محمدعلی اینانلو فعال محیط زیست
فکر؛ معادل اندیشیدن است. اینکه به چه فکر میکنیم و به چه میاندیشیم، سوالی است با پاسخ سخت. هر چند در ظاهر سوالی سهل به نظر میرسد. آنچه فکر میکنیم به قاعده آنچیزی است که اولویت روزها و لحظات ما را تشکیل میدهد؛ گاهی این موضوعات شکل روزمرگی دارد و گاهی، چنان عمیق است که از عمق دل بر میآید و به دغدغههای زندگیمان ربط دارد. اما اینکه به چه فکر میکنم سوالی است که اکنون پاسخی از نوع دوم برای آن دارم.
این روزها ( یک هفتهای هست) به زندگی فکر میکنم؛ به جان آدمها، چون اندازه ارزش جان آدمی بالاتر از هر چیز و از ارزش تمام زمین بیشتر است. چیزی که امروز به آن فکر میکنم نجات آدمیان است خواست من این است و معتقدم نجات جان آدمها رویا نیست اگر کمی حس گذشت باشد، امکانپذیر و شدنی است.
همین الان که محمد اینانلو با شما صحبت میکند، همین الان که ساعت یه ربع به هفت بعداز ظهر است، به نجات یک انسان فکر میکند که در روستای عصمت آباد از توابع شهرستان بوئین زهرا محکوم به قصاص شده است و یک هفته است که همگی با دوستان جمع شدهایم و تلاش میکنیم تا اور را از مرگ نجات دهیم. در این میان تدارکاتی دیدهایم و بارها به خانواده ولی دم رجوع کردیم و آنها هم در ملاقاتهای مختلف حاضر شدند؛ در این رفت و آمدها، چندین بار اتفاق افتاد که خانواده مقتول و اولیاء دم، حاضر به گذشت شدند و باز دوباره پشیمان! و چند باری این رویه را تکرار کردند اما بعد از این یک هفته رایزنی و بحثهای انساندوستانه و توجه دادن آنها به اینکه اگر جان این فرد گرفته شود، هیچ اتفاقی نمیافتد و گذشت، بهترین رویه ممکن در این اتفاق است، از آنها قول گرفتیم که از جان او بگذرند آنها هم قبول کردند و دیشب پس از مدتها، با رضایت خاطر به تهران آمدم و پس از روزها و هفتهها، پس از کلی استرس و بیخوابی، خوابی آرام و راحت داشتم و از خودم و دوستان راضی بودم که پس از مدتها رایزنی به نتیجهای مطلوب رسیدیم. دیشب واقعا راحت بودم و راحت خوابیدم.
این راحتی اما دوامی نداشت و امروز صبح، با اولین حادثه تمام خواستهها و آرزوهایم نقش برآب شد. امروز صبح اولین تماس تلفنی که داشتم، با این خبر همراه بود که خانواده مقتول و اولیاء دم، دوباره تصمیمشان عوض شده و حاضر به رضایت نیستند و نمیخواهند از خون قاتل بگذرند!
این را که شنیدم باز همه چیز از اول شروع شد و حالا خواستهام این است و تمام آرزویم این شده که بتوانم این جوان را از اعدام نجات دهم شاید بتوانم انسانی را در آخرین لحظات از پیوستن به عدم، نجات دهم. دوست دارم تلاش شود تا او نجات پیدا کند. فکر من این روزها این است نجات انسانها، در این لحظه ذهنم آن قدر درگیر این موضوع است که به هیچ چیز دیگر فکر نمیکنم و هیچ خواسته دیگری ندارم حتی به موضوعات محیط زیستی که دغدغه من است ، فکر نمیکنم چون تمام ذهنم مشغول این موضوع است.