شماره ۳۶۴ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۵ شهريور
صفحه را ببند
گفت‌وگو با «اسماعیل آذر»
ما با پریشانی مواجهیم

|طرح نو| سامان آسمانی|   ادبیات ما به جهان ملحق شده و ادبیات بیشتر کشورهای جهان را تحت‌تأثیر خود قرار داده است. نمونه این ماجرا را می‌توانیم در قرن 19 اروپا نظاره‌گر باشیم. تمام شخصیت‌های مشهور ادبیات دنیا (اگر جهان را غرب بگیریم و آمریکا را هم به واسطه زبان انگلیسی در این اقلیم بگنجانیم) سر سفره ادبیات ایران نشسته‌اند. شخصیت‌هایی مثل گوته، ویکتور هوگو، ویلیام جونز، شلگر، هردر و صدها شخصیت بزرگ دیگر از این دست هستند. با این وجود آنچه امروز از آموزه‌های اجتماعی سنت ادب پارسی در جامعه ایران مطرح است در مقایسه با درون‌مایه غنی که در دل هزاران کتابی که از قدما به یادگار مانده ناچیزند. «دکتر اسماعیل آذر» استاد ادبیات که تاکنون بیش از 20 کتاب در زمینه ادبیات فارسی به رشته تحریر درآورده با ما است تا درباره معضلات پیش روی ادبیات از منظری که در بالا به آن اشاره شد صحبت کند:

 به نظر شما دلایل اصلی غفلت ما از آموزه‌های ادب فارسی را در چه حوزه‌هایی می‌توان جست‌وجو کرد؟
یکی از دلایل این‌که ادبیات ما با غنای درونی که دارد در دست مردم نیست و در ذهن و روح مردم آن‌گونه که بایسته است تأثیر نمی‌کند به ارتباطات جمعی ما برمی‌گردد. شما یک روزنامه را بردارید و ورق بزنید. می‌بیند بخش عمده‌ای از آن در ارتباط با ورزشی است که همیشه کشور ما در آن ناکام بوده است (فوتبال). این ورزش ریشه غربی دارد، هزینه فراوانی را می‌بلعد و هیچ سود و خاصیتی برای ملت ما ندارد. حال آن‌که کشور ما خود دارای ورزش بومی و پهلوانی چون کشتی و ورزش‌های زورخانه‌ای است. بیشترین صفحات روزنامه‌ها به فوتبال و ورزشکاران این رشته اختصاص دارد. در ضمن آنچه در مورد این ورزش بیان می‌شود به تشویق مردم برای ورزش کردن نمی‌انجامد بلکه بیشتر در مورد حرفه‌ای حاشیه‌ای موجود در فوتبال ایران است. بخش‌های دیگر روزنامه‌ها به هنرمندان دسته چندم سینمایی باز می‌گردد حال آن‌که سینما هم یک هنر از غرب آمده است که به کشور ما راه پیدا کرده است. البته حتما این نوع خبرها خواننده دارند که در روزنامه‌ها مورد توجه قرار می‌گیرند اما ببینید آیا در همین روزنامه‌ها اثری از ادبیات ما وجود دارد. خود من درحال تالیف
«دایره المعارف برای شعر» هستم. حقیقتا بخشی از عمرم را به نیکی بر سر آن کتاب نهاده‌ام. با آن‌که خبر تلاش من در این زمینه منتشر شده اما هیچ‌کدام از روزنامه‌ها نیامدند درباره این‌که وجود چنین کتابی چه کارآیی دارد و چگونه می‌توان از راه هنر و شعر انس با قرآن را افزایش داد، بحث کنند. این خبرها و این اطلاعات به دست مردم نمی‌رسد. دلیلش هم این است که کسانی که باید خبر را به دست مردم برسانند خودشان باید از این موضوع خبر داشته باشند. اینجاست که شاعر می‌گوید: «کی شعر ‌تر انگیزد خاطر که حزین باشد».
 اما من شخصا شاهد آن هستم که در خیلی از روزنامه‌ها صفحات ادبیات فعال هستند...
البته خوشبختانه هنوز در بین خبرنگاران، خبرنگاران جوانی حضور دارند که درحال انجام تلاش‌های بسیاری در راه ادبیات حکمت‌آمیز و اخلاق را در ذهن و زبان مردم جاری کنند اما تعداد آنها بسیار اندک است. همه ما باید در این راه تلاش کنیم چرا که نازش ما به ادبیات‌مان است. ایران قطب ادبی و قطب فرهنگی جهان است. این موضوع پر واضح است. ورزش باستانی و ورزش پهلوانی ما سراپا اخلاق است و تنها ورزشی است که حرکات موزون و ریتم و شعر و وجوه بسیار متنوعی دارد. اما افسوس که درحال حاضر این ورزش به چند زورخانه قدیمی و چند جوان عاشق در این زمینه محدود شده است. چرا نباید این ورزش را به کرسی‌های جهانی بنشانیم. این ورزش از فوتبال چه چیزی کم دارد؟ در مطبوعات با افراد فرهیخته و ادیبان پرآوازه ما کمتر صحبت می‌شود. این افراد در بین روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها جایی ندارند. البته مرادم از واژه ندارند مطلق نیست اما فضایی که به این اساتید داده می‌شود به قدری ناچیز است که کسی را جذب نمی‌کند. درحال حاضر ما داریم خانه استاد جلال همایی(دانشمند شیعی مذهب و بلند آوازه کشورمان) را در اصفهان تبدیل به خانه شعر و فرهنگ می‌کنیم. قرار است شاعران و نویسندگان شهیر در این خانه تولید تفکر فرهنگی کنند. اما ببینید در طول این همه زحمتی که کشیده می‌شود آیا خبر چنین موضوع مهمی به مردم می‌رسد؟ در مقابل خبر یک بازیگر بسیار ضعیف سینما در صدر می‌نشیند. این تنها یکی از دلایل سوال اساسی شما در مورد دلایل مهجور ماندن مسائل اجتماعی مطرح شده در سنت ادبی ما است.
آقای آذر اگر قرار باشد به حوزه آموزش هم توجه کنیم می‌بینیم کتاب‌های ادبیات ما از درون مایه‌های مشخصی که هدف و نیاز را توأمان در کنار هم قرار دهند بی‌بهره هستند...
سطح ساختاری زبان ادبی در مدارس و دانشگاه محدود شده است. زمانی که ما در دوران دبستان و دبیرستان مشغول به تحصیل بودیم گلستان سعدی تدریس شد. امروز تنها در دوره دانشگاه سخن از گلستان سعدی به میان می‌آید. اما این احتمال هم وجود دارد که در سال‌های آینده حتی در دانشگاه‌های ما هم حرفی از گلستان سعدی به میان نیاید. شخصیت‌هایی مثل استاد فروزانفر، استاد مرتضوی، شفیعی کدکنی و استاد زرین‌کوب در همین خاک ما رشد کرده‌اند. بزرگ شده‌اند و آوازه آنها جهانگیر شده است. باید روی فکر، قلم و آثار این بزرگان کار کنیم. اما متاسفانه بچه‌های ما اسم هنرپیشه‌ها و فوتبالیست‌ها را بهتر از نام ابن‌سینا و احمد غزالی می‌شناسند. فیلسوفانی مثل ملاصدرا، میرفندرسکی، میرداماد و ابن‌سینا در کشور خودشان غریب هستند. کتاب التجارب رازی حدود 800‌سال پیش به زبان لاتین ترجمه می‌شود اما در این کشور هیچ‌کس از او خبردار نیست. حکیم نیسری کتابی دارد به نام دانشنامه نیسری. این دانشمند‌ هزار ‌سال پیش در رابطه با روانشناسی چهره مطالبی را ارایه داده که در قرن نوزدهم عینا توسط لوبروز که پزشک ایتالیایی بود مطرح شد. همه این مثال‌ها باعث تاسف هستند. ما باید علت این آسیب را در روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های خودمان جست‌وجو کنیم. مردم از کجا باید مطلع شوند. ما باید آنها را مطلع کنیم.
 بالاخره این سنت ادبی با مفاهیم اخلاقی امروز فروغ گذشته خود را ندارد. در این بین ماجرا تنها به یک عمل شخصی با این توضیح که من نوعی در امر بازشناسی ادبیات فارسی کوتاهی کرده‌ام محدود نمی‌شود...
اگر این من به من‌ها تبدیل شود موضوع حل خواهد شد. مگر سنت مشاعره که تا پیش از این درحال افول نبود دوباره رونق نگرفته است؟ اگر صداوسیما در این امر با من همکاری نمی‌کرد آیا این جریان‌سازی اتفاق می‌افتاد؟ قطعا نه. صداوسیما خواست مسائل ادبی ما مطرح شود و مردم با آن انس بگیرند. به همین دلیل هم این خواست به یک جریان ادبی در ایران تبدیل شد. فرهیختگان ما هم در این زمینه کوتاهی کرده‌اند. باید بیایند جلو و با صداوسیما همکاری کنند. از سوی دیگر مطبوعات ما هم باید مسأله را تقویت کنند. رسیدن به نقطه مورد نظر نیازمند یک اهتمام ملی است. سعدی دراین‌باره می‌گوید: «کس ندیدم که گم شد از ره راست»، «شفا بایدت داری تلخ نوش»، «هر کس آن کند که نباید، آن بیند که نشاید» این همه سخن زیبا در قالب هنر شعر می‌تواند انسان را زیر و رو کند. شاید باور نکنید گاهی که مثنوی را در خلوت خود می‌خوانم این کتاب چه عوالمی را به من القا می‌کند. چقدر مرا آرام می‌کند. من این آرامش را با ملتم تقسیم می‌کنم اما من کم‌ام... بقیه هم باید تلاش کنند.
 برای این‌که بتوانیم به سوال اصلی مطرح شده در پرونده کنونی طرح نو پاسخ بگوییم نیازمند چه اقداماتی هستیم؟
باید 3 اقدام را در کنار هم پیگیری کنیم. 1- در ابتدا یک مجمع چند نفره متشکل از استادان و ادیبان باید کنار هم بنشینند و این مسأله را آسیب‌شناسی کنند. 2- گروهی دیگر بنشینند و راهکارها را پیشنهاد کنند. 3- گروه دیگری بنشینند و شکل‌های عملیاتی موضوع را بررسی کنند. این 3 گروه و این 3 تفکر باید در کنار هم کار کنند.
 در این بین آیا می‌توان بخشی از معضلات موجود در حوزه تدریس ادبیات را به اساتید ادبیات فارسی مرتبط دانست؟
کسانی را از طریق وزارت علوم به خارج از کشور اعزام کرده‌ایم تا در کشورهای دیگر به تدریس زبان پارسی مشغول شوند منتها کار این مدرسان نظام‌مند نیست. به همین دلیل نفر بعدی که به کشور مربوطه اعزام می‌شود نمی‌داند نفر قبلی تا کجا کار کرده تا از آن به بعد کار او را ادامه دهد. همه کارهای ما در برخی قسمت‌ها لنگ می‌زنند. ما در کتاب‌های درسی دبستان و دبیرستان درباره متون ادبی دچار نوعی سرگشتگی هستیم. یعنی کسی که کتاب‌ها را تدوین می‌کند نمی‌داند به دنبال چه چیزی است. نمی‌داند باید کار را از کجا شروع کند و به کجا برسد.
 به نظر شما چه اقدامی برای پردازش بهتر کتاب‌های ادبیات فارسی در دانشگاه‌ها لازم است؟
برای تدوین کتاب‌های درسی در حوزه ادبیات علاوه‌بر حضور استادان ادبیات، نیاز به حضور جامعه‌شناسان، روانشناسان و انسان‌شناسان نیز هست. این‌گونه نیست که چند نفر دور هم بنشینند و چند رباعی و چند غزل و... انتخاب کنند و کتاب را ببندند. ما باید ببینیم از بچه دبستانی یا دبیرستانی چه خواسته‌ای داریم. باید هدف خود را مشخص کنیم. اگر بخواهم یک مثال در این‌باره بیاورم یادگیری ادبیات در مورد قدیمی‌تر‌ها را مثال می‌زنم. آنها هنوز شعر کتاب‌های ادبیاتشان را در خاطر سپرده‌اند. اکثر این شعرها بوی خدا می‌دهد. بنابراین انتخاب شعرها نباید به صورت سطحی باشد. ممکن است جای شعر این‌جا نباشد. انتخاب شعر در کتب درسی باید نظام‌مند باشد. نویسندگان باید نقطه آغاز و انتها را در ذهن داشته باشند. باید ببینند از مضامینی که می‌خواهند به کار ببرند می‌خواهند به کجا برسند. در دانشگاه‌ها خاصه در مورد کتاب‌های فارسی عمومی هم با پریشانی مشابه آنچه در مورد کتاب‌های درسی تا پیش از دانشگاه مواجه بودیم مواجهیم. هر شخصی که 3 واحد زبان فارسی درس می‌دهد مجموعه‌ای را جمع‌آوری کرده و نوشته است. بیشتر این کتاب‌ها هم از روی دست هم نوشته شده‌اند. نقل قول‌ها سرگردانی را نشان می‌دهد. هیچ‌کدام نمی‌دانند باید چه راهی را دنبال کنند.
 مگر شورای انقلاب فرهنگی سرفصل‌ها را مشخص نکرده است؟
شورای انقلاب فرهنگی سرفصل‌ها را تعیین کرده اما این کتاب‌ها سرفصل‌های خود را مورد استفاده قرار می‌دهند. عزیزانی که مدرک کارشناسی‌ارشد دارند و فارسی عمومی درس می‌دهند زحمت می‌کشند و کتاب می‌نویسند. شاید صدها کتاب فارسی عمومی با شکل‌های مختلف در این کشور وجود داشته باشد. همین موضوع برای سرگردانی دانشجو کافی نیست؟ ما نیاز نداریم در کتاب فارسی عمومی قصیده‌ای از منوچهری دامغانی داشته باشیم؟ ضرورت ندارد شعرهای ناصر خسرو قبادیانی را بنویسیم؟ در کتاب‌های دانشگاهی برای کسانی که تحصیل اختصاصی‌شان زبان فارسی نیست نباید شوق را تقویت کنیم؟ کسی که رشته زبان آفریقایی تحصیل می‌کند چگونه می‌تواند زبان فرخی سیستانی را بفهمد؟ این کار او نیست. باید شعری را برایش بگویی که او را به سمت محبت، تکیه بر خدا و به عاشق شدن به این جهان سوق دهد.


تعداد بازدید :  168