در بدن یک کودک جابه‌جا شده و او مبتلا به سرطان شده، حالا افرادی پیدا می‌شوند که به دلایل مختلف که می‌تواند یکی از آنها گناه کردن هم باشد، به آنجا کمک می‌کنند، به امید آن‌که نزد خدا بخشیده شوند. اما مساله ما فرق می‌کند، بي‌تفاوتی ما در شهرمان این مساله را به وجود آورده و حق‌الناس است. ما دست روی موضوعی گذاشته‌ایم که خودمان مقصر آن هستیم. هیچ برتری هم نسبت به دیگر ان‌جی‌او‌ها نداریم. اگر ما مردم مقصر بودنمان را بپذیریم، اتفاق قشنگی می‌افتد. نبود ما در شهر می‌شود بچه‌کار و خیابان. همین بچه‌کار و خیابان، دختر کارتن‌خواب می‌شود. زن‌های بي‌سرپرست شهر ما، مادران و‌بچه‌های‌کار و خیابان هستند.
 چه کار باید کرد تا دستگاه‌های نظارتی به این فهم و نتیجه برسند که با جمع‌آوری کارتن‌خواب‌ها مساله کارتن‌خوابی حل‌وفصل نمی‌شود؟
آنها می‌خواهند صورت‌مساله را پاک کنند. دنبال حذف هستند. ما باید سعی‌مان را بکنیم که بین نهادهایی مثل شهرداری، بهزیستی و ان‌جی‌اوها آشتی و صلح ایجاد کنیم. در جنگ ایران و عراق کمک‌های مردمی بود که جنگ را می‌چرخاند.
 یعنی می‌توانیم منکر وظایف این دستگاه‌ها درقبال کارتن‌خواب‌ها شویم؟
اینجا بحث ساختن آدم است، نه ساختمان. وظیفه این دستگاه‌ها آدم‌سازی نیست. پس رسالت مردم در مقابل همنوع خود چه می‌شود؟ ما با فیزیک کار نداریم، کار ما با روح است. اما خب مسائلی هم هست که باید آنها کمک‌کننده باشند. درحال‌حاضر در ایران مجوزی برای زنان کارتن‌خواب وجود ندارد. حتی بهزیستی برای کارتن‌خواب‌ها مجوزی ندارد. من یک سوال از آنها می‌پرسم: «من، اکبر رجبی، می‌خواهم برای کارتن‌خواب‌ها کار کنم. از کی و کجا باید مجوز بگیرم؟» اینجاست که باید سراغ آن دستگاه‌ها رفت. اما اگر بگویند چرا کارتن‌خواب هست؟ می‌گویم من مقصرم. اگر بگویند چرا بهبود پیدا نمی‌کنند؟ می‌گویم من مقصرم.
 اکبرآقا؛ وقتی که ما برای پخش غذا به دره فرحزاد رفتیم، 25نفر بودیم اما در ادامه زمانی که به پل یادگار رسیدیم 30نفر شدیم و 5تا از کارتن‌خواب‌های دره فرحزاد همراه ما آمدند. کنجکاوم که بدانم همان شب اول و موقع پذیرش چه اتفاقی برای این 5 نفر می‌افتد؟
آنها به سرای امید می‌روند. عده‌ای کارتن‌خواب منتظرشان هستند و به آنها چای می‌دهند و برایشان صندلی می‌گذارند و خوشامد می‌گویند. به همه آنها گفته می‌شود که ممکن است تعداد زیادی به اینجا بیایند، اما تنها 15 نفر از شما پذیرش شوند. از تمام نقطه‌های تهران می‌آیند و تجربه شبی40 نفر را هم داشته‌ایم. به آنها می‌گوییم که اگر پذیرش نشدید هفته بعد بیایید. ما کارتن‌خواب‌هایی که آماده‌تر هستند را انتخاب می‌کنیم. 2 گروه 3نفره با آنها شروع به حرف زدن می‌کنند، وقتی که ببینند شرایط پذیرش را دارند آنها را قبول می‌کنند. اما بقیه هم حق دارند از یکدست لباس تمیز و حمام استفاده کنند و هفته دیگر بیایند. ما یک باکس اطلاعاتی از کارتن‌خواب‌های ایران درست کرده‌ایم که هیچ جای دیگر آن را ندارد.
  می‌توانم ‌درصد لغزش‌کنندگان جمعیت را بدانم؟
بالای 50درصد، اما مهم این است که دیگر کارتن‌خواب نمی‌شوند و باز سمت خود ما برمی‌گردند. این را هم بگویم که آمار بهبودی در کمپ‌های ایران 5درصد است. اما برای ما بالای 35‌درصد است. اگر روزی به 50درصد برسیم، معجزه کرده‌ایم. هرچند الان هم درحال معجزه‌کردن هستیم.
 ممکن است این سوال‌ها کلیشه‌ای به نظر بیاید، اما همیشه دوست داشته‌ام که پاسخ آن را از شما بگیرم. تعریف اکبر رجبی از کارتن‌خوابی چیست؟
(برگه‌ای مقابلش قرار می‌دهد و با خودکار آبی‌رنگ معادله‌ای برای تعریف کارتن‌خوابی رسم می‌کند). فصل مشترک کارتن‌خواب‌های ایران اعتیاد است. اعتیاد هم مساوی با تنهایی است. آن‌وقت، تنهایی به علاوه تنهایی با کارتن‌خوابی مساوی می‌شود. تعریف من از کارتن‌خوابی، تنهایی به علاوه تنهایی است.


تعداد بازدید :  264