شماره ۳۳۶ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۳۱ تير
صفحه را ببند
به ‌احترام کارتن‌خوابان زن این شهر
سرپناهی برای بی‌پناهی
سمانه نائینی روزنامه‌نگار

حرف از زنان که به میان می‌آید، زمین و زمان پر می‌شود از ادعاهای ریز و درشت اجتماعی که گاهی دلشان می‌خواهد یک زن را بالای داربست فلزی درحال آجر بالا انداختن ببینند و گاهی ترجیح می‌دهند قاضی‌القضات شهرشان یکی از همجنس‌هایشان باشد که خیلی از دردهایشان را می‌فهمد.  
در این مجال اما نه صحبت از شغل‌های زنانه و مردانه است، نه از لباس‌هایشان و نه حتی از زنانی که به جُرم اشتیاق تشویق تیم والیبال سرزمینشان توبیخ می‌‌شوند. اینجا صحبت از تلخی واژه‌ای است به ناکامی بی‌خانمانی و به خانمان‌سوزی اعتیاد وقتی نام زنی را به
دوش می‌کشد.  
براساس یک آمار غیررسمی، از میان مردان درگیر اعتیاد بیش از 95‌درصد آنها از طریق یکی از همجنس‌های خود که به‌طور معمول شامل دوستان صمیمی آنها، برادر، پدر و... است به این بیماری مبتلا شده‌اند، حال آن‌که این آمار درمیان زنان درگیر اعتیاد کاملا معکوس است یعنی بیش از 95‌درصد آنها از طریق مردانی گرفتار اعتیاد شده‌اند که نیتشان استثمار هرچه بیشتر زنانی است که بالطبع هرچه ضعیف‌تر و ناتوان‌تر باشند، قابلیت سوءاستفاده کردن از آنها بیشتر می‌شود و از سوی دیگر نگاهی که در جامعه به یک زن معتاد وجود دارد، بسیار متفاوت است از نگاه جامعه به مردی با همان شرایط. اعتیاد مردان امری است فردی، خانوادگی و درنهایت آسیبی است اجتماعی که می‌تواند بسیاری از مصالح جامعه‌شناسانه را به خطر بیندازد. برای زنان اما اعتیاد و حواشی آن در همان ابتدای امر، معضلی است اخلاقی و زن معتادی که به فراخور اعتیاد و آسیب‌های آن درگیر بسیاری دیگر از معضلات اجتماعی شده است نه‌تنها یک معضل برای جامعه؛ که حتی یک انگ بزرگ اخلاقی است برای مردان و زنانی که حالا در مَسند قضاوت‌های اجتماعی‌شان نشسته‌اند و دلشان می‌خواهد زنی که معتاد است، کارتن‌خواب است و احیانا بار مادری جنینی را به دوش می‌کشد که نمی‌داند شناسنامه‌اش را باید از کدام پدر طلب کند، در کوره‌های شهرشان بسوزانند و خاکسترش را به دورترین اقیانوس‌های دنیا بریزند که مبادا بار ننگ نام این زن دامان معصومیت زنان دیگر سرزمینشان را بگیرد، غافل از آن‌که این چرخه به برکت وجود مرد معتادی که در گوشه دیگری از شهر درحال ترغیب یا مجبور کردن زنی دیگر به اولین تجربه مصرف مخدر است ادامه می‌یابد و تا زمانی که زن‌های این سرزمین دارای حداقل‌های انتخاب، امنیت و پناه نباشند، این چرخه ادامه خواهد یافت و فرزندان این سرزمین در کنار خیابان‌های شهرشان از مادران معتادشان متولد می‌شوند و معلوم نیست که فردا قرار است به آغوش امن کدام مادر پناه ببرند تا از او خوب و بد را بیاموزند.  
  ساخت سرپناهی برای بی‌پناهی این زنان شاید نخستین گام برای تربیت نسلی باشد که مادرانشان کارتن‌خواب بوده‌اند اما دخترانشان آموخته‌اند که چطور «نه» بگویند و چطور تسلیم قدرتنمایی خشونت دنیای بیرون نشوند. بی‌شک این راه طولانی است و طاقت‌فرسا و پر است از امیدها و ناامیدی‌هایی که قرار است پهلو به پهلوی هم با زنان کارتن‌خواب این شهر زندگی کنند و به این امید شب‌هایشان را به صبح برسانند که در شبی از شب‌های این شهر، هیچ زنی در خیابان‌های ترس و بی‌پناهی «طلوع» خورشید را
تجربه نکند. 


تعداد بازدید :  427