شماره ۳۶۴ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۵ شهريور
صفحه را ببند
خودانتقادی
یک سوزن به خود

مهدی غنی فعال سیاسی و پژوهشگر

تلفن زنگ زد و دوست روزنامه‌نگاری با ادب خاص خود گفت در روزنامه شهروند ستونی باز کرده‌ایم و موضوعش را گذاشته‌ایم انتقاد از خود. دلم فرو ریخت که عجب گیری افتادیم. چون سال‌هاست عادت کرده‌ام به زمین و زمان انتقاد کنم، ایراد بگیرم، نقطه‌ضعفی پیداکنم و با آب و تاب به تفصیل و تفسیرش بپردازم.  به‌خصوص نقطه‌ضعف‌هایی که از غیرخودی‌ها سرزده باشد. گاهی با کنایه و اشاره و گاه مستقیم تقصیرها و قصورهای دیگران را در تاریخ به ثبت برسانم.  البته ما که زوری نداریم دیگران را به‌خاطر خطاها و خبط‌های‌شان به غل و زنجیر بکشیم، تنها دارایی‌مان قلم است. اما با همه نداری با نیش این قلم چه خراش‌هایی بر ذهن و جان دیگران نکشیده‌ایم.  
حالا یک روزنامه‌نگار هوشیار یقه خود مرا گرفته که از خودت انتقادکن. گفتم انتقاد از خود کاری داوطلبانه و خودجوش باید باشد، حالا شما می‌خواهید ما را وادار کنید به این کارشنیع؟!
با ادب و کرامت خاص خود گفت ما که باشیم که کسی را مجبور کنیم، ولی شاید یکی از مشکلات جامعه ما این باشد. گفتم صدالبته، ضمن این‌که واقعیتی هم هست که تا اجباری در کار نباشد بنده و امثال من چنین ریسکی نمی‌کنیم که از خودمان انتقاد کنیم.  به هرحال در این عالم وانفسا باید به این روزنامه‌نگاران مبتکر و نوآور دست مریزاد گفت که به جای تقلید کلیشه‌ای از دیگران، خلاقیت پیشه می‌کنند و دردهای واقعی را از زیرپوست جامعه به معرض دید می‌آورند. گرچه به این راحتی بنده انتقاد و ایراد خودم را کف دست ایشان نمی‌گذارم تا تحت عنوان اعترافات چاپ کند و سند دست رقبا و اقویا بدهد، اما حداقل همین که با طرح این سوژه بنده را واداشت که یاد ضرب‌المثل معروف فراموش شده خودمان بیفتم که حداقل یک سوزن به خودت بزن و یک جوالدوز به دیگری، کار بزرگ کرده است که از نگارش و قرائت ده‌ها مقاله اثرگذارتر است.  
اما این سوزن زدن به خود هم حکایتی دارد. حالا که سوزن را برمی دارم می‌مانم که به کجا بزنم. یا به قولی از کجایش بگویم.  اگر به گذشته‌های دور برگردم، دوران مبارزه و زندان و آزادی و پیروزی و... هر کدام را دست بگذاری جای سوال و انقولت زیاد دارد. فقط باید بگویم خدا از سر تقصیرات ما بگذرد. از این مقولات می‌گذرم چرا که در یک ستون 600 کلمه‌ای هم نمی‌شود 50‌سال را به نقد کشید. آن هم نقد منصفانه نه مثل آنها که تیشه به ریشه هرچه بوده می‌زنند تا امروز خود را نو نوار کنند.  اما راستش این روزها وقتی خبرهای جریان داعش را می‌شنوم احساس می‌کنم باید سوزنی به خودم بزنم. سال‌های زیادی بیش از 20 ‌سال است شاهد این روند خطرناک بودم که برخی می‌کوشند زمینه‌های درگیری فرقه‌ای میان شیعیان و اهل سنت را فراهم کنند. گهگاه هم در این زمینه مطلبی می‌نوشتم یا در محافل می‌گفتم. کاملا احساس می‌کردم دستی در کار است که آتش بیار جنگ فرقه‌ای است و می‌کوشد این آتش زیرخاکستر را گرم نگهدارد. ‌سال گذشته هم مطلبی با همین عنوان در یکی از مجلات نگاشتم که برخی آن را برنتافتند و به جای شنیدن زنگ خطر و هشدار، مستحق مجازاتش شمردند. اما اینک که وضع منطقه را می‌بینم که در آن مقاله هم پیش‌بینی شده بود، احساس می‌کنم در حد خودم اهمال و سستی کرده‌ام. واقعیت این است که در این ماجرا خیلی‌ها مقصرند و باید نزد خدا و خلقش پاسخگو باشند. اما سهم من نیز در این‌که این خطر را احساس کرده بودم و وظیفه داشتم هشدار بدهم و به یک مقاله و نوشته بسنده نکنم خود قابل تأمل است. از این اهمال‌ها در طول سالیان گذشته بسیار بوده است. اگر ستون‌تان برقرار باشد و نفس اماره اجازت فرماید شاید بشود برخی را نوشت.

 


تعداد بازدید :  122