شماره ۳۶۱ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲ شهريور
صفحه را ببند
اخلاقی دارم که به تنهایی می‌انجامد
علی میرمیرانی، روزنامه‌نگار، طنزپرداز و برنامه‌ساز تلویزیونی است. او سال‌ها با نام «ابراهیم رها» در روزنامه‌هایی چون بهار، اعتماد و روزگار، ستون طنز داشت و به همین دلیل برخی از مخاطبان با کارهای او آشنا هستند. «رها» چندی است کار طنز در روزنامه‌ها را (احتمالا به صورت موقت) رها کرده و به‌تازگی سه کتاب از او منتشر شده است. خود انتقادی در این شماره مطالبی است که او درباره خودش گفته است.

علی میرمیرانی  طنزپرداز و مجری تلویزیون

«ابراهیم رها» چندی است کار طنز انجام نمی‌دهد به همین دلیل نقد از او را به زمان دیگری موکول می‌کنم و در این مجال، پنبه «علی میرمیرانی» را بزنم. اولین نکته درباه علی میرمیرانی این است که اصولا آدم از خود شاکی‌ای هستم و بزرگترین ایرادی که دارم، بداخلاقی من است. بداخلاقی چه در زمینه کاری و چه در امور اجتماعی! این از خصوصیات اخلاقی من است که البته اینطور نیست که بگویم پشیمانم و به‌طور اساسی، اهل پشیمانی نیستم.    سال‌ها در حوزه مطبوعات بوده‌ام و در رسانه‌های مکتوب مختلفی سردبیری کرده‌ام و تا 2،3 ‌سال پیش که در روزنامه‌ها کار می‌کردم، نزدیک 2 دهه در این زمینه سابقه دارم.   
اخلاق بدم که به آن معترفم، برخوردهایی بوده که بیشتر فیزیکی است. خیلی از دوستان را با سیلی، مشت، چک و لگد و حتی با کمربند زده‌ام و شاید که چه عرض کنم، حتما تعداد زیادی از دوستان خبرنگارم که از من کتک خورده‌اند، از من شاکی و ناراحت هستند. حساب دقیقی ندارم اما بیشتر از 30 نفر در مطبوعات این سال‌ها هستند که از من کتک خورده‌اند و بالطبع از این برخوردها شکایت دارند. این موضوعی نیست که برای من مایه خوشحالی باشد به همین دلیل نقد جدی‌ای در این زمینه به خودم دارم. دوستانی هم که با این برخوردها مواجه بوده‌اند، ناراحتی‌ها و دلخوری‌هایی دارند بالاخص برخی از آنها را خیلی بد کتک زده‌ام که قطعا در دلشان مانده است. به‌هرحال این بخشی از من است و هنوز هم در زندگی اجتماعی و غیرکاری‌ام، خیلی زود عصبانی می‌شوم و از کوره درمی‌روم. خیلی زود دعوایم می‌شود که کار
دون شأنی است. الان هم در 42 سالگی، خیلی امیدی که تغییر کنم نیست، خودم هم بر این امر واقفم و انتظاری برای تغییر از خودم ندارم. به هر حال، بزرگترین ایرادی که برخودم وارد می‌دانم و به آن نقد دارم، همین امر است که بخشی از ارتباطات کاری‌ام را تحت‌تأثیر قرار داده و در مواردی مخدوش می‌کند. در جاهایی هم که برای کسی فیلمنامه‌ای می‌نویسم یا برنامه‌ای تلویزیونی می‌سازم، وقتی به اختلاف نظر برمی‌خورم سریع از کوره در می‌روم و همین موضوع باعث شده من غیرقابل انعطاف باشم. اینها باعث می‌شود که افراد از این‌که نزدیکم شوند، برحذر باشند؛ به‌طور اساسی خودم هم ناخودآگاه اجازه نمی‌دهم آدم‌ها به من نزدیک شوند و چنین رفتاری در پی خود، «تنهایی» را برای انسان به ارمغان می‌آورد که دلچسب نیست؛ من هم همیشه فاصله‌ای را با آدم‌ها حفظ کرده‌ام که اینها در مجموع به روابط انسانی، روابط کاری و حضور اجتماعی‌ام آسیب می‌زند. چون روح خشن و زبری دارم که در نهایت، مفید فایده نیست.    
در این سال‌ها جاهایی بوده که خیلی از این روحیه خودم، شاکی و غمگین شدم. یک مورد 10 ‌سال پیش بود که در یک فست‌فود، خواستم فروشنده را به خاطر رفتار بدش بزنم؛ او را از پشت پیشخوان کشیدم بیرون که دیدم یک دست ندارد؛ این موضوع خیلی روی من تأثیر گذاشت حتی دیگر سفارش غذا ندادم و یک هفته درگیری ذهنی داشتم و خودم را نکوهش می‌کردم که چرا این‌قدر بی‌اعصابی؟!
اخیرا هم (2 یا 3 ماه پیش) برخوردی در بانک برایم پیش آمد. نوبتم شده بود و دوست کارمند بانک جلوی پیشخوان با او چاق سلامتی می‌کرد و کنار نمی‌رفت، با شانه او را هل دادم. وقتی کارم تمام شد، متوجه شدم از پشت به من نزدیک شد و احساس کردم قصد درگیری دارد، وقتی روی شانه‌ام زد، به سرعت برگشتم و دستم را مشت کردم که او را بزنم اما او مدارکم که در یک کیف کوچک جا مانده بود و گم کردنش مصیبت داشت، با کمال احترام به من تحویل داد. این نکته را باید ذکر کنم از رفتاری که در حوزه مطبوعات کرده‌ام پشیمان نیستم چون به شیوه  «اوستا- شاگردی» قدیم اعتقاد دارم. 

 


تعداد بازدید :  218