شماره ۶۳۹ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۲۷ مرداد
صفحه را ببند
معنای اصیل وفاق و همدلی

قاسم پورحسن دانشیار و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی

رسیدن به وفاق اجتماعی آرمانی است که جوامع در پی آن هستند. آرمانی در چارچوب توافق بر سر مجموعه‌ای از ارزش‌ها و باورها. در بحث اجتماع و مناسبات اجتماعی و به‌طور خاص در زمینه  وفاق اجتماعی دو رویکرد داریم؛ یکی رویکرد جامعه‌شناسانه است که من آن را نگاه خردگروانه یا خردانگارانه می‌دانم.  در این رویکرد ما به‌طور خاص یک واقعه یا پدیده را نگاه می‌کنیم  و براساس آن پدیده، نظریه‌ای را شکل می‌دهیم. یعنی معتقد هستیم که اگر در جامعه آسیبی وجود دارد، راه زدودن آن روشی به نام «الف» خواهد بود. این دیدگاه به‌طور خاص دیدگاهی جامعه‌شناسانه در مواجهه با  مسائل و پدیده‌هاست که ازجمله آنها می‌تواند همین وفاق اجتماعی باشد. رویکرد دوم، رویکرد کلان‌نگرانه است. در نگاه کلان ما به سوی رهیافته‌های فلسفی یا فرهنگی نظر داریم. پس هم می‌شود وفاق اجتماعی را از منظر تفکر و نظریه فرهنگی دید و هم می‌شود به آن نگاه جامعه‌شناسانه داشت. در نگاه جامعه‌شناسانه به‌طور عمده راه‌حل‌های استراتژیک یا دیرپا عرضه نمی‌شود بلکه عمدتا برای حل موقتی،  به یک آسیب، مسأله و پدیده نگاه می‌شود اما در دیدگاه فلسفی یا فرهنگی ما با یک نگاه کلان روبه‌رو هستیم و لزوما برای یک پدیده خاص به مسائل و آسیب‌ها نگاه نمی‌کنیم. پس اگر بخواهیم نگاهی به وفاق اجتماعی داشته باشیم باید در ابتدا بگوییم که اساسا وفاق را به چه معنا می‌گیریم و دوما بنیان و شالوده وفاق اجتماعی یعنی مناسبات و روابط در حوزه جمعی را با چه تفسیری نگاه می‌کنیم.
می‌توانیم سه معنا برای وفاق در نظر بگیریم. یک معنای وفاق یعنی حرکت به سوی زیست مسالمت‌آمیز. در این دیدگاه تنش‌های جامعه کاهش پیدا می‌کند، به آسیب‌های جامعه توجه می‌شود و تلاش این است که آسیب‌ها کاهش یابد. پس ما به‌طورکلی وفاق را به معنای خاصی  از زندگی در مناسبات در نظر می‌گیریم. معنای دوم وفاق، همگرایی است. یعنی اگر اختلاف دیدگاهی وجود دارد، آن اختلاف دیدگاه کم شود و به سوی دیدگاه نزدیکتر یا وحدتی حرکت شود.  دیدگاه سوم، وفاق را به معنای مفهوم گفت و گو در نظر می‌گیرد. در این دیدگاه  وفاق لزوما به معنای کنار گذاشتن ایده‌ای خاص در باب زندگی یا مناسبات جمعی نیست. وفاق به معنای ندیده گرفتن آرا یا واداشتن دیگران به ترک دیدگاه‌شان نیست؛ تصور غلط و شایعی که در جامعه ما راه افتاد این بود که وقتی از وحدت، همگرایی، وفاق و سازگاری صحبت می‌شود، به این معناست که دیدگاهی حذف شود و در مقابل دیدگاه دیگری مسلط شود، دیدگاهی کنار گذاشته شود و دیدگاهی جانشین شود!
در دیدگاه دیگری که نگاهی فرهنگی و فلسفی است، منطق گفت‌و‌گو حاکم است. در این دیدگاه ما باید فهم‌مان را از وفاق اصلاح کنیم. هرکس براساس افق نگاه خود، بینش‌اش و اقتضائات وجودی‌اش فهمی از زندگی، از جامعه و از روابط با دیگران دارد. نباید بگوییم تا زمانی که اینها هست و تا وقتی که اختلاف‌نظرها وجود داشته باشند، وفاقی صورت نگرفته است. اتفاقا وفاق در عین تکثر دیدگاه‌ها، مشرب‌ها و زندگی‌ها شکل می‌گیرد. به هیچ‌وجه نباید انسانی، سرزمینی، جامعه‌ای و قومی را به ترک هنجارها، ارزش‌ها و فرهنگ‌ها واداشت تا بگوییم وفاق یا سازگاری یا همگرایی صورت گرفته است؛ این فهمی غلط از وفاق است. درواقع  فهم درست این است که در نگاه کلان‌انگارانه، انسان‌ها مشی و منظر خود را داشته باشند و در عین حال فهم درستی از دیگران کسب کنند. ما اگر دیگران را به مثابه بیگانه تلقی کنیم، فهم درستی از آرای آنها نخواهیم داشت، بنابراین در وفاق، افزودن شکل می‌گیرد، فربگی آرا و عقاید شکل می‌گیرد و نه کاستن و نحیف شدن افکار.

تنها در دیدگاه سوم است که این فربگی به وجود  می‌آید. یعنی تجربه تک تک انسان‌ها جمع می‌شود که در جامعه به آن می‌گوییم عقل جمعی و ثمره عقل جمعی می‌شود حیات اجتماعی، بنابراین در دیدگاه سوم ما تن به گفت‌وگو می‌دهیم. درواقع تن می‌دهیم به این‌که با دیگران هماوردی داشته باشیم؛ فهم متقابل.
 اگر انسان‌ها بتوانند در پرتو منطق مکالمه بکوشند به فهم یکدیگر برسند، بسیاری از  اختلافات حل می‌شود. آسیب‌ها عمدتا ناشی از  نزاع‌هایی است، نادرست. به قول مولوی این نزاع‌ها عمدتا ناشی از اختلاف در فهم، در لفظ و در برداشت است. داستانی از مولوی نقل می‌شود بر این مضمون که مولوی بر مذهب حنفی بود و استادش شمس  مذهب شافعی اختیار کرده بود. بسیاری به مولوی ایراد گرفتند که نمی‌شود حنفی تابع شافعی باشد. پاسخ مولوی به درستی نشان می‌دهد که آنها فهم درستی از دین و از مواجهه و مقابله ندارند. با این تفاسیر ما می‌توانیم وفاق را در سطح گسترده‌ای در دنیای اسلام مطرح کنیم که این وفاق می‌تواند ناشی از گفت‌وگوی موثر و جدی باشد تا انسان‌ها به درک متقابل رو بیاورند. انسان‌ها می‌توانند به‌رغم این‌که دیدگاه‌های متکثر دارند به گفت‌وگویی که از فهم متقابل بر می‌آید، دست بزنند. در رویکرد دوم ما باید چرخش معرفتی در مطالعاتمان در حوزه پدیده‌های اجتماعی شکل بدهیم که ازجمله آنها وفاق است. نگاه خردگرایانه، نگاه مقدماتی و اولیه است. نگاه بنیادی، نگاه دوم است که نگاهی کلان‌گرایانه به وفاق اجتماعی دارد. جامعه نمی‌تواند از اختلاف دیدگاه‌ها مبرا باشد. زندگی‌ها برگرفته از اقتضائات فردی و تجربه زیسته هر فردی هستند، بنابراین باید نگاه درستی به جامعه و به انسان‌ها  داشته باشیم. راه‌حل ازمیان‌بردن آسیب‌ها این نیست که ما بگوییم انسان‌ها باید دیدگاه‌هایشان را کنار بگذارند. راه‌حل این است که ما از نزاع‌های درون جامعه را یک منظر درست و منطقی نگاه کنیم. برخی از این نزاع‌ها، نزاع‌های درستی هستند چون برخاسته از تجربیات هر فردند اما در عین حال می‌شود دیدگاه خاص هر کس در زندگی محفوظ بماند ولی تلاش کند با دیگران وفاق داشته باشد.


تعداد بازدید :  250