شماره ۶۳۸ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۲۶ مرداد
صفحه را ببند
ساناز بیان دوباره رد خون‌های دهه 80 را روی صحنه می‌برد
عامدانه عاشقانه قاتلانه
تئاتر ساناز بیان، درباره سه زن قاتل ایرانی (شهلا جاهد ، مهین قدیری و ریحانه جباری ) زمانی روی صحنه می‌رود که کارگردانان رفته‌رفته به نمایش معضلات اجتماعی زنان بیشتر تمایل نشان می‌دهند

یاسر نوروزی| سال 92 کارگردانی زن، نمایشی به صحنه برد درباره سه زن؛ زنانی کارد به دست که این بار به مطبخ نمی‌رفتند. در هیبت قربانی هم نمی‌رفتند. تیغ به‌دست آمده بودند و به مسلخ می‌رفتند. «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» به کارگردانی ساناز بیان درواقع روایتی بود از اعترافات سه زن در جریان بازپرسی و بررسی پرونده‌های قتل. هیچ اسم و رسمی هم از این سه در میان نبود اما بازنمایی‌ها نشان می‌داد که کارگردان، سه پرونده واقعی را هدف گرفته: شهلا، مهین و ریحانه. برگردم به گذشته. باید پرونده‌های قتل را ورق بزنم. صفحه‌های حوادث روزنامه‌ها در ‌سال 88. اسم از زنی باید ببرم به نام مهین. اولین زنی که در تاریخ جنایی ایران پشت هم کشته؛ اولین زن قاتل سریالی ایرانی. تئاتر ساناز بیان، سه بخشی بود و اینطور به نظر می‌رسید که در یکی از این سه اپیزود، انگیزه‌های قتل مهین را می‌جست. زنی که فقط کُشت. مهین، زنان میانسال را در خودرو به دام می‌انداخت، سوارشان می‌کرد و می‌گفت: «شما چقدر شبیه مادرم هستید!» انگیزه قتل، ظاهرا سرقت بود اما ماجرا بوي خون و جنون مي‌داد و الا کدام انسانی به خاطر فشار معیشت، به فشردن گلوی انسانی دیگر دست می‌برد؟ کارگردان هم این میان به دنبال روایت آنچه آن روزها به اسم «زیباشناسی خون» مرسوم شده بود، نبود. تئاتر را که ببینی حس می‌کنی زنِ قاتل رفته‌رفته در طول روایت، خود تبدیل می‌شود به قربانی. زنی که زنان میانسال را با این جمله به دام می‌انداخت: «شما چقدر شبیه مادرم...» تمام کسانی که به قتل رسیدند، بهانه بودند. قاتل شاید به دنبال انتقام از گذشته‌ها بود؛ از پدری که دست نوازش نداشت، از تقدیری که خوشبختی برایش نخواست و مهم‌تر از همه از دامنی که مهر و عطوفت در دلش نکاشت. مهین از مادرش انتقام می‌گرفت....
وقتی از ساناز بیان درباره تأکید او بر اتفاقات واقعی پرسیدم گفت: «می خواستم ببینم ما به‌عنوان مولف چقدر می‌توانیم در استفاده از مواد و مصالح واقعی خلاقیت داشته باشیم. تمام کار من مبتنی بر مستندها و گزارش‌ها و خبرهای رسمی سرویس‌های خبری داخل ایران بود. شاید کلا 15 جمله بود که من خودم اضافه کردم. درواقع تمام دیالوگ‌های کار از زبان این آدم‌ها گفته شده. چون اعتقاد دارم پرداختن به ماجرای چنین زن‌هایی، سخت‌تر از این است که بتوانیم تخیل کنیم. اما باید دقت کنید از وقتی این کار را شروع کردم مسأله‌ام این نبود که بخواهم تئاتر مستند بسازم. درواقع آن چیزی که دنبالش بودم پرداختی هنری از وقایعی بود که مابه‌ازای خارجی داشته‌اند.» بیان در دومين بخش از اين تئاتر پرجسارت و قاطع، رفت سراغ شهلا جاهد؛ زني كه زن ديگر را به بهانه عشق به قتل رساند و پرونده‌اي پیچیده برای دستگاه قضا ساخت. حكم جرم شهلا جاهد به جهت همان حواشي كه افتد و داني، صعب و پردامنه بود. قاتلِ عاشق بارها رفت و آمد و بين راهروهاي زندان تا دادسرا، 10‌سال رفت و آمد. باور کن که حتی قبل مرگش مُرد. چهره‌اي مات و بي‌رنگ شده بود كه در همان سال‌ها، پياپي مُرد. جاهد قبلاً مُرد....
ساناز بیان البته در تمام اپیزودها اسامی را تغییر داده اما رد خون هنوز بر جا بود. ردِ پای وقایع جنایی دهه هشتاد ایران را چطور می‌شد از خطوط نمایشنامه زدود؟ او درباره نگاه خود به این وقایع می‌گوید: «نگاه من از خلال برخورد با این واقعیت‌ها، رسیدن به نوع دیگری از حقیقت بود. یعنی وقتی اتفاقی می‌افتد، هر کدام از ما از جنبه‌ای به آن نگاه می‌کنیم و به جهت محدودیتی که در زاویه دید خود داریم، نمی‌توانیم اشراف به حقیقت داشته باشیم. البته در نظر داشته باشید من سعی نکردم این زن‌ها را تبرئه کنم. فقط خواستم بگویم اعمالی خشونت‌آمیز که توسط اینها انجام شده، فراانسانی نبوده و به دست یک انسان انجام شده. هم سو با این تفکر، من کلا از قربانی پرستی بیزارم. اتفاقا اشتباه بعضی از هنرمندان ما این است که می‌خواهند زنی را ولو این‌که دست به قتل هم زده باشد، تبرئه کنند. من در تئاترم هیچ تلاشی برای تبرئه اینها نمی‌کنم. اتفاقات را بدون این‌که دست ببرم، نشان می‌دهم تا بگویم که قضاوت درباره اینها چقدر سخت است. تمام ما به این معضل دچار هستیم. راحت می‌آییم حکم دستگاه قضا را نقد می‌کنیم اما وقتی خودمان در جزییات قرار بگیریم، می‌بینیم که قضاوت گاهی چقدر سخت و دشوار است»
بعد از «عامدانه، عاشقانه...»، کارگردان‌های دیگری نیز برای نمایش آسیب‌های اجتماعی زنان، به صحنه آمدند. افسانه ماهیان هم در همان سال، «هم هوایی» را حول محور قتل و مرگ و زن، به صحنه برد. این‌بار هم روایت ریشه در واقعیت داشت؛ ماجرای شهلا جاهد، ماجرای زنی که بعد از 10‌سال کوهنوردی در راه بازگشت از قله سقوط می‌کند و می‌میرد و بخشی از زندگی همسر شهید دوران. پس از ماهیان، «ماهی عظیمی» نیز در دی ماه 93، نمایش «کان را که خبر شد خبری باز نیامد» را در باغ موزه زندان قصر به صحنه برد. نکته قابل تأمل در این تئاتر نیز حضور یک زندانی سابق بین بازیگران بود. بعد هم که رسیدیم به «چشم در برابر چشم» به کارگردانی نازنین سهامی‌زاده؛ روایت اتفاق تاسفبار آمنه و مردی که روی زندگی‌اش اسید ریخت....
«عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» درحالی دوباره روی صحنه خواهد رفت که کارگردانان تئاتر، همزمان، بیشتر سراغ مضامین کمدی رفته‌اند. نمایش تلخی‌ها همیشه تاوان دارد و جسارت ساناز بیان در پرهیز از تئاتری که فروش آن تضمین شده باشد، ستودنی است. همچنین باید در نظر داشت برخی کارگردانان این روزها به‌ویژه سراغ نمایشنامه‌های خارجی می‌روند تا هرچه بیشتر از محدودیت‌های ممیزی بگریزند. بیان و کارگردانان همفکرش، عامدانه و عاشقانه پرداختن به زنان و معضلات‌شان را پذیرفته‌اند. پذیرفته‌اند که زن بودن گاهی مشقتی به همراه دارد که گویی خود، تاوان آن است؛ تاوانِ زن بود....
«عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» به کارگردانی ساناز بیان و مشاوره کارگردانی حمیدرضا آذرنگ، از 8 شهریور هر شب، ساعت 9 شب، با بازی بهاره رهنما، نسیم ادبی، گیتی قاسمی و آیه کیان‌پور، در سالن باران واقع در خیابان فلسطین‌جنوبی روی صحنه می‌رود.

 


تعداد بازدید :  1847