شماره ۳۶۱ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۲ شهريور
صفحه را ببند
مي‌شه با مهربوني اونو رام كرد...

|  مارک تواین|  «خاطرات آدم و حوا»

دوشنبه:
تو دنيا چيزي رو نمي‌شناسم كه بهش علاقه‌مند نباشه! مثلا حيوونا، كه من نسبت بهشون بي‌تفاوتم اما اون اين‌طوري نيست.  هيچ كدوم هم فرقي براش ندارن، به همه‌شون مي‌رسه، فكر مي‌كنه همه‌شون مث يه گنج ارزشمندن و هر حيوون جديدي هم كه بياد جاش محفوظه. وقتي اون برونتوساروس(نوعي دايناسور غول پيكر) طرف خونه‌مون اومد، حوا بهش به چشم يكي از مايحتاج خونه نگاه مي‌كرد و من به چشم يه مصيبت بزرگ! اين خودش مثال خوبيه واسه عدم تفاهمي كه تو نگاه ما به دنيا وجود داره! حوا مي‌خواست اونو اهلي كنه و من مي‌خواستم از خونه دورش كنم. حوا اعتقاد داشت مي‌شه با مهربوني اونو رام كرد و ازش يه حيوون اهلي ساخت، من مي‌گفتم يه حيوون اهلي با 7 متر ارتفاع و 26 متر طول مناسب تو خونه نگه داشتن نيست، حتی اگه هيچ قصد بدي نداشته باشه و نخواد ضرري برسونه، ممكنه رو خونه بشينه و لهش كنه! چون هر كسي مي‌تونه از چشاش بخونه چقدر گيج و حواس پرته! با وجود همه اينا هنوز دلش مي‌خواست اون هيولا رو داشته باشه، هيچ جوري هم دست‌بردار نبود. فكر مي‌كرد مي‌تونيم باهاش يه لبنياتي بزنيم و از من خواست تو دوشيدن اون هيولا بهش كمك كنم. اما من اين كارو نكردم چون خيلي خطرناك بود. نه نردبوني داشتيم كه ازش بالا بريم، نه اصلا جنسيتش به اين كار مي‌خورد! بعدش گفت مي‌خواد سوارش بشه و منظره‌هاي اطرافو تماشا كنه. دم 10 متري اون هيولا مثل يه درخت رو زمين افتاده بود، اونم فكر مي‌كرد مي‌تونه ازش بالا بره اما اشتباه مي‌كرد. وقتي به جاي شيب‌دار و ليزش رسيد، به پایين سر خورد. حتی نزديك بود به‌خاطر كسي جز من خودشو زخمي كنه. هيچ چيزي جز اثبات مطالب علمي راضيش نمي‌كنه. نظريه‌هاي آزمايش نشده تو كارش نيست و قبولشون نداره.
هميشه دنبال دونستنه و به نظرم درستش هم همينه. اين اخلاقش برام خيلي جذابه و تاثيرشو رو خودم حس مي‌كنم.

 


تعداد بازدید :  234