شماره ۳۶۲ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۳ شهريور
صفحه را ببند
رابین ویلیامز در جاده پارادایس
مردی روی دوچرخه

|   مترجم : مریم صفایی  |

جاده پارادایس دور شهر تایبرون می‌پیچد و نوار ساحلی مارین را دربرمی‌گیرد. این جاده حلقه‌ای را از سانفرانسیسکو تا ساسولیتو تشکیل داده و منظره شهر، پل ریچموند و کوه‌های اطراف را نمایان می‌کند. این جاده به درون شهر می‌رود و گردشگران را وارد مسیر دره میل، سن رافائل، سن آنسلمو و فیرفکس می‌کند، روستاهای باستانی و زیبایی در این شهر که مطابق با سبک و مد روز به نظر می‌رسند. رابین ویلیامز جاده پارادایس را برای رسیدن به این شهرها رکاب می‌زد.  رابطه ویلیامز با دوچرخه‌سواری، شهر مارین و سانفرانسیسکو به‌مثابه پیوندی عمیق بود. روز دوشنبه خبر خودکشی فرزند تحسین‌شده این منطقه، کالیفرنیای‌شمالی را در ماتم بزرگی فروبرد. اوبهترین کمدینی بود که نسلش می‌توانست عرضه کند و شهرت این هنرپیشه به قدری بود که اگر بخواهیم اورا طور دیگری معرفی کنیم در کلام، صداقت کافی به خرج نداده‌ایم. با تمام این اوصاف، سبک اودر زندگی روزمره‌‌ای که در این شهر از اوبه جای ماند، برایش گذرگاه امنی را به‌عنوان یک همسایه و شهروند ایجاد کرده بود.
قهوه‌خانه مارین کافی روستر در سن آنسلمو جایی است که رابین ویلیامز گهگاهی پس از طی مسیر طولانی دوچرخه‌سواری در راه برگشت به خانه در تایبرون در آن توقف می‌کرد. «فلیشیا برگس» متخصص قهوه اسپرسو در این محل گفت: «البته همه اورا به‌خاطر شهرتش می‌شناختند، اما در این اطراف اوبه‌عنوان دوچرخه‌سواری با علاقه، خوش‌رفتار و یک انسان به‌واقع خوب نیز شناخته می‌شد. شهر کوچک مارین به دوچرخه‌سواری شهره است، مردم این شهر به دیدن اوراودوچرخه‌اش عادت داشتند.» درحالی‌که فلیشیا صحبت می‌کند، دو مشتری این قهوه‌خانه نیز داستان‌های خود را هنگام دیدار با ویلیامز تعریف می‌کنند.
ویلیامز درباره علاقه شدید خود به دوچرخه‌سواری در یک شبکه اجتماعی گفته بود: «کار مورد علاقه من دوچرخه‌سواری است. به‌نظر من می‌توان دوچرخه را نوعی مراقبه متحرک تلقی کرد.» این کمدین در تمام دوچرخه‌فروشی‌های محلی پرسه می‌زد و همه اورا می‌شناختند. «اریک لینک کویست» دستیار فروش در فروشگاه مایک بایکی در سن‌رافائل است که در دوره «مورک و میندی» طی 15‌سال خدمات خود را به این هنرپیشه ارایه داد و پس از آن از طریق دوچرخه‌سواری با اوتعامل داشت. «لیندکویست» آخرین‌بار ویلیامز را در یک جشن خصوصی روز چهارم جولای در سومونا ماونتین دید، نقطه‌ای که ویلیامز به‌شدت علاقه‌مند به دوچرخه‌سواری در آن بود.  یکی از خنده‌دار‌ترین مردان دنیا به وسیله یک دوچرخه فوق‌سبک برای رسیدن به این شهرهای کوچک رکاب می‌زد، اما فرم بدنی و ظاهرش به وضوح اورا از سایر دوچرخه‌سواران‌حرفه‌ای متمایز و هویتش را نیز فاش می‌کرد. براساس اظهارات «کوک‌فان» در فروشگاه تام‌بایکس در دره‌میل، اگرچه دوچرخه‌سواری جاده‌ای اغلب خطرناک‌تر توصیف می‌شود، اما شهرت ویلیامز موجب شد تا اودوچرخه‌سواری کوهستانی را به‌عنوان یک اقدام امنیتی و پیشگیرانه رها کند. بنابراین ویلیامز صرفا رکاب‌زنی در این شهرها را انتخاب کرده بود و در مسیرهای خود یک حلقه غیررسمی از فروشگاه‌های دوچرخه‌فروشی، قهوه‌خانه‌ها و کتابفروشی‌ها را ساخته بود که در جریان این رکاب‌زنی‌ها به آنها سر می‌زد.  «جانی نولز» از دوستان دوچرخه‌سواری ویلیامز معرفی این کمدین به دخترش را به یاد می‌آورد. ویلیامز با اشاره به این‌که خانواده‌اش خانه‌ای در یونان داشته‌اند، به زبان یونانی با دختر نولز احوالپرسی می‌کند، پس از این ماجرا دختر نولز هنوز باور نکرده که این شخص به واقع رابین ویلیامز بوده است. نولز می‌گوید، این کمدین که در حال پریدن راودوچرخه‌اش بود و زیپ لباس ورزشی خود را می‌بست بلند شد، سینه‌اش را صاف کرد و گفت:  من رابین ویلیامز هستم، غیر از من چه کسی در دنیا این‌قدر پشمالو است؟! تقریبا 10‌سال پیش ناولز که در فروشگاه تام بایکس کار می‌کرد، ویلیامز را به‌عنوان مشتری مرکز دوچرخه ‌سان‌شاین در فیرفکس می‌شناخت. پدر ناولز سرطان داشت. وقتی ویلیامز اورا دید برایش کتاب «این کتاب درباره دوچرخه نیست: بازگشت دوباره من به زندگی» نوشته لنس آرمسترانگ را هدیه برد.  نولز که می‌دانست ویلیامز و آرمسترانگ رابطه دوستانه‌ای با هم دارند، از اوخواست کتاب را به امضای قهرمان مسابقات توردوفرانس برساند، ویلیامز دو هفته بعد کتاب امضا شده را آورد و جمله خود را با یک مضمون کمدی اضافه کرده بود.
بعد ویلیامز پرسید که پدرت کجا زندگی می‌کند، وقتی فهمید تنها چند خانه با فروشگاه فاصله دارد گفت برویم و سلامی عرض کنیم. اما متاسفانه در آن لحظه پدر نولز در سانفرانسیسکو برای شیمی‌درمانی حضور یافته بود، اما عاشق این بود که برای همه تعریف کند رابین ویلیامز به دیدن او آمده است.
نولز گفت: او باعث شد تا ما فکر کنیم از این که با اودوستیم بسیار خوش اقبالیم، همین مسأله برای بسیاری دیگر چندان خوشایند نیست. مردی که ما فکر می‌کردیم بسیار خوشحال و خنده‌دار است و عامل شادی ما در زندگی‌مان بود، خودش بسیار افسرده بود. «برد مک کنزی» درباره ویلیامز را از دوچرخه‌فروشی 3رینگ سایکلز در سن انسلمو گفت: «هر وقت به این‌جا می‌آمد، با فرزندان من بازی هپی‌فیت را انجام می‌داد. کاری سرگرم‌کننده بود، به نظر می‌رسید نمایشی داریم که رابین ویلیامز نیز بخشی از آن است. در فروشگاه ما تنها خانواده من حضور داشتند و انجام این بازی برایمان بسیار جالب بود.» در صنف فروشندگان محلی دوچرخه ویلیامز به‌عنوان یک حامی و گاهی به‌عنوان یک منجی پذیرفته شده بود. وقتی یک فروشگاه مشهور دوچرخه‌فروشی در سانفرانسیسکو در‌سال پیش تأسیس شد، این هنرپیشه پیشنهادی در مزایده مطرح کرد تا فروشگاه در دست مدیران کنونی آن باقی بماند. اومبلغ 200‌هزار دلار را پیشنهاد کرد و ناگهان مزایده شکست خورد. چند ‌سال پیش وقتی یکی از دوچرخه‌فروشی ساسولیتو به واسطه اختلاس یکی از کارمندانش با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو شد، تونی تام، صاحب این فروشگاه روزگار سختی می‌گذراند. ویلیامز برایش یک چک 10‌هزار دلاری نوشت و هنگامی که تام از پیشنهاد کمک ویلیامز سرباز زد، اوعنوان این چک را «پیش‌پرداختی برای دوچرخه‌ها» مطرح کرد.  در همین رفت و آمدها به دوچرخه‌فروشی‌ها بود که اوبرای خرید قطعات کوچک و دنده به منظور ایجاد تغییرات دلخواهش راودوچرخه به فروشگاه‌ها می‌رود و دوچرخه بیانچی 12‌هزاردلاری را خریداری کرد، همان دوچرخه‌ای که بسیاری از فروشندگان آن را تحسین کرده‌اند. خرید آن موجب شد یک دوچرخه دیگر به کلکسیونی که نزدیک به 100 دوچرخه در آن بود، اضافه شود، بعدها اودوچرخه‌هایش را برای کمک به خیریه حراج کرد که کار چندان کوچکی هم نبود.
«جورج تراوین» دوچرخه‌سازی در فروشگاه تام بایکس گفت:  «گاهی می‌آمد و قطعات ویژه‌ای را سفارش می‌داد و پس از آن برای گرفتن قطعات بازمی‌گشت. می‌توانست این قطعات را از طریق اینترنت یا توسط یک دستیار خریداری کند اما همیشه خودش می‌آمد و در صف منتظر می‌شد، درست شبیه همه افراد دیگری که به فروشگاه می‌آیند.» تراوین در ادامه گفت: «این‌که همیشه سعی می‌کرد از فروشگاه خرید کند، نشانه حمایت اواز این صنف بوده است. ویلیامز مردی فروتن و ساکت و در یک کلام مرد خوبی بود.» یکی از کارکنان کتابفروشی و قهوه‌سرای پایین همین خیابان نیز نظر مشابهی دارد. ویلیامز کمتر از 24 ساعت پیش از مرگش با «مورت سهل» در قهوه‌خانه یک قهوه خورده بود. یکی از کارکنان این قهوه‌سرا می‌گوید: «فروشگاه بارنز و نوبل در همین نزدیکی‌هاست اما او همیشه به این‌جا می‌آمد تا برای دخترش کارت تبریک تولد خریداری کند و هنگامی که می‌خواست کارتی را انتخاب کند از ما می‌پرسید که فکر می‌کنیم کدام‌یک قشنگ‌تر است.» طی 10‌سال گذشته ویلیامز سه‌شنبه شب‌ها تا محل تئاتر تروکمورتون در دره‌میل رکاب می‌زد تا در نمایش «کمدی با مارک پیتا و دوستان» حضور یابد. «جولین کائلون» مدیر بازاریابی این تماشاخانه می‌گوید: «ویلیامز به نوعی بهشت امن خودش را درست کرده بود، به این‌جا می‌آمد و راوموضوعات جدید خودش کار می‌کرد.» پس از اجرا، ویلیامز با «سهل» در رستوران واسکو شام می‌خورد. سه‌شنبه پس از مرگش برای اولین‌بار نمایش لغو شد. چراغ‌های تماشاخانه خاموش شده و طرفداران گل‌ها و کارت‌هایی که حااوپیامی به یاد ویلیامز بود را مقابل آن قرار دادند.  ویلیامز دیگر در جاده پارادایس دوچرخه‌سواری نمی‌کند و دیگر در هیچ‌کدام از دوچرخه‌فروشی‌ها توقف نمی‌کند. او دیگر قطعات دوچرخه نمی‌خرد، قهوه سفارش نمی‌دهد و هیچ یادداشتی در کتابی نمی‌ننویسد، اما بین همه این نقاط توقف بین سانفرانسیسکو و سونوما و مارین رابین ویلیامز جریان دارد.  
منبع: ‌هالیوود ریپورتر


تعداد بازدید :  211