شماره ۳۶۴ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۵ شهريور
صفحه را ببند
گفت‌وگو با «حسن انوشه» درباره تعلیم و تربیت در سنت ادبی ایران
جوانان به صورت مداوم بمباران می‌شوند

رضا نامجو خبر نگار

«اساسا ادبیات، تعلیمی است و نمی‌دانم چرا باید بگوییم از آن غافل شده‌ایم. مگر این‌که بخواهیم بگوییم ادبیات مستقیما باید با تعلیم سر و کار داشته باشد. حساب ادبیات تعلیمی از مابقی گونه‌های ادبی جدا نیست چرا که اصولا ادبیات برای اعتلای روح آدمیان پدید می‌آید. منتها یک شاخه از ادبیات وجود دارد که‌ چه‌بسا تعلیمی‌تر است. شاخه‌ای که تعلیمی‌تر است بر قصدش یعنی تربیت کردن تصریح دارد». جملات بالا نظرات حسن انوشه درباره تعلیمی بودن یا نبودن ادبیات است. به نظر انوشه «ادبیات برای اعتلای روح و روان انسان پدید می‌آید و بار تعلیمی بودن را درون خود دارد و لزومی ندارد بگوید من می‌خواهم شما را تربیت کنم». برای پی‌ریزی یک بحث چالشی درباره گرفتاری‌هایی که ادبیات در شرایط کنونی با آن دست به گریبان است و همچنین تلاش برای به دست آوردن پاسخی در مورد علت اصلی عدم کارآیی آموزه‌های اجتماعی موجود در سنت ادبی ایران با این استاد دانشگاه گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که شرح آن را در ادامه می‌خوانید.

 در دنیای امروز و در قرن بیست و یکم جامعه ایرانی از سنت ادبی که گذشتگان برای او به یادگار گذاشته‌اند به خوبی پاسداری می‌کند؟
به نظر من بله. در ادبیات انگلیسی هم 5 قله دارند و بقیه در نقطه پایین‌تری قرار دارند. در ادبیات فارسی هم بعضی از بزرگان در اوج و بقیه پایین‌تر هستند. اعتقادی به این موضوع ندارم که ادبیات تعلیمی درحال فراموش شدن است.
 تعلیم و تربیت در گلستان و بوستان سعدی مورد توجه قرار گرفته است. آیا ما ایرانیان درحال حاضر از این نگاه جامعه‌شناسانه سعدی بهره‌مند می‌شویم؟
این مطالب طی مدت‌های طولانی بخشی از کتاب‌های درسی ما در مکتبخانه‌ها را تشکیل دادند. در ضمن سیر تحول جامعه را هم باید در نظر بگیریم. در یک دوره زمانی علاوه‌بر بوستان و گلستان، کتاب ملاحسین واعظ کاشفی را تدریس کردند. امروز یک فرد در جامعه از 100 نقطه، بمباران می‌شود. مطبوعات، تلویزیون، شبکه‌های ماهواره‌ای، مدرسه و... فضاهایی هستند که درصدد تعلیم و تربیت هستند. بنابراین،  این قضیه دیگر در انحصار کتاب قرار ندارد.
 ظاهرا درحال حاضر با نوعی تضاد مبنی بر این‌که یا سنت ادبی که از آن سخن می‌گوییم درحال حاضر کارآیی عملیاتی شدن خود را از دست داده یا ما با نوعی غفلت از سوی افراد مختلف مرتبط در این حوزه مواجهیم؛ این برداشت درست است؟
باید این نکته را در نظر داشته باشیم که تربیت متوجه فردی به سن و‌ سال من نیست. تربیت را از موقعی شروع می‌کنند که انسان در خانواده رشد می‌کند و در ادامه وارد مدرسه می‌شود. در این دو محل افراد زیادی هستند که به جوانان و نوجوانان ما توجه کرده‌اند. «مهدی آذر یزدی» یکی از این افراد است. این حرکت‌ها با ظهور افرادی مثل ایرج میرزا، عباس یمینی شریف، پروین اعتصامی، غلامرضا رشید یاسری و ملک‌الشعرای بهار صورت گرفته است. کار همه نام‌هایی که به آنها اشاره کردم دارای درون‌مایه‌های فراوانی از ادبیات تعلیمی است.
 تفاوت این تعلیمی بودن در دوران معاصر با آنچه در شیوه قدما مرسوم بود در کجاست؟
تفاوت اینجاست که درونمایه‌های تعلیمی از شعر بیرون آمده و وارد نثر و داستان شده است. از سال‌های پیش ما افرادی را داریم که برای جوان‌ها و نوجوان‌ها کتاب‌هایی برای کودک و نوجوان می‌نوشتند و هنوز هم این کار را انجام می‌دهند. اما اگر صحبت بر سر آن است که مایه‌های ادبی موجود در بوستان و گلستان در این کارها وجود ندارد حرف دیگری است و به همان قله‌هایی برمی‌گردد که به آنها اشاره کردم. گلستان سعدی در نقطه بالاتری است و از حد جوان و نوجوان عبور کرده است.
 در این‌که امروز افرادی هستند که در کارهایشان درونمایه تعلیمی وجود دارد، شکی نیست. بحث آنجاست که شخصی مثل سعدی در توسعه آموزه‌های اخلاقی در جامعه زبان منحصر به فردی دارد که در آن به معضلاتی اشاره دارد که جامعه هنوز هم درگیر آنهاست.
به اعتقاد من روابط اجتماعی موجود در جامعه به نحوی دچار دگرگونی شده که نوع پرداخت‌ها متفاوت شده است. اولا تلقی ما از ادبیات (نه تنها در ایران بلکه در جهان) متفاوت شده است. در ضمن گستره ادبیات و دامنه ادبیات افزایش یافته است. دیگر نمی‌توان به صرف دو بیت شعر خواندن و یک حکایت تعریف کردن کودک را نصیحت کرد و قصدمان این باشد که با آن دو بیت شعر یا آن یک حکایت آدمی را بسازیم. مناسبات اجتماعی اساسا تغییر کرده است. معتقدم ما در یک مرحله بحرانی هستیم. این مرحله بحرانی که ما هنوز از یک مرحله ابتدایی وارد جهان صنعتی نشده‌ایم. در بین این تحولات برخی بحران‌ها پدیدار شده‌اند که یکی از آنها همین بحران‌های اخلاقی است.
 تا چه زمانی با این تحولات و بحران‌ها
 دست و پنجه نرم می‌کنیم؟
معتقدم این تحولات تغییر خواهند کرد. البته ‌که تا زمانی‌که با آنها دست و پنجه نرم می‌کنیم آسیب‌هایی هم متوجه ما خواهد بود. ممکن است تاثیرگذار باشیم اما تأثیر گذاشتن با تغییر دادن تفاوت فراوانی دارد. در شرایط کنونی مشکلات و موضوعاتی که به آدمی هجوم می‌آورند با گذشته تفاوت اساسی دارند. صحبت بر سر یک کتاب یا صدکتاب نیست. امروز انواع کتاب‌ها و رسانه‌های دیداری و شنیداری وجود دارند که همگی روی انسان اثر می‌گذارند. به علاوه این‌که ما باید این مرحله بحرانی را با وجود تمام صدماتی که به واسطه قرار داشتن در این مرحله خواهیم خورد پشت‌سر بگذاریم.
 منظور شما از به‌کار بردن این جمله که گستره ادبیات تعلیمی وسیع‌تر شده است، چیست؟
ادبیات به صورت ناخودآگاه نقش تعلیمی را حفظ کرده اما در گذشته ادبیات تعلیمی به نحوی بود که امروز آن نحوه مورد بحث نیست. به بیان دیگر نحوه تعلیمی بودن در ادبیات امروز با آنچه درگذشته مطرح بود، متفاوت است. به همین دلیل دیگر با نقل کردن یکی، دو قصه از ابن‌یمین و خواندن یک شعر از ایرج میرزا یا حسین گل گلاب نمی‌توانیم جوان را بسازیم. جوان در معرض صدها رسانه‌ای است که هر کدام به سهم خود در او اثر می‌گذارند. تأثیر فقط مربوط به ادبیات کلاسیک نیست. چیزهای دیگری هم هستند که روی جوان اثر می‌گذارند و هرکدام از آنها را هم می‌توان گونه‌ای از ادبیات دانست.
 بنابراین ادبیات کلاسیک ما به اندازه سهمی که دارد توانسته آن تاثیرگذاری را داشته باشد؟
حتما. آنچنان که در روزگاری تنها 2 تا 3 ‌درصد جامعه ما توانایی خواندن و نوشتن دارد اما الان که با شما صحبت می‌کنم این عدد به آستانه 90‌درصد رسیده است. درحال حاضر کمتر خانواده‌ای را می‌توانید پیدا کنید که کسی توانایی خواندن و نوشتن در آن نداشته باشد. این افراد قطعا کتاب، روزنامه و مجله می‌خوانند و از همه اینها تأثیر می‌گیرند. حتی رادیو و تلویزیون هم به نحوی ادبیات را به انسان‌ها القا می‌کنند. اما اگر معضلاتی در جامعه اتفاق می‌افتد و ما نمی‌توانیم برای آنها دلایل مدون بیاوریم به سبب اتفاقات و تحولاتی است که در بستر جامعه درحال شکل‌گیری هستند. ما وارد یک مرحله تازه می‌شویم. نفس پشت‌سر گذاشتن یک مرحله و  ورود به مرحله‌ای تازه سراسیمگی‌هایی را در جامعه ایجاد می‌کند.
 در این بین ما افراد تلاشگری هستیم یا برای ورود به مرحله جدید رفتار منفعلانه‌ای از خود نشان  می‌دهیم؟
ما داریم تلاش می‌کنیم. حتی معتقدم ما داریم خوب تلاش می‌کنیم. در این جامعه ریا، دروغ، دزدی و دورنگی هست و من آن را انکار نمی‌کنم. اما ساخت اجتماعی ما به نحوی است که همه اینها وجود دارند اما به گمان من ما داریم به مرحله‌ای نزدیک می‌شویم که می‌شود امیدوار بود رذیلت‌های اخلاقی که به آنها اشاره کردم در آن مرحله کمتر باشد و چه بسا اصلا وجود نداشته باشند.
 قصه زندگی «رابین هود» به‌عنوان یک راهزن زمینه‌ساز تولید فیلم‌های متعددی است که نکات تعلیمی زیبایی هم از دل آنها استخراج می‌شوند. اما در سنت ادبی خود عیارانی را داریم که به مراتب مفاهیم بزرگتری را در دل حرکت اجتماعی‌شان داشته‌اند اما امروز اصلا خبری از شرح رفتار و حرکت‌های آنها نیست. به نظر شما این مثال نشانی از یک غفلت نابخشودنی نیست؟
در جامعه ما عیارانی بودند که از زورمندان می‌گرفتند و به ستمدیدگان می‌دادند. برخی از اینها حتی به حکومت رسیدند. یعقوب لیث یکی از همین عیاران بود که به حکومت رسید. اما مشکل این است که فرهنگ ما برد جهانی پیدا نکرده است.
 برد وطنی چطور؟
ما نیامده‌ایم این موارد را به مردم بگوییم. ما بسیاری از نمونه‌های دیگر را هم داشته‌ایم که جماعت فتیان را تشکیل دادند. آنها از ستمگران می‌گرفتند و به ستمدیدگان می‌دادند. یا نمی‌گذاشتند ستمگران به مظلومان ظلم کنند. گرچه با گذشت زمان  این جنبش راه خود منحرف شد و از دل همین جریان «شعبان بی مخ»‌ها هم بیرون آمدند. در این‌جا می‌رسیم به یک سیر تاریخی محتوم که براساس آن هر چیزی دست آخر به انحراف کشیده می‌شود.
 دلیل این مسیر محتوم چیست؟
عدم پیرایش. هر چیزی که پیراسته نشود به این روز گرفتار می‌آید و این‌گونه است که از یعقوب لیث می‌رسیم به شعبان بی‌مخ و بالا شمل لات و نظایر اینها.
 منظورتان از پیرایش به صورت مصداقی چیست...
در مورد رابین‌هود می‌توان این توضیح را داد. احتمالا در ادبیات انگلیسی شخصیت رابین‌هود را خیلی پرورانده‌اند. آن‌گونه که می‌دانید رابین‌هود در آن‌جا در مقابل قدرت مسلط جامعه شورش کرد. یعنی جلوی یک نظام صف‌آرایی کرد. در جامعه ما هم یعقوب لیث در مقابل خلافت بغداد قد علم کرد. در ادامه کسانی را به دنبال خود کشاند و جنبش را ایجاد کرد.
 چرا؟
سیل تحول یک جامعه در پاره‌ای از موارد توسط بیگانگان منقطع می‌شود. ما صرفا گرفتار عوامل درونی نبودیم. عوامل بیرونی هم روی ما اثرگذار بودند. ما آن‌قدر در مقابل حملات ترک، تازی و مغول قرار گرفتیم تا به این‌جا رسیدیم. باید بپذیریم که سرزمین ما در طول تاریخ چهارراه حوادث بوده است. بنابراین بیگانگان نگذاشتند ما سیر طبیعی خود را طی کنیم. از سوی دیگر شرایط جامعه به سمتی پیش رفته که افراد در خانواده و در بیرون از آن کاملا متفاوت هستند. این خود نوعی از ریاست است. برخی از افراد در جامعه ما ریاکار شده‌اند. برخی از افراد به واسطه شرایط اجتماعی چنین رفتارهایی از خود نشان می‌دهند.

 


تعداد بازدید :  59