شماره ۶۲۸ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۳ مرداد
صفحه را ببند
بهترین کار

پیرمرد قصد داشت مزرعه سیب زمینی‌اش را شخم بزند اما این کار برایش خیلی سخت بود. تنها پسرش که می‌توانست به او کمک کند در زندان بود. پیرمرد نامه‌ای برای پسر نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد: «پسرعزیزم، من حال خوشی ندارم، چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. نمی‌خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار در مزرعه خیلی پیر شده‌ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می‌شد چون مطمئنم مزرعه را برایم شخم می‌زدی. دوستدار تو پدر.» چند روز بعد پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد: «پدر، به خاطر خدا به مزرعه کاری نداشته باش. من آنجا اسلحه پنهان کرده‌ام!» ساعت 4 صبح روز بعد 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی، مزرعه پیرمرد را زیر و رو کردند اما اسلحه‌ای نیافتند. فردای آن روز پیرمرد بهت‌زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت چه اتفاقی افتاده و پرسید چه باید بکند؟ پسر پاسخ داد: «پدر برو و سیب زمینی‌هایت را بکار! این بهترین کاری بود که از اینجا می‌توانستم برایت انجام بدهم.»


تعداد بازدید :  151