| زهرا رونق | روانشناس و عضو انجمن حمایت از کودکان کار |
سال 89 بود که فعالیتم را با انجمن حمایت از حقوق کودکان کار شروع کردم. فعالیتی که داوطلبانه بود و رابطه خوبی بین من و بچهها بهوجود آورد. در تمام سالهایی که درس خوانده بودم یا در انجیاوهای مختلف مشغول به کار میشدم توانایی ارتباط برقرارکردن با بچهها این انگیزه را در من ایجاد میکرد که شغلم را در ارتباط با کودکان انتخاب کنم. درنهایت و با طیکردن سالهایی که بهصورت داوطلبانه با بچهها کار کرده بودم به انجمن حمایت از کودکان کار آمدم و تصمیم گرفتم اینبار بهصورت جدیتر برای زندگی افرادی که کودکیهایشان را پشت کار کردن و
زحمت کشیدن گم کردهاند، کاری کنم.
کارکردن با بچههایی که زندگی معمولی ندارند سازوکار خودش را دارد و در انجمن حمایت از کودکان آنچه که اهمیت دارد این است که به بچهها اعتماد کنی و آنها هم بتوانند راحت حرفشان را بزنند. کاری که ما در انجمن انجام میدهیم دقیقا همین است. اینکه بچهها بتوانند چیزهایی که درونشان میگذرد را بازگو کنند. متاسفانه مهمترین مشکلات بچههایی که از کودکی قربانی فقر و کار هستند نیازهای اولیهای است که در خانواده تأمین نمیشود. مثلا روزی یک دختر 9ساله به اتاقم آمده بود و درباره مشکلات درون خانوادهاش حرف میزد. او میگفت که در خانه غذای کافی ندارند و همیشه هم سر همین موضوع خانوادهاش با هم دعوا دارند. او به من میگفت خانوادهاش آرزو کردهاند که کاش او را نداشتند تا مجبور نبودند خرجش را بدهند. همین مشکلات که به ظاهر میتواند بیاهمیت باشد برای این کودکان مهمترین دغدغه است.
دغدغهای به اسم غذا که احساس امنیت و محبت را از آنها میگیرد. این مسأله مهمترین مشکل بچههای کار است که به آن عادت نمیکنند. در اینجور مواقع کار یک روانشناس این است که با بچهها حرف بزند و اجازه بدهد که او خشم و کینه خود را از این موضوع خالی کند. بعد که این تخلیه صورت گرفت نوبت به بازیکردن میرسد. ما با بچهها بازی میکنیم چون این کار به آنها احساس خوشایندی میدهد. چون این بچهها در خیلی از مواقع از نعمت بازی کردن محروم شدهاند. اگر امروز از هر فرد بزرگسالی بپرسیم که بهترین دوره کودکیتان چه بوده، به بازیهای بچگی اشاره میکنند. برای همین هم این بچهها به شدت به بازی نیاز دارند تا بتوانند برای مدتی از آن احساس بدی که دارند فاصله بگیرند. مشکل دیگری که این بچهها دارند مربوط به پرخاشگری درونشان میشود. آنها معمولا مهارتهای زندگی را خوب بلد نیستند، برای همین هم در این زمینه نیاز دارند تا به آنها کمک شود. یادگرفتن مهارتهای زندگی به آینده آنها کمک میکند و باعث میشود با کینه و سرخوردگی رشد نکنند. ضمن اینکه ما تلاش میکنیم جلسات آموزشی هم برای والدین برگزار کنیم و به آنها یاد بدهیم که چگونه باید با بچههایشان رفتار کنند. چیزی که درون این خانوادهها به شدت نایاب شده، بحث احترام متقابل است. اگرچه که ممکن است در این کلاسهای آموزشی همه والدین حضور نداشته باشند اما ما تلاش میکنیم که حتی شده برای یک نفر تاثیرگذار باشیم.
درواقع از روز اول به این فکر نکردیم که کلاسهایمان 50 نفر شرکتکننده داشته باشند، بلکه به این فکر بودیم که حتی اگر یک نفر دوست دارد تغییر کند ما این کمک را به او کرده باشیم. جالب اینجاست که ما در این انجمن هم با کودکان ایرانی کار میکنیم و هم کودکان افغانستانی اما بچههای افغان انگیزههای بیشتری برای پیشرفت دارند. آنها به دلیل شرایط سختی که آنها را مجبور به مهاجرت کرده، تلاش میکنند هر چه سریعتر از این وضع خارج شوند و زندگی بهتری داشته باشند. این روحیه پشتکار و تمایل به تغییر متاسفانه در کودکان ایرانی کمتر است و اتفاق خوشایندی هم نیست اما همه کسانی که در رابطه با کودکان کار میکنند امیدوارند که این بچهها آینده روشنی داشته باشند. علم روانشناسی میگوید هفت سال اول زندگی شخصیت و روحیه افراد را شکل میدهد و باقی زندگی او را میسازد اما ما همه تلاشمان را میکنیم که این بچهها با آموزشهایی که میبینند و با تلاشی که خودشان به خرج میدهند بتوانند مسیر زندگیشان را تغییر دهند و به بهترینها دست پیدا کنند.