شماره ۳۶۳ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۴ شهريور
صفحه را ببند
تیتربازی با «منفور‌ترین حلال خدا»

رضا بردستانی نویسنده

«طلاق»، این حلال منفور خدا که مثلِ «خوردنِ مال یتیم»، عرش خدا را می‌لرزاند، با هیچ رنگ و طرحی زیبا و پذیرفتنی نخواهد شد. «طلاق» با بر جای گذاردن آسیب‌هایی عمیق، همواره جامعه را دچارِ ناهنجاری‌هایی بس آزاردهنده کرده است. روز و شبی نیست که در رسانه‌ها مقاله یا یادداشتی در تحلیل افزایش و بررسی تبعاتِ اجتماعی آن درج نشود اما این روز‌ها یک «طلاق» جایگاهی ویژه پیدا کرده است؛ مصاحبه پشتِ مصاحبه، یادداشت پشتِ یادداشت و تیتر پشت تیتر، انگار «طلاق» در جامعه برای عده‌ای خاص! چندان آزاردهنده و هنجارشکنانه نیست.
یکی دو هفته‌ای می‌شود که خبری «آزاردهنده» در صدرِ «اخبار زرد» قرار گرفته است؛ نه قتل، نه آدم‌ربایی، نه سقوط از ارتفاعات دماوند! و نه افتادنِ هواپیمایی غول‌پیکر! بلکه متارکه مجریِ سرشناسِ تلویزیون از مجریِ دیگرِ تلویزیون! خبری که در کمتر سایت، فضای مجازی، روزنامه یا مجله است که نتوان رد و نشانه‌ای از آن یافت. جملاتی کلیشه‌ای، درددل‌های ساده‌انگارانه و ژست‌هایی نخ‌نماشده، با طرح و عکس‌هایی‌ گاه اغواکننده! به خوانندگان و مخاطبان ارایه داده شده است. اگرچه در این یادداشت قصدِ کنکاش و آسیب‌شناسی نداریم اما این مساله، از منظرِ جامعه‌شناسی می‌تواند یکی از ریشه‌دار‌ترین تضادهای موجود در جامعه رسانه‌ای برشمرده شود که چگونه است «حلالِ منفورِ خدا و یکی از اسبابِ لرزیدنِ عرش الهی»! تنها به دلیل چهره بودن، با این آب و تاب و بی‌توجه به آثار و تبعات، در صفحاتی جذاب و رنگارنگ و به انضمام عکس‌هایی نزدیک به فضای تبلیغاتی، دست به دست می‌شود و می‌کوشد خواننده را مجاب کند درحال مطالعه یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذار‌ترین اخبارِ روز است.
اصلِ ماجرا به اندازه کافی دردآور و آزاردهنده هست زیرا آن وصلتِ پرسروصدا و عاشقانه که رسانه ملی را نیز تحت‌تأثیر خود قرار داد و مردم را با برخی از تعجب‌برانگیز‌ترین تصاویرِ پخش‌شده تا آن روز از دریچه دوربین‌های صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، مواجه کرد! چگونه و چطور در کمتر از نیمی از یک‌سال به «جدایی»، «متارکه» و «طلاق» انجامیده است. چراییِ این مسأله اگرچه کاملا شخصی است اما چگونه و به چه دلیل در صدرِ اخباری قرار گرفته است تا جامعه را نسبت به ابعاد و ریشه‌های آن بی‌توجه کند.  
آن مجریِ مردِ معروف با آن مجری زنِ معروف بنا به هر دلیل که قطعا به خودشان مربوط است یک روز تصمیم گرفته‌اند تا کبوتران یک آشیانه شوند و این تصمیم احتمالا آنی و برخاسته از سر احساسی متزلزل! پس از گذشتِ تنها چندماه به طلاق می‌انجامد. پس از گذشت هفته‌ها از متارکه یک طرفِ ماجرا تصمیم به رسانه‌ای کردن بزرگ‌منشانه آن «هنجارشکنیِ» بدمنظره می‌کند و در این میان، مظلوم‌نمایی و به صحنه کشانیدنِ تصاویری از «ساده‌دلی»، «بی‌انگیزگی»، «نبودِ اعتماد‌به‌نفس کافی» و در یک کلام تن دادن به «اشتباهی مضحک»! می‌شود بهانه‌ای برای تیتربازی‌هایی تأمل‌برانگیز.
رسانه اگرچه آیینه تمام‌نمایِ همه فعل و انفعالاتِ اجتماعِ پیرامونِ خود است اما این بازگویی نباید به قیمتِ «شکستن» و «ندیدن» باورهای جامعه باشد؛ باورهایی که گاه ریشه در عمیق‌ترین و تأثیرگذار‌ترین لایه ذهنیِ هر فرد دارد. این روز‌ها و به بهانه این «متارکه فرخنده!» صفحاتِ مجازی پر شده است از چهره‌های مشهوری که یک، دو یا چندبار، صفحه سوم شناسنامه‌شان مزین به مهرِ «طلاق، این حلالِ منفور الهی» شده است و چه بسا عده‌ای ساده‌انگار و زودباور، تحت‌تأثیر همین صفحاتِ تأمل‌برانگیز به این باور برسند که «طلاق» آن قدر‌ها که می‌گویند مسأله بغرنجی نیست که اگر بود برای مثال فلان چهره محبوب و مشهور که تنها و تنها نقش‌های مثبت و پذیرفته‌شده از سوی جامعه را برعهده می‌گیرد به آن تن نمی‌داد. انتخاب تیتر، انجام مصاحبه و نشر برخی اخبار ازجمله هنرهایی است که رسانه، همیشه در پی آن بوده است تا به بهترین شکلِ ممکن آن را در اختیار مخاطبان خود قرار دهد اما به‌عنوان عضو کوچکی از رسانه بعید می‌دانم تیتربازی با «طلاق» چندان پسندیده باشد!
Rezabardestani50@gmail. com


تعداد بازدید :  186