| سورن كرداني|
*چارلز دیکنز، دومین فرزند آقای جان دیکنز، کارمند اداره مالی پایگاه نیروی دریایی بود.
*هنگام تولد چارلز، وضع مالی خانواده نسبتا مرفه بود اما چندی بعد به وخامت گرایید و پدر چارلز، به دلیل بدهکاری به زندان افتاد.
*خانواده دیکنز برای مدتی همراه پدر در زندان اقامت گزیدند و روزهای سخت و تلخی بر آنها گذشت. چارلز خاطرات این روزها را در برخی آثار خود بازگو کرده است.
*چارلز، ایام نوجوانی و جوانی را در فقر و تنگدستی گذراند و با واقعیات تلخ زندگی انسانهایی که بر اثر انقلابصنعتی و روح سوداگری و پولپرستی حاکم بر جامعه، دچار فلاکت شده بودند، آشنا شد.
*رمانهای دیکنز، درواقع توصیفی است از زندگی تیرهبختان و اقشار فرودست انگلستان، در عصر ویکتوریا.
يك راز، يك شخصيت
راز شخصيتهاي حيرتانگيز ديكنز در چيست؟ سامرست موآم، بر اين باور است كه دیکنز، با آنکه قدرت تشخیص و بصيرت فراوانی داشت و در طول زمان با اشخاصی که در طبقات عالیه جامعه جا داشتند خودمانی شده بود، هرگز نتوانست در رمانهایش از این افراد، بازیگرانی بیافریند که خواننده وجود آنها را کاملا باور کند. همچنین کشیشها و پزشکهای دیکنز، آنطور که وکلای عدلیه و منشیهای آنها یا آنطور که تهیدستان محروم از حقوق و امتیازات اساسی اجتماعی، در رمانهای او رنگ و بوی زندگی دارند، واجد این رنگوبو نیستند.
اگر بخواهیم آثار و شخصیت دیکنز را با نامآوران دیگر رئالیسماجتماعی همچون بالزاک یا تولستوی در دوره پیش از تحول روحی و در روزگاری که آنا کارنینا را مینوشت مقایسه کنیم، میتوانیم بگوییم که دیکنز در مقایسه با بالزاک، از توان کمتری در توصیف پیچیدگیهای عواطف و شخصیت انسانها و کاراکترپردازی برخوردار است، اما چون او فردی هرزه و پولپرست و گرفتار سوداگری نبوده است، شخصیت دیکنز به لحاظ روانی در مقایسه با بالزاک، از پیچیدگی بیشتری برخوردار است، هرچند که به لحاظ عمق و امکان ژرفانگری، هرگز به پای تولستوی نمیرسد. قهرمانان آثار تولستوی نیز در مقایسه با کاراکترهای داستانهای دیکنز، شخصیتهایی عمیق، چندوجهی و پیچیدهتر هستند. شخصیت و آثار دیکنز در مقایسه با ویلیام تكري موفقیت بیشتری در جذب خواننده یافته بود.
ديكنز در نگاه منتقدان
هربرت ريد : ديكنز با کلماتی طوفاني علیه رذايل جامعه، بیعاطفگی و گستاخی ثروتمندان، وجه خشن و فاقد دلسوزي قانون، رفتار وحشیانه با کودکان، شرایط غیرانسانی زندانها، کارخانهها و آموزشگاهها بر ميآشوبد. تمام قصه جدید انگلیسی، هنر توصیف محیط، ترسیم شخصیت و مهارت در محاوره را از او گرفته است.
جی. بی پریستلی: درباره نگرش دیکنز به انگلستان عهد ویکتوریا و پایتخت فقر زده و فاسد آن مینویسد:
در اواخر زندگی در منتهای صداقت و صمیمیت اعلام کرد که از این شهر متنفر است. او انگلستان دهههای 50 و 60 را با آن صنعت شکوفان و طبقه تازه به دوران رسیده متوسط کوتاهفکر و دمدميمزاج به دیده تحقیر و با احساسی آمیخته به خوف و وحشت مینگریست.
دیکنز در کتاب «داستان دو شهر»، با نوعی بیزاری و نفرت از «انقلاب» یاد میکند و بهنظر میرسد که بهرغم انتقادات بسیاری که به وضع اجتماعی و ستمگریهای سرمایهسالاری داشت، معتقد به تغییر کلی و مبنایی مناسبات حاکم نیز نبود.
ادوارد نيتاري سولان: آنچه چارلز دیکنز را به شخصیتی نادر و حتی منحصربهفرد در تاریخ اجتماعی و ادبی بریتانیا تبدیل میکند، شیوه کار اوست که نهتنها معضلات اجتماعی را نشان میدهد، بلکه مهمتر از آن، مخاطبان را به اندیشه لزوم برخورد با این معضلات برمیانگیزد.
دیکنز را نمیتوان «ادیب» به معنی رایج کلمه تلقی کرد، بلکه باید او را گزارشگری دانست که به جای استفاده از ادبیات بهعنوان یک «هنر متعالی» و قابل استفاده «خواص»، شیوه قصهگویی را برگزید، درحالیکه موضوع و مضمون قصههای خود را از محیط اطراف گرفته و در پیگیری هدفی مشخص به کار میبرد.
روبرت نايس من: بررسی آثار دیکنز نشان میدهد که بهخصوص در آثاری که پس از دستیابی به شهرت و رفاه نسبی خلق کرده، کوشیده است با تصویرپردازی انتقادآمیز از معیارها و روابط اجتماعی و فردی، مخاطبان خود را با بیعدالتی و خشونت مستولی بر جامعه آشنا سازد و شاید هم لزوم تغییرات را گوشزد کند.
اگر تشویق مخاطبان به تلاش برای شرایط اجتماعی را هدف آثار دیکنز بدانیم، نویسنده برای رسیدن به این هدف، به موعظه و اندرز روی نمیآورد بلکه ابزاری را به کار میگیرد که از کارآیی منحصر به فردی در تاثیرگذاری بر مخاطبان برخوردار است.