شماره ۶۸۳ | ۱۳۹۴ شنبه ۱۸ مهر
صفحه را ببند
من از نسل امروز می‌ترسم!

اسما   روانخواه پژوهشگر ا  جتماعی

 منتظر بودم اتفاق ویژه‌ای بیفتد، مثلا احساس کنم باری از شانه‌هایم برداشته شده یا با همه وجود احساس خوشحالی کنم یا حداقل شب را به آرامی استراحت کنم و یک نفس راحت بکشم... اما هیچ‌کدام از اینها اتفاق نیفتاد. همه می‌گفتند وقتی جلسه دفاع از پایان‌نامه تمام شود، این اتفاق‌ها را تجربه می‌کنی و من بعد از 24 ساعت منتظرم و با همین انتظار خودم را می‌رسانم دفتر روزنامه. می‌گویند متن مصاحبه داریوش فرهنگ را که در ارتباط با خانواده است، بخوانم و نظرم را بگویم. برای کسی مثل من که منتقد سرسخت نظام آموزش‌وپرورش است و دلش می‌خواهد مهر تعطیلی بر در همه مدارس بزند تا دانش‌آموزان بی‌گناه از شر این نظام معیوب خلاص شوند، خواندن مصاحبه داریوش فرهنگ که در آن از نوع نظام آموزشی ما در ارتباط با تربیت فرزندان صحبت می‌کند؛ دلنشین و دلچسب است، اما امروز قصد ندارم باز هم از آموزش‌های سرشار از عیب‌ونقص حرفی بزنم. امروز می‌خواهم نگاهی داشته باشم به خانواده‌های خودمان که یا از این طرف بام می‌افتند یا از آن طرف بام.
در قسمت‌هایی از مصاحبه مذکور آمده بود که خانواده‌ها باید یاد بگیرند با فرزندان نسل امروز همراه شوند و برای ارزیابی آنها متر و مقیاسی را که  در گذشته استفاد می‌کردند، کنار بگذارند. با خودم فکر می‌کنم چقدر از خانواده‌های ما مهارت ارتباط با فرزندان خود را دارند؟ این مهارت را از کجا باید کسب کنند؟ این حرف درست است که ما نباید با همان سبک و سیاق گذشته با فرزندان نسل امروز برخورد کنیم که اگر این اتفاق بیفتد راه به جایی نخواهیم برد اما آن روی دیگر سکه را هم نمی‌شود نادیده گرفت.
نمی‌دانم برای شما هم پیش آمده است یا نه... اما بارها و بارها وقتی دختران و پسران دهه هفتادی و هشتادی را در خیابان یا مترو یا پارک دیده‌ام، وحشت کرده‌ام. از نوع تفکر آنها، از نوع مناسبات آنها و حتی از نوع پوشش آنها. بارها فکر کرده‌ام که پدر و مادر این دختران و پسران نوجوان چگونه با آنها ارتباط برقرار می‌کنند؟ من که به لحاظ سنی شاید 10 یا 15‌سال بیشتر با آنها اختلاف سنی نداشته باشم، نمی‌توانم حتی در یک مورد با آنها هم‌کلام شوم و این شکاف بی‌اندازه را کمتر کنم، حال پدر و مادر آنها چگونه می‌توانند نیازهایشان را درک کنند و هم‌صحبت فرزندان‌شان شوند؟ آن وقت با خودم می‌گویم واکنش برخی از خانواده‌ها بی‌خیال‌شدن است لابد!
داریوش فرهنگ در مصاحبه‌اش تأکید می‌کند که نیاز فرزندان‌مان را با توجه به تغییرات اجتماعی باید بشناسیم اما فکر می‌کنم این روزها کمتر خانواده‌ای پیدا می‌شود که دوست و رفیق فرزندش باشد. داریوش فرهنگ می‌گوید ما نباید افکار سنتی‌مان را به فرزندان القا کنیم اما من فکر می‌کنم که اتفاقا این روزها شهر پرشده از خانواده‌هایی که از آن طرف دیگر بام (مدرن شدن)  افتاده‌اند. خانواده‌هایی که فکر می‌کنند تغییرات اجتماعی یعنی بی‌خیال تربیت فرزند شدن و... تغییرات اجتماعی یعنی رهاکردن فرزند به ‌حال خود. با خودم می‌گویم مقصر این رهاشدگی نوجوانان به حال خود و بی‌مسئولیت بزرگ‌شدن آنها، نه تغییرات اجتماعی، بلکه خانواده‌ها هستند. خانواده‌ها به اسم تغییرات اجتماعی از آن طرف بام افتاده‌اند و بی‌مسئولیتی خود را گذاشته‌اند به پای عوض شدن دوره و زمانه!
تکلیف آموزش‌وپرورش که مشخص است، خانواده‌ها هم اگر در ارتباط با تربیت فرزندان شانه خالی کنند، وای به حال آینده این جامعه...


تعداد بازدید :  310