شماره ۶۸۳ | ۱۳۹۴ شنبه ۱۸ مهر
صفحه را ببند
زخم‌های هزاران ساله

|  ندا رضاحسینی  |    روزنامه‌نگار|

وقتی واژه صلح را می‌شنویم، شاید گمان کنیم که مفهومی مدرن و مختص به انسان متمدن است. شاید به‌نظر برسد که صلح از دغدغه‌های بشر امروز است و ربطی به گذشته ندارد، گذشته‌هایی که تکلیف همه‌چیز با جنگ مشخص می‌شد. یعنی بشر امروز بعد از پشت‌سر گذاشتن جنگ‌های طولانی و پی‌درپی برای به دست آوردن قدرت- که در آنها هر که قوی‌تر بود مسلما فاتح و پیروز میدان می‌شد بالاخره خسته شد و تصمیم گرفت روش‌های دیگری را برای کسب قدرت جایگزین جنگ کند. شکل تلاش انسان برای سلطه بر دیگران و امتیاز گرفتن تغییر کرد و موضوع حداقل در ظاهر شکل‌های متمدنانه‌تری به خود گرفت. بعد هم نتیجه بگیریم که صحبت از صلح به‌عنوان یک مفهوم و فرهنگ و بسط و گسترش آن از وظایف ادبیات امروز است. ادبیاتی که در آن انسان رنج‌ندیده و جنگ‌نچشیده‌ای که در گوشه راحتی‌اش جاخوش کرده است، در سایه امنیت و آرامش‌خیال خود از معنایی به‌نام صلح داد سخن
سر می‌دهد.
اما اگر به ادبیات‌کلاسیک خودمان نگاه دقیق‌تری بیندازیم نه‌تنها می‌توانیم این مفهوم را با کلمات و تعبیرات مختلف لابه‌لای اشعار شاعران جست‌وجو کنیم بلکه حتی می‌توانیم مشخصا واژه‌صلح را در ابیات آنها بیابیم؛ به‌عنوان مثال شیخ‌اجل، استاد سخن، سعدی. معروف‌ترین بیت شیخ‌اجل را در ذهن‌مان مرور می‌کنیم: بنی‌آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش زیک گوهرند/ چو عضوی به‌درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نباشد قرار. با جرأت می‌توان گفت که مفهوم این شعر نه‌تنها صلح را شامل می‌شود بلکه استاد سخن یک قدم جلوتر نیز آمده و گستره وسیع‌تری را در نظر آورده است؛ یعنی به صلح تنها به‌عنوان مفهومی درمقابل جنگ نگاه نکرده، بلکه صلح را در معنای نوعدوستی مدنظر قرار داده است که البته نتیجه این نوعدوستی بدون‌شک صلح خواهد بود. تو کز محنت دیگران بی‌غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی؛ چطور کسی می‌تواند این ایدئولوژی را بپذیرد و خودش را ملزم به آن کند و در عین حال به جنگ و دشمنی هم فکر کند؟
نمونه‌های زیادی را در اشعار سعدی می‌توان یافت که در آنها کلمه صلح آورده و در هرکدام نگاه خاص و ویژه‌ای به این مفهوم شده است: هرچه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست/ پنجه با زورآوران انداختن فرهنگ نیست؛ که در آن سعدی صلح را یک فرهنگ می‌شمارد. یا در این بیت که مشخصا به معنای صلح درمقابل جنگ نظر دارد: اگر پیل زوری و گر شیر چنگ/ به نزدیک من صلح بهتر که جنگ؛ و در این بیت آن را به‌عنوان دوستی و مهربانی در نظر آورده است: با رعیت صلح کن و ز خصم ایمن‌‌نشین/ زانکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است؛ همه این اشعار نشان از این دارند که شاعر شیرازی ما از حدود 800سال قبل فرهنگ صلح و آشتی را می‌شناخته و برای برقراری آن تلاش می‌کرده است. همین شناخت و تلاش است که او و اشعارش را برای دنیا قابل‌توجه می‌کند.
البته مفهوم صلح و آشتی در شعر کلاسیک ما به سعدی ختم نمی‌شود. در بسیاری از اشعار شاعران پارسی‌گو می‌توان ردپای دوستی و همزیستی مسالمت‌آمیز را جست‌وجو کرد. چه از حافظ سراغ بگیریم که با بیت معروف خود برای ما نسخه‌ای ابدی می‌پیچد: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا. و چه سراغ مولانا برویم که خطاب می‌کند و می‌گوید: از خیال صلح‌شان و جنگ‌شان/ وز خیال فخرشان و ننگ‌شان. چه حتی سراغ شاعری برویم که سراسر اشعارش شرح جنگ و سلحشوری و پیروزی و شکست است: فردوسی. حتی در شاهنامه نیز شاعر به صلح می‌پردازد تا ثابت کند مرادش از ستایش دلاوری‌ها و جنگ‌آوری‌ها اصلا ستایش نبرد نیست و او نیز طرفدار صلح و دوستی است: نشستند با صلح و گفتند باز/ که از کینه با هم نگیریم ساز.
می‌توان گفت تلاش نسل بشر برای همزیستی مسالمت‌آمیز به دور از درگیری و همراه با دوستی و مهربانی دغدغه دیروز و امروز نیست، بلکه امر مهمی است که همواره مطالبه شده است؛ اما سوال اینجاست که آیا به این مطالبه پاسخ درستی هم داده شده است؟ کمی به سرتیتر اخباری که دوروبرمان در جریان است فکر کنیم؛ آتش جنگ در چند کشور زبانه می‌کشد؟ هر روز چند نفر به تعداد آوارگان اضافه می‌شود؟ حتی در همین شبکه‌های کوچک اجتماعی، چقدر می‌توانیم یکدیگر را تحمل کنیم؟ گویا زخم‌های کهنه ما همیشه درحال سربازکردن هستند. شاید ادبیات مرهمی باشد بر زخم‌هایمان.


تعداد بازدید :  280