شماره ۶۷۳ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۶ مهر
صفحه را ببند
وداع با اسلحه

فرهاد فرج نظام  f. farajnezam@gmail. com

پرده بیست‌و‌نهم|دیروز آقا سنجر غروب دلگیری داشت.  احساس می‌کردم انگاری چند تا از کشتی‌های نداشته‌ام غرق شده‌اند و من مانده‌ام و یک کویر برهوت.  من مانده‌ام و یک بار عظیم مسئولیت روی دوش‌هایم که نتوانستم آنها را به مقصد برسانم.  احساس آدمی را داشتم که مجبور بود با کمال شرمساری شانه‌هایش را از این بار مسئولیت سبک کند و برود پی کار خودش.
همین‌طور که در حیاط مجتمع قدم می‌زدم، خاطرات تلخ و شیرین گذشته این ساختمان یکهو هجوم آوردند به سمت من.  انگاری ریز و درشت این خاطرات همگی دست‌به‌دست هم داده بودند تا در این لحظه تاریخی نگذارند آقا سنجر کوتاه بیاید از مسئولیتی که در قبال همسایه‌های خود بلکه در قبال تاریخ برعهده دارد.
اما دیگه تمام شد.  آقا سنجر پرونده «حمایت از استقلال و آزادی ساکنین این مجتمع مسکونی» را بوسید و گذاشت کنار.  البته جواب آقا افشین نازنین را خودم یک جوری خواهم داد اما خواهشا شما خوانندگان با صفای «شهروند» بیش از این اصرار نفرمایید که اصلا جا ندارد.  آقا سنجر توپچی حقیقتا آنچه را که در توان داشت به کار گرفت تا شعار همیشه جاویدان «چهار‌دیواری اختیاری» را در این مجتمع محقق سازد.  اصلا بنده با همین شعار و با همین نیت به این مجتمع آمدم اما حالا باید اعتراف کنم که ظاهرا اختیار همین آپارتمان 80 متری خودمان را هم نداریم.
 شما که تا امروز پابه‌پای آقا سنجر آمدید خدا وکیلی شاهد بودید که بنده چقدر تلاش کردم تا خال به آزادی و استقلال همسایه‌های ما نیفتد. چقدر تلاش کردم تا حریم خصوصی ساکنین به بهانه اجرای «قانون» مورد تعرض قرار نگیرد، اما نشد که نشد.  یعنی نگذاشتند که بشود.  هر روز توطئه، هر روز جلسه و هر روز اطلاعیه بر علیه آقا سنجر.  وقتی عیال محترم بنده که انتظار می‌رفت حامی و پشتیبان ما باشد، شده بودند نماینده جمعیت دفاع از حقوق شهروندی در ساختمان، در این صورت از مدیریت مجتمع و این آقا سلیمان نایب‌السلطنه دیگر چه انتظاری می‌توانستم داشته باشم!؟
مرحوم ابوی می‌فرمودند: «آقا سنجر
 شش دانگ حواست به دور و اطرافت باشه.  ضربه‌ای که آدم از خودی میخوره از ضربه هر دشمنی بدتره.»
آه سردی کشیدم و زیر لب زمزمه کردم:  «تک درختی بی‌پناهم، که دشت آرزوها گردید آخر، مزار آرزویم».  با خودم گفتم:  روحت شاد ابوی جان.  کجایی که ببینی آقا سنجرت مانده بی‌یار و یاور.  چه آرزوها داشتم برای سرافرازی اهالی این مجتمع مسکونی، اما بسوزد پدر قدرناشناسی. حالا آقای مدیر کجا هستند و بنده کجا!؟  از صدقه سری قانون‌مداری ساکنین، ایشان فعلا در برج عاج هستند و بنده هم دل شکسته و زخم‌خورده در کنار باغچه مجتمع!
سرتان را درد نیاورم، اگرچه مأموریت تاریخی آقا سنجر در این‌جا و در کنار همین باغچه به پایان رسیده است اما تاریخ آپارتمان‌نشینی در آینده شهادت خواهد داد که سنجر توپچی متولد محله عودلاجان تهران سر سوزنی از مواضع خود عقب‌نشینی نکرد و تا جایی که در توانش بود قانون «چهاردیواری اختیاری» را با صدای رسای خود فریاد زد.  اما اکنون باید اعتراف کنم: «گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله توست، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است».  تا پرده آخر، خدا یارتان باد.

 

 

 


تعداد بازدید :  353