شماره ۳۶۷ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۹ شهريور
صفحه را ببند
اختلاف کاری جنایت هولناکی را رقم زد
درگیری مرگبار در ضیافت مرد آشنا

گروه حوادث| دعوت میهمان برای صرف شام کافی بود تا مرد صاحبخانه در یک چشم به هم زدن پا به دنیای جنایتکاران بگذارد.
نیمه تیرماه بود که خانواده‌ای نگران با مراجعه به دادسرای جنایی تهران خبر ناپدید شدن پسر جوان‌شان را گزارش کردند.  آنها در شکایت‌شان به بازپرس پرونده گفتند:  چند روز پیش که علیرضا برای رفتن به سرکار از خانه خارج شد دیگر بازنگشت.  هر چه با تلفن همراهش تماس گرفتیم جواب نداد و بعد از چند ساعت نیز تلفنش خاموش شد. از دوستانش هم سراغش را گرفتیم اما هیچ‌کس از او خبر نداشت. اما شبی که داشت از خانه بیرون می‌رفت لباس‌های مهمانی‌اش را پوشیده بود و به نظر می‌رسید با کسی قرار دارد اما چیزی نگفت.  حالا با ناپدید شدنش نگران شده‌ایم.  تا به حال سابقه نداشته جایی برود و ما را بی‌خبر بگذارد. همین ادعا کافی بود تا کارآگاهان برای پرده برداشتن از راز ناپدید شدن پسر جوان تحقیقات خود را آغاز کنند.
در جریان تجسس‌های پلیسی مشخص شد مرد جوان که یک مغازه کفش‌فروشی داشته است در شبی که ناپدید می‌شود زودتر از شب‌های دیگر مغازه‌اش را تعطیل کرده بود.  اما هیچ‌کس خبر از راز مفقود شدن او نداشت.  کارآگاهان در گام دیگری از تحقیقات دست به بررسی‌های ویژه پلیسی زدند.  تا این‌که بررسی پیامک‌های تلفن همراه علیرضا نشان داد شب حادثه او میهمان مردی آشنا بوده است.
جنایت هولناک
همین سرنخ طلایی کافی بود تا کارآگاهان برای تحقیقات بیشتر سراغ مرد مرموزی بروند که به نظر می‌رسید آخرین نفری بوده که قبل از ناپدید شدن علیرضا با او ارتباط داشته است. با شناسایی خانه متهم پرونده، ماموران بلافاصله عملیات پلیسی خود را کلید زدند.  مرد متهم که در خانه‌اش مشغول استراحت بود درحالی‌که با دیدن پلیس شوکه شده بود خیلی زود بازداشت شد.  این مرد 34 ساله که محمود نام داشت وقتی در برابر بازجویی‌های کارآگاهان قرار گرفت سعی داشت خود را بی‌گناه جلوه دهد. او که با اظهارات دروغین سعی داشت ماموران را در مسیر تحقیقات گمراه کند وقتی در برابر همه مدارک و مستندات قرار گرفت پرده از راز جنایت هولناکش  برداشت.  
اعتراف عجیب
محمود که خیلی زود در برابر قانون قرار گرفته بود در برابر قاضی جمشیدی بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی تهران گفت:  علیرضا پسر خاله مادرم بود.  مغازه کفش‌فروشی داشت و مدتی قبل با یکدیگر شریک شدیم.  اما بعد از مدتی به دلیل اختلاف مالی با یکدیگر به مشکل خوردیم. به او گفته بودم حساب سرمایه و سود من را بکند و پول را برگرداند.  مدتی گذشت و از او خبری نشد.  من هم به دلیل آشنایی و رابطه فامیلی نخواستم درگیری بین‌مان رخ دهد.  برای همین چند روز پیش به خانه‌ام دعوتش کردم. من چند‌سال پیش از همسرم جدا شدم و مجرد زندگی می‌کنم. شبی که علیرضا به خانه‌ام آمد بحث بین ما برای رسیدگی به حساب‌ها شروع شد. خیلی جر و بحث کردیم.  عصبانی شده بودم و کنترل اعصابم از دستم خارج شده بود.  ناگهان در حین دعوا علیرضا را هل دادم.  اما هرگز قصد کشتنش را نداشتم.  ولی او بیهوش روی زمین افتاد و خون از سرش جاری شد. وحشت کرده بودم و نمی‌دانستم باید چه کار کنم.  وقتی فهمیدم او مرده است جسدش را داخل خودروام گذاشتم و به سمت بیابان‌های اسلامشهر رفتم.  نمی‌خواستم جنایتکار باشم اما مجبور شدم راز جنایتم را مخفی کنم به همین خاطر جسد علیرضا را آتش زدم و به سرعت متواری شدم.
زوایای قتل
با اعترافات محمود، تیمی از کارآگاهان جنایی به محلی که او ادعا می‌کرد جسد را در آن‌جا آتش زده اعزام شدند. با پیدا شدن جسد علیرضا به دستور بازپرس جمشیدی جسد سوخته برای تعیین علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد. با اعترافات این مرد، تحقیقات برای روشن شدن زوایای پنهان حادثه و بررسی‌های تخصصی علت مرگ علیرضا ادامه دارد.


تعداد بازدید :  342